bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۹۶۷۳
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۷ - ۲۳ مهر ۱۳۹۶
از رند تا پیر مغان
هنر را عرق‌ریزی روح دانسته‌اند. این جمله بدان‌معناست که بین روح و روان آدمی با هنری که می‌آفریند، ارتباطی دو سویه و تنگاتنگ وجود دارد. ارتباطی که گاه پای نقدهای روانشناختی را به حوزخ هنر باز می‌کند؛ «نقدی که می‌کوشد تا پیوستگی‌های زنده و ملموس میان هنر و هنرمند را پیدا کند و به آنچه در ورای آثار است، بپردازد»
(از خودِ واقعی تا خودِ آرمانی حافظ)دکتر مریم پرهیزکاری:
دکتر عباس عاشوری‌نژاد:
مقدمه:
هنر را عرق‌ریزی روح دانسته‌اند. این جمله بدان‌معناست که بین روح و روان آدمی با هنری که می‌آفریند، ارتباطی دو سویه و تنگاتنگ وجود دارد. ارتباطی که گاه پای نقدهای روانشناختی را به حوزخ هنر باز می‌کند؛ «نقدی که می‌کوشد تا پیوستگی‌های زنده و ملموس میان هنر و هنرمند را پیدا کند و به آنچه در ورای آثار است، بپردازد» (امامی، 1378: 130- 129) و چون شعر و ادب نیز در زمره هنرهاست و «مانند سایر هنرها نمودی نفسانی است. هم از جهت شاعر یا نویسنده‌ای که آن را ابداع می‌کند و هم از جهت خواننده‌ای که از آن محظوظ می‌شود (زرین کوب، 1376: 81) می‌تواند مورد نقد روان‌شناسانه قرار گیرد. یکی از این هنرمندها که هنرش بسیار مورد بررسی و مداقه قرار گرفته «لسان الغیب» حافظ شیرازی است. حافظی که از قرن هشتم به بعد بخشی از ذهن و زبان هر ایرانی را به خود اختصاص داده و به مانایی رسیده است. مانایی که شاید حاصل توجه او به حالات درونیش باشد یعنی رسیدن به «خودآگاهی»، خودآگاهی که مهم ترین و اولین مهارت از مهارت های ده گانه زندگی است.

در تعریف مهارت‌های زندگی آورده‌اند که «مهارت‌هایی هستند که به‌منظور ارتقای سطح ارتباطات، افزایش قدرت تصمیم‌گیری، تعامل با دیگران، یادگیری، مدیریت و درک خویش و کار کردن در گروه خود مورد استفاده قرار می‌گیرد» (خالقی صفا، 1391: 10).
که مهم‌ترین عناوین مهارت زندگی به پیشنهاد سازمان بهداشت جهانی عبارتند از: خودآگاهی، همدلی، ارتباط موثر، روابط بین فردی، حل مساله، تصمیم‌گیری، تفکر خلاق، تفکر انتقادی، مدیریت هیجانات و مدیریت استرس (فرمیهنی فراهانی و بیداد 1391). چنانکه گذشت مهارت خودآگاهی اولین مهارت از این مهارت‌های ده‌گانه است که در تعریف آن گفته‌اند خودآگاهی توانایی شناخت نقاط ضعف و قوت، خواسته‌ها، نیازها، استعدادها، خصوصیات ظاهری، احساسات، ارزش‌ها، افکار و اهداف است» (کیانی فر، 1389). به بیانی خلاصه‌تر خودآگاهی به معنی آگاه بودن از خلق و خوی خویشتن، همچنین اندیشه‌هایی است که راجع به این خلق و خو داریم» خودآگاهی می‌تواند نوعی نگرش و توجه بی‌طرفانه به حالات درونی باشد.
برای خودآگاهی انواعی ذکر کرده‌اند که معروف‌ترین آن از قرار زیر است: 1- خودِ فیزیکی: به تصویری که هر کس از ظاهر خود (چاقی، لاغری، قد و ...) دارد خودِ فیزیکی گفته می‌شود. 2- خودِ جنسی: برداشتی که هر کس از هویت جنسی (مرد یا زن بودن) و تمایلات جنسی خود دارد. 3- خودِ اجتماعی: به تصویری که فرد از جایگاه اجتماعی خود در گروه‌ها، نقش‌های اجتماعی، ارتباط با دیگران و ... دارد خوداجتماعی گفته می‌شود. 4- خودِ معنوی: به تصویری که فرد از اعتقادات و عقاید خود دارد، خودِ معنوی می‌گویند. 5- خودِ تاریک: جنبه خاصی از خود است که در برگیرنده اسرار ماست؛ اسراری که دوست نداریم فاش شود. 6- خودِ آرمانی: خود آرمانی یا خود ایده‌آل در واقع شخصیتی است که دوست داریم باشیم و برای رسیدن به آن تلاش می‌کنیم. 7- خودِ واقعی: درونی‌ترین بخش وجود ماست که آن را به‌خوبی می‌شناسیم و ممکن است آن را از دیگران پنهان کنیم (همانجا).

