bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۹۶۷۴
تاریخ انتشار: ۰۸ : ۱۷ - ۲