در این مقاله برآنیم تا حافظ شیرازی را که یکی از ارکان مهم و اساسی شعر و ادب پارسی است از این منظر (خودآگاهی) به تماشا بنشینیم که البته تاکید بر خودآرمانی و خود واقعی شاعر است به‌دلیل ارتباطی که بین این دو به‌شدت احساس می‌شود. اگر چه در مقاله‌ای مجزا به‌طور مفصل به خود تاریک شاعر پرداخته شده است که چگونه حافظ با توجه به این خود و سازگاری و آشتی با آن به یکپارچگی و عظمت وجودی خود و در نهایت درک معبود ازلی رسیده است.

بررسی نسبت میان خودِ واقعی و خودِ آرمانی حافظ
جَو بیمار و ریا زده حافظ عرصة زندگی را بر مردم به‌ویژه اندیشمندانی چون حافظ به‌شدت تنگ کرده بود و تنها راه سلامت روحی در چنین زمانه‌ای کسب مهارت خودآگاهی در زندگی بود. خودآگاهی را سلامت روان به روش گشتالت دانسته‌اند که بیشتر حاصل کار «فردریک پرلز» است. «عبارت گشتالت» اشاره به مفهوم یک سازمان کامل و پویا دارد که با کل وجود فرد سروکار دارد فردی که به او بیش از حاصل رفتارهایش نگریسته می‌شود. (پرلز، 1376) آسیب در گشتالت درمانی به‌طور خیلی خلاصه عبارت است از تاکید بیش از حد بر حمایت اجتماعی و وابستگی به دیگران، عدم مسوولیت‌پذیری، خودِ واقعی نبودن و ایفای نقش با خود و دیگران و درمان آن عبارت است از افزایش خودمختاری، تعامل سازنده با دیگران، تحقق بخشیدن به خود و از همه مهم‌تر به حداکثر رساندن آگاهی به خود (شلینگ، 1382 و رحیمیان 1382).
آنچه در این مجال در پی آنیم، این است که حافظ شیرازی از طریق گشتالت درمانی به خودآگاهی رسیده بود و این من خودآگاه هم وجوه مثبتش را می‌ستاید و هم از کاستی‌هایش باخبر است: وجه مثبت: «حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربی است/ عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست» (غزل 71 بیت 11). «چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر/ که یک جو منت‌دونان دو صد من زر نمی‌ارزد» (غزل 151 بیت 7).
وجوه منفی: «آلوده‌ای تو حافظ فیضی زشاه درخواه/ کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد» (غزل 171 بیت 8) یا « مگو دیگر که حافظ نکته دان است/ که ما دیدیم و محکم جاهلی بود» (غزل 217 بیت 8).

در ادامه به ویژگی‌هایی که برای انسان‌های خودآگاه بر شمرده‌اند، اشاره می‌کنیم که براساس غزلیات حافظ می‌توان همان ویژگی‌ها را برای او قائل شد.
الف- ویژگی‌های افراد خودآگاه
1- برای خود ارزش قائل هستند. « حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربی است/ عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست» (غزل 71 بیت 11)، «من آن مرغم که هر شام و سحرگاه/ ز بانم عرش می‌آید نفیرم/ چو حافظ گنج او در سینه دارم/ اگرچه مدعی بیند حقیرم» (غزل 332 بیت 10 و 11)، « حیف است بلبلی چون من اکنون درین قفس/ با این لسان عذب که خامش چو سوسنم» (غزل 343 بیت 6).
2- از زندگی خود راضی هستند. « من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب/ که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت» (غزل 88 بیت 5). 
(این‌که هاتف میخانه حافظ را به رضایت دعوت می‌کند جای تامل دارد) «بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت/ که در مقام رضا باش و زقضا مگریز» (غزل 266 بیت 7).
 (درویشی و خرسندی را نعمت می داند و از خداوند طلب می کند) «در این بازار اگر سودی‌است با درویش خرسند است/ خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی» (غزل 440 بیت 7).
3- به ارزش‌ها و اعتقاداتشان آگاهی کامل داشته و به آنها پای بند هستند. «حافظ از معتقدان است گرامی دارش/ زآن‌که بخشایش بس روح مکرم با اوست» (غزل 57 بیت 7)، «در خرابات مغان گر گذر افتد بازم/ حاصل خرقه و سجاده روان دَر بازم» (غزل 335 بیت 1)، «تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود/ سر من خاک ره پیر مغان خواهد بود/ حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است/ برهانیم که بودیم و همان خواهد بود» (غزل 205 بیت 1 و 2).
4- در مقابل مشکلات انعطاف‌پذیر هستند. «حافظا! چون غم و شادی جهان در گذر است/ بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم» (غزل 326 بیت 7). «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروّت با دشمنان مدارا» (غزل 5 بیت 6).
5- در زندگی هدف داشته و برای رسیدن به آن تلاش می کنند. (هدف حافظ رسیدن به عشق است) «رهرو منزل عشقیم و زسرحد عدم/ تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم» (غزل 366 بیت 2)، « چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود/ ندانستم‌ که این دریا چه موج خون فشان دارد» (غزل 120 بیت 3)
6- از عزت نفس بالایی برخوردارند. «از آن زمان که بر این آستان نهادم روی/ فراز مسند خورشید تکیه گاه من است» (غزل 53 بیت 6)، «من که سر درنیاورم به دو کون/ گردنم زیر بار منّت اوست» (غزل 56 بیت 2).
7- همکاری و کمک به دیگران بخشی از زندگی آنهاست. «تنش دُرست و دلش شاد باد و خاطر خوش/ که دست دادش و یارّی ناتوانی داد» (غزل 113 بیت 4).
8- در کارهای خود با افراد آگاه و دارای صلاحیت مشورت می‌کنند. «مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش/ ساقیا می ده به قول مُستشار مؤتمن» (غزل 390 بیت 10).

یکی از مباحثی که بسیاری از شارحان دیوان حافظ بدان پرداخته‌اند، بحث در زمینه شخصیت‌های موجود در دیوان حافظ است که معمولا کوشیده‌اند معادلی بیرونی و شخصیتی حقیقی برای آنها بیابند. مثلا شیخ جام را شیخ احمد جام ژنده‌پیل (خرمشاهی، 1380، ج 1، 147)، محتسب را امیر مبارزالدین (همان: 267)، شاخ نبات را همسر یا معشوق حافظ (همان: 267) رند را خودِ حافظ (همان: 1380: 403). شاید برخی از این شخصیت‌سازی‌ها قابل قبول باشد اما برخی دیگر تاملی بیشتر می‌طلبد. اگر در همین راستا در اشعار حافظ به‌دنبال شخصیت‌هایی باشیم که بر اندیشه و اشعار حافظ تاثیر بسیاری داشته است و دائما بُعدی از ابعاد شخصیتی حافظ و ایده‌آل‌های او را به ما یادآوری می‌کند به دو شخصیت «رند» و «پیر مغان» می‌رسیم و آنگاه که خودآگاهی را برای شخصیت حافظ قائل می‌شویم و دو خود برجسته در خودآگاهی را که خود واقعی و خود آرمانی است، به‌خاطر می‌آوریم این سوال در ذهن ایجاد می‌شود که با توجه به کلیدی بودن این دو واژه و بسامد بالای آنها و سایه پرنفوذی که بر سراسر دیوان حافظ انداخته‌اند تا چه اندازه می‌توان از رند به خود واقعی حافظ و از پیر مغان به خود آرمانی او تعبیر کرد. در زیر به ذکر شواهدی می‌پردازیم که می‌تواند این فرضیه را تقویت کند.

ب- رند یا خودِ واقعی حافظ
چنانکه گذشت «خودِ واقعی» درونی‌ترین بخش وجود انسان است که انسان آن را به‌خوبی می‌شناسد و ممکن است آن را از دیگران پنهان کند. با توجه به این تعریف آنچه ما در پی آن هستیم این است که آیا رند حافظ می ‌واند ترسیمی از درونی‌ترین بخش وجود حافظ یا همان خودِ واقعی او باشد که دلایل زیر می‌توان تا حدودی این فرضیه را تقویت کند.
- حافظ خود را رند معرفی کرده است. تامل در اشعار خواجه شیراز ما را به این واقعیت رهنمون می‌شود که حافظ بارها خود را رند معرفی کرده است. «حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظر باز» (غزل29 بیت 9)، «می خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز »(غزل46 بیت 9)، «من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه» (غزل201 بیت 2)، «من از رندی نخواهم کرد توبه» (غزل251 بیت 3)، «من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم» (غزل346 بیت 1)، «همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود» (غزل337 بیت 6)، «عاشق و رند و نظر‌بازم و می‌گویم فاش» (غزل311 بیت 2) و «من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر» (غزل355 بیت 7).

- حافظ رند را به خوبی می‌شناسد
دکتر معین در کتاب حافظ شیرین‌سخن با ذکر نمونه‌هایی از کاربرد رند در غزل‌های حافظ به بیان ویژگی‌های رند برساخته حافظ پرداخته است و می‌گوید رندان بلاکشند، عافیت سوزند، یک رنگند، بی‌سروسامانند، گناهکارند، از راز طبیعت آگاهند، بی‌قیدند، بدنامند، از اسرار خلقت واقفند، با صلاح و تقوی نسبتی ندارند، بی‌خبرانند، رهروانی جان سوزند و ... (1369) در کتاب مفهوم رندی در شعر حافظ هم تقریبا 50 صفت (47 صفت) برای رند حافظ برشمرده شده است که همه حاکی از آن است که حافظ این شخصیت را به‌خوبی می‌شناسد و واضح است که این همه ویژگی را کمتر کسی می‌تواند برای شخصی غیر از خود برشمرد و این در حالی است که بیان این همه صفت برای شخص خود نیز موید آگاهی کامل از خود است.
برخی از حافظ‌پژوهان رند را خودِ حافظ می‌دانند از جمله، خرمشاهی معتقد است: «رند از بر‌ساخته‌های اساطیری حافظ است مثل پیر مغان، دیر مغان (خرابات) و جام جم [گاه جام باده] حافظ در ساختن رند انگیزه‌ها و الگوهای متعددی داشته است از یک سو انسان کامل را از عرفان می‌گیرد و از سوی دیگر رند را به معنی عرف قدیمی می‌گیرد که شخصی لاابالی یک لاقبای آسمان‌جل و در عین حال آزاده و گردن‌کش است، ارزش‌های تحمیلی و دروغین را برنتافته و در برابر آنها سرکشی می‌کند. انگیزه دیگر حافظ میل به آفریدن شخصیتی است در برابر زاهد که نقطه مقابل و آنتی تز زاهد باشد» (1382: 16) و در تحلیل آخر رند را به‌صورت خویش (حافظ) می‌پردازد و همه آرزوهای خود را که می‌خواهد آزاده و بی‌قید و وارسته و ملامتی باشد در شخصیت ملامتی و قلندروار او باز می‌آفریند.
دادبه نیز بر این باور است که حافظ نمونه بارز و کامل رند است و می‌گوید: «رند در فرهنگ و جهان‌بینی حافظ متعالی‌ترین معنای خود را می‌یابد. هیچ شاعری چون حافظ -که خود نمونه ی کامل و بارز رند در معنای متعالی آن است- به رندی به‌عنوان مقبول‌ترین جهان‌بینی و به رند به‌عنوان مطلوب‌ترین و برجسته‌ترین شخصیت توجه نکرده است (1378: 143- 141). پورنامداریان نیز معتقد است: «رند تصویر من شعری حافظ است. رند نقطه مقابل صوفی و شیخ و زاهد و مفتی و محتسب است» (1382). علی دستغیب نیز رندی را قطب واقعی زندگانی و اشعار حافظ می‌داند (1373: 139).
داریوش آشوری نیز در کتاب هستی‌شناسی حافظ رندی را صفت ذاتی آدم به‌طور عام و حافظ به‌طور خاص می‌داند و می‌گوید: رند در اساس ویژگی موجودی است که سر سودایی ویژه در ازل پشت پا به سلامت و خوشی زندگانی بهشتی زده و خود را آواره جهان بلا و حادثه کرده است، پس رندی در اصل صفت ذاتی (آدم/ حافظ) است. رند در اساس به وضعیتی که (آدم/ حافظ) در ازل اختیار کرده و در حقیقت به تقدیر ازلی او برمی‌گردد، در برابر زاهدان ازلی و اگر شمس‌الدین محمد حافظ رند در شیراز در برابر زاهدان ریایی قرار می‌گیرد، در اصل بر اثر رویارویی ازلی است. «مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند/ هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد/ آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر/ کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد» (آشوری، 1377).
پور جوادی نیز رند را از ابعاد شخصیت حافظ می‌داند و می‌گوید: «حافظ هستی خود را در مرتبه‌ای که حقیقت شاعری او تحقق می‌یابد. رند می‌خواند... . رندی عین عاشقی و ذات هنرمندی حافظ است و شاعری همانند هنرهای دیگر، از پرتو این هنر اصلی پدیدار می‌شود، عاشقی عین رندی حافظ است به عبارت دیگر، رندی و عاشقی دو نام است از برای یک معنی، معنایی که اصل همه هنرهاست (1367: 14). مصطفی رحیمی نیز رند را خودِ حافظ دانسته و می‌نویسد: «حافظ رند است و عاشق. رندی را نمی‌توان تعریف کرد فقط با دریافت مجموعه فکر حافظ می‌توان آن را دریافت» (1371: 232).
در کتاب حافظ و الهیات رندی هم می‌خوانیم که ترسیم چهره حقیقی حافظ که در گریز از هر کیش و آیینی به رندی روی می‌آورد آنگاه ممکن و مقدور خواهد شد که او را تنها در همین دنیای ایده‌آل او جای دهیم و از آمیختن مرزهای آن با آیین دیگر و از جمله عرفان -در هر معنی و مفهومی که از آن اراده کنیم- خودداری ورزیم (درگاهی، 1382).

ج- پیر مغان یا خودآرمانی حافظ
قبل از پرداختن به این مساله که چرا پیر مغان خودِ آرمانی حافظ را برای خوانندگان اشعار حافظ تداعی می‌کند، تعریف خودِ آرمانی لازم به‌نظر می‌رسد. در تعریف خودِ آرمانی یا خود ایده‌آل گفته‌اند در واقع شخصیتی است که دوست داریم باشیم و برای رسیدن به آن تلاش می‌کنیم با این تعریف شاید بتوان گفت رند (خودِ واقعی حافظ) در تلاش است و دوست دارد به مقام پیر مغان برسد. «تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود/ سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود/ حلقه پیر مغانم ز ازل در گوش است/ بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود» (غزل 25 بیت 1 و 2) و یا «چهل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم/ کز چاکران پیرمغان کمترین منم».
- پیر مغان معادل تاریخی و وجود خارجی ندارد.
تا آنجا که در دیوان حافظ دیده می‌شود خواجه شیراز 25 بار از کلمه پیر مغان صرف نظر از واژه‌های چون پیرِ می‌فروش، پیر خرابات، پیر میکده، پیر پیمانه‌کش و... استفاده کرده است (اشتری، 1385: 243) و سوای مساله بسامدی واژه، پیر مغان حضوری پررنگ، موثر، رفیع و با عظمت در سراسر دیوان حافظ دارد و این در حالتی است که تذکره‌نویسان و محققان احوال و افکار و روزگار حافظ نوشته‌اند که حافظ نه‌تنها هیچ‌گاه مطابق آداب جاری تصوف، پیر و مرشد و مرادی برای خود برنگزیده است، بلکه پیران تصوف را نیز مورد طعن و انتقاد قرار داده است. خرمشاهی معتقد است: «پیر مغان در ادبیات فارسی سابقه دارد ولی با این اوصاف و ابعادی که در دیوان حافظ می‌یابیم از برساخته‌های هنری حافظ است که بیهوده نباید دنبال ردپای تاریخی او بود و با مغان زرتشتی مربوطش کرد» (1380: 97). در همین راستا برخی معتقدند که پیر مغان مرشد حافظ است، پیر اوست ولی نه به معنای رسمی و خانقاهی و حافظ فقط در مقابل او سر فرود می‌آورد و سخن او را می‌نیوشد و ملازم خدمت و درگاه اوست.
انوری نیز معتقد است که «پیر مغان آفریده خیالی حافظ است و نگاهی حکیمانه به زندگی، انسان و سرنوشت دارد» (1395). گفتنی است اگر این پیر مغان شخصیتی تاریخی داشت حافظ از ازل حلقه فرمانبرداری او را در گوش نداشت، بلکه در برهه‌ای از حیات حافظ و در مسیر تکاملی زندگی او رخ می‌نمود. «حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است/ بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود» (غزل 205 بیت 2).

- برداشت‌های حافظ‌پژوهان از پیر مغان
اغلب حافظ‌پژوهان برای روشن کردن مفهوم رند و بیان جایگاه آن در اشعار حافظ به‌ناچار به پیر مغان نیز پرداخته‌اند گو این‌که این دو شخصیت در کنار هم می‌توانند به‌خوبی مقصود لسان الغیب را برای ما بازگو کنند و یکی بدون دیگری روشن و رسا نخواهد بود. پورنامداریان معتقد است: «رند در کنار پیر مغان و حافظ قرار دارد و اگر پیرمغان اغلب چهره حکیمانه و متفکر حافظ را می‌نماید، رند بیشتر چهره عامی‌نما و پرخاشجویانه و گستاخانه و شیدا و شیفته‌گونه او را نشان می‌دهد... به عبارت دیگر، اگر من شاعرانه حافظ نماینده انسان طبیعی مقیم در عالم برزخی و مقام عدل انسانی است، پیر مغان معمولا چهرخ معقول و روحانی و رند چهره محسوس و نفسانی اوست (1382).
با دقت در تعابیر رند = چهره محسوس نفسانی و پیر مغان= چهره معقول و روحانی که پورنامداریان آن را دو بُعد از چهره حافظ می‌داند، آیا نمی‌توان از آنها چنین برداشت کرد که رند من واقعی حافظ است که حافظ او را به‌خوبی می‌شناسد و برایش حاضر و ملموس است و پیر مغان من آرمانی یا ایده‌آل حافظ در فضایی معقول و روحانی است که حافظ برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. علی دستغیب نیز برای شخصیت حافظ دو قطب قائل شده است قطب واقعی و قطب حقیقی و معتقد است: «رندی قطب واقعی زندگی و اشعار حافظ است و عرفان [که می‌توان از آن به پیر مغان تعبیر کرد] قطب حقیقی زندگانی و اشعار او (یعنی شاعر) به مدد عرفان از حوزه محسوس می‌گذرد و به نامحسوس می‌رسد و در رندی به واقعیت‌‌های زندگی این جهان برمی‌گردد، زیبایی‌های زمینی و شادی‌های آن را می‌بیند و تجربه می‌کند و از کمند فرقه‌ها و باورها صوفیانه و زاهدانه بیرون می‌جهد» (1373: 139).

- پیر مغان در اشعار حافظ
از بین غزل‌های حافظ به غزل‌هایی برمی‌خوریم که از همان ابتدا توجه بسیاری از حافظ‌پژوهان و علاقه‌مندان به سخنان خواجه شیراز را به خود جلب کرده است. از جمله این غزل‌ها، غزل بحث‌برانگیز «سال‌ها دل طب جام جم از ما می‌کرد» است که حافظ را از یک سرآفاقی به یک سیر انفسی سوق داده است. در واقع جام جم همان حقیقتی است که در درون ماست و ما آن حقیقت را در بیرون از خود جست‌و‌جو می‌کنیم و حافظ زمانی که از یافتن آن در بیرون ناامید شده و دچار مشکل می‌شود به سراغ پیر مغان می‌رود، پیر مغانی که نمودی از خودآگاهی حافظ است تا مشکلش را حل کند. «مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش/ کو به تائید نظر حل معما می‌کرد» و پیر با تائید معما را حل می‌کند و تائید باعث پایداری آگاهی می‌شود. حافظ پیر را خرم و خندان می‌بیند که قدح می معرفت در دست دارد و در آینه جام به حقیقت انسان می‌نگرد. «دیدمش خرم و خندان قدح باده به‌دست/ و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد» (غزل 143 بیت 4).
شاید منظور از حقیقت همان تفرد یافتن انسان باشد که در راستای خودآگاهی اتفاق می‌افتد که خود پژوهش مستقل دیگری می‌طلبد (حافظ، انسان تفّرد یافته) و در ادامه سوال حافظ از پیر مغان بسیار جالب، زیبا و تفکربرانگیز است. «گفتم این جام جهان‌بین به تو کی داد حکیم/ گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد» (غزل 143 بین 5).
در واقع از همان روزی که حضرت حق انسان را آفرید گوهر معرفت را در وجود او تعبیه کرده است که خودآگاهی ما و یا به عبارت دیگر خودِ آرمانی ما را بدان سو هدایت می‌کند و در ادامه حافظ با راهنمایی پیر مغان یا همان خودِ آرمانی که از جلوه‌های خودآگاهی است به اینجا می‌رسد که عاشقی بوده که خدا پیوسته با او همراه بوده ولی او قادر به درک حضورش نبوده است. «بی‌دلی در همه احوال خدا با او بود/ او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد» (غزل 143 بیت 6) و در اولین غزل دیوانش شرط درک حضور را این‌گونه بیان می‌کند که «حضوری گر همی خواهی از او غافل مشو حافظ/ متی ما تلق من تهوی الدنیا و اهملها» (غزل 1 بیت 7)
شرط درک حضور غافل نشدن و خودآگاهی است. به عبارت دیگر، توجه به مقام حضور انسان همان توجه به باطن انسان است. حال این پیر مغان کیست که در لحظه آفرینش جهان وقتی «حکیم این گنبد مینا می‌کرد» حضور داشته «و این حضور با نوعی قرابت به حکیم همراه است، چراکه قدح باده را او به دست پیر می‌دهد تا واقف اسرار الهی شود اما لبش چون غنچه راز حقیقت را پنهان می‌کند: «آن‌که چون غنچه لبش راز حقیقت بنهفت/ ورق خاطر از این نکته محّشا می‌کرد» (غزل143بیت 5) و چون منصور حلاج اسرار الهی را جار نمی‌زند: «گفت آن یار کز و گشت سر دار بلند/ جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد» غزل 143 بیت 8)
بعد از این است که پیر مغان در معنی را بر دل حافظ می‌گشاید: «آن روز بر دلم در معنی گشوده شد/ کز سالکان درگه پیر مغان شدم» (غزل 321 بیت 6).

درگاهی که دولت و گشایش حافظ در آن درگاست. «از آستان پیر مغان سر چرا کشم/ دولت در این سرا و گشایش در آن در است» (غزل 39 بیت 4). بنابراین دستورات چنین پیری اگرچه ممکن است به‌ظاهر با عقل و شرع سازگاری نداشته باشد اما لازم‌الاجراست چون بی‌خبر نیست و از آفریدگار جهان جام باده را گرفته است. «به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید/ که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها» (غزل 1 بیت 4).
به عبارت دیگر، حافظ با آگاهی از این بُعد شخصیتی یعنی ملاقات با پیر مغان است که دریچه‌ای از دل‌آگاهی و کشف و شهود بر او باز می‌شود و این بدان معناست که هر انسانی ایده‌آلی دارد و خلق می‌شود تا به سمت آن کمال و ایده‌آل حرکت کند، گویی خلقتش برای رسیدن به این کمال است. بنابریان حافظ از ازل هم به رندی مامور می‌شود و هم از ازل حلقه پیر مغان را در گوش دارد.

«حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است/ برهانیم که بودیم و همان خواهد بود» (غزل 205 بیت 2)، «مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند/ هر آن قسمت که آنجا رفتاز آن افزون نخواهد شد» (غزل 165 بیت 3)
کوتاه سخن آن‌که به‌نظر می‌رسد مقصود از پیر مغان یک‌گونه آگاهی و بصیرت ذاتی است که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است.
د- حافظ و سلامت روان
 روان‌شناسان معتقدند هر چه فاصله خودِ واقعی و خود آرمانی یعنی آنچه که هستیم با آنچه می‌خواهیم باشیم بیشتر باشد اعتماد به نفس کمتری خواهیم داشت و هر چه خودِ واقعی را بیشتر پذیرفته باشیم، اعتماد به نفس بیشتری خواهیم داشت. به عبارت دیگر، هرچه فاصله این دو شخصیت از هم کمتر باشد، احساس رضایت در فرد بیشتر است و خود را خوشبخت‌تر می‌داند و هرچه این فاصله بیشتر شود احساس نارضایتی و بدبختی بیشتر خواهد بود. در واقع اگر شخصیت پیر مغان برای حافظ با توجه به ویژگی‌هایی که برای شخصیت رند بر شمردیم قابل دسترسی باشد و فاصله زیادی نداشته باشد حافظ از سلامت روان برخوردار است. با بررسی اشعار حافظ در می‌یابیم «رند مثل پیر مغان و مثل من شاعرانه حافظ عاشق، نظرباز، شرابخوار و خراباتی است اما در ضمن لاابالی‌تر و بی‌احتیاط‌تر به‌طوری که نه نسبتی با صلاح و تقوا دارد، نه اعتنایی به مصلحت‌بینی و سود و زیان. به همین سبب بدنام و نامه سیاه و بی‌سامان و بلا‌کش است با این همه دارای صفات شایسته باطنی است: پاکباز، بی‌نیاز، بی‌حرص و دور از ریا و تظاهر» (پورنامداریان، 1382). در واقع بارزترین صفت رند و پیر مغان و من حافظ دوری از ریاست و می‌خواری یا دم زدن از آن سِلاح‌ستیز آنها با ریاکاران است و بر کنار داشتن خود از ریا و میل به صفای دل. یعنی پیر مغان حافظ یا همان خودِ آرمانی حافظ اگر چه از «رند» متعالی‌تر است اما در هاله‌ای از تقدس قرار ندارد به‌گونه‌ای که از تمام ضعف‌‌های بشری بی‌خبر باشد، بنابراین شرابخواری در مذهبش رواست. «گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است/ گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند»  (غزل 198 بیت 6) و همه پدیده‌های جهان حتی بدمستی به چشم کرمش زیباست: «نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان/ هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود» (غزل 203 بیت 2) و دقیقا به همین دلیل است که حافظ شیخ را مورد عتاب قرار می‌دهد که آن هدایت و کمالی که وظیفه تو بود و وعده تو، پیر مغان به انجام رسانید. «مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ/ چراکه وعده تو کردی و او به جا آورد» (غزل 145، بیت 7).
به عبارت دیگر، حافظ تنها راه نجات را در تلاش برای رسیدن به خودِ آرمانی یا همان آستان پیر مغان می‌داند و می‌گوید: «گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید/ کدام در بزنم، چاره از کجا جویم» (غزل 379 بیت 4) و چون مسیر کمال انتهایی نداردف بنابراین حافظ برای همیشه گوشه میخانه، خانقاه و دعای پیر مغان ورد صبحگاهش می‌شود:
«منم که گوشه میخانه خانقاه من است/ دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است» (غزل 53 بیت 1) و همه این ابیات نشان می‌دهد که رسیدن به آستان پیر مغان (رسیدن به خود ِآرمانی) در اندیشه حافظ امکان‌پذیر است و به همین دلیل حافظ هم از عزت نفس بالایی برخوردار است و هم احساس رضایتمندی در اشعارش دیده می‌شود.
نتیجه گیری:
هنر عرق‌ریزی روح است، این جمله بدان معناست که بین روح و روان آدمی با هنری که می‌آفریند ارتباطی دوسویه و تنگاتنگ وجود دارد. ارتباطی که گاه پای نقدهای روانشناختی را به حوزه هنر باز می‌کند و البته که شعر در زمره متعالی‌ترین هنرهاست.
مهم‌ترین عناوین مهارت‌های زندگی پیشنهاد شده از طرف سازمان بهداشت جهانی موارد زیر است: خودآگاهی، همدلی، ارتباط موثر، روایط بین فردی، تصمیم‌گیری، تفکر خلاق، تفکر انتقادی، مدیریت هیجانات، مدیریت استرس. نیز از مهارت‌های دیگر است. خودآگاهی اولین و شاید مهم‌ترین مهارت زندگی است. خودآگاهی ظرفیت افراد برای دانستن این است، بدانند که هستند، چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند، چه برای آنان خوشایند است و چه برایشان خوشایند نیست. خوآگاهی انواعی دارد: خودِ فیزیکی، خودِ جنسی، خودِ اجتماعی، خودِ معنوی، خودِ تاریک، خودِ آرمانی و خودِ واقعی.

بر پایه این نظریه روانشناختی که هر چقدر خودِ واقعی نزدیک تر به خودِ آرمانی باشد، انسان از سلامت روانی بیشتری برخوردار است، نویسندگان این مقاله به دلایل زیر معتقدند که حافظ در دیوان خویش به‌طور خودآگاهانه، رند را تجلی خودِ واقعی‌اش می‌داند و پیرمغان را تجلی خودِ آرمانی‌اش. این دو شخصیت در اشعار حافظ، نه تنها در تعامل با یکدیگرند، بلکه گاه نیز بسیار به هم نزدیک می‌شوند. قابل توجه است که نتایج این پژوهش نیز با نتایج مقاله قبلی نگارندگان که در دفتر شانزدهم حافظ‌پژوهی به چاپ رسید، مشابهت پیدا کرده است. نتایج آن پژوهش نیز نشان داد که از منظرِ «فریتز پرلز» رهبر فقید مکتب روانشناسی گشتالت، با توجه به شاخصه‌های «انسان سالم» در آن مکتب، حافظ انسانی کاملا سالم ارزیابی شد. (برای اظلاع بیشتر.ر،ک: عاشوری‌نژاد و پرهیزکاری، 1392)
برخی از دلایل تجلی خودِ واقعی حافظ در مفهوم رند:
1. حافظ، در اشعار متعدد به صراحت خودش را رند معرفی کرده: «حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز...»، «عاشق و رند و مظربازم و می گویم فاش...»، 2. برخی از حافظ‌پژوهان بنام، رند را خودِ حافظ می‌دانند. 3. تحلیل ویژگی‌های رند و تطبیق آن با رویکرد و مواجهه خواجه نسبت به خویش و زندگی، برخی دلایل تجلی خودِ آرمانی حافظ در مفهوم «پیر مغان»: 

1. پیر مغان معادل تاریخی و وجود خارجی ندارد. 
2. برخی از حافظ‌پژوهان بنام، پیر مغان را ملازم رند دانسته و این دو را دو قطب از زندگی یا دو چهره از شخصیت حافظ دانسته‌اند.
3. استناد به اشعار و و تحلیل‌های اندیشه‌های خواجه از جمله: «مشکل خویش بر پیرمغان بردم دوش/ کو به تائید نظر حل معما می‌کرد» که در این جا پیرمغان تجلی خودآگاهانه خودِ آرمانی حافظ است.

فهرست منابع
آشوری، داریوش(۱۳۷۷): هستی‌شناسی حافظ، تهران، نشر مرکز.
اشتری، بهرام(1385): این راه بی نهایت، جلد اول، تهران: انتشارات مرکز نشر دانشگاهی.
امامي، نصرالله(1378): مباني و روش هاي نقد ادبي، تهران: انتشارات جامي.
پرلز، فریتز(1376): گشتالت درمانی، ترجمه حسین اسدبیگی، تهران: انتشارات طریق کمال.
پورنامداریان، تقی(۱۳۸۲): گمشده لب دریا، تهران: انتشارات سخن.
حافظ شیرازی(1375): دیوان حافظ، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: انتشارات صفی علیشاه.
خرمشاهی، بهاالدین(1380) حافظ‌نامه، جلد اول، تهران انتشارات علمی فرهنگی.
دادبه، اصغر(1378): مکتب حافظ، مکتب رندی، حافظ پژوهی، شیراز: انتشارات نوید.
دستغیب، علی(۱۳۷۳): از حافظ به گوته، تهران: انتشارات بدیع.
درگاهی، محمود (۱۳۸۲): حافظ و الهیات رندی، تهران: انتشارات قصیده‌سرا.
رحیمی، مصطفی(1371): حافظ اندیشه، تهران: نشر نور.
رحیمیان، حوریه بانو(1382): نظریه ها و روش های مشاوره و روان درمانی، تهران: انتشارات مهرداد.
زرين‌كوب، عبدالحسين(1376): آشنايي با نقد ادبي، تهران: انتشارات سخن.
شلینگ، لوییس(1382): نظریه‌های مشاوره، ترجمه سیده‌خدیجه آرین، تهران: انتشارات: اطلاعات.
عاشوری نژاد، عباس و مریم پرهیزکاری(1392): حافظ در الگوی پرلز، شیراز: انتشارات ادیب مصطفوی.
فرمیهمی فراهانی، محسن و فاطمه بیداد(1391): مهارت‌های زندگی، تهران: انتشارات شباهنگ.
کیانی فر، مریم(1389): دانستنی های زندگی، قم: انتشارات ابتکارات دانش.
معین، محمد(۱۳۶۹): حافظ شیرین سخن ، به کوشش مهین دخت، تهران: انتشارات معین.

مقالات:
پورجوادی، نصرالله(۱۳۶۷): رندی حافظ، نشر دانش، سال هشتم، شمارۀ ششم.
خرمشاهی، بهاالدین(1382): وجوه امتیاز حافط در غزل، مجله رشد زبان فارسی، سال اول، شماره اول. 
خالقی صفا، زهرا (1391): مهارت خودآگاهی چیست؟، روزنامه شرق ، شماره 1567.
انوری، حسن(1395): حافظ و رندی، روزنامه اطلاعات، دوشنبه 11 مرداد 1395 ، شماره 26500.

برچسب ها: فرهنگ ، یادداشت ، یادداشت
نام:
ایمیل:
* نظر: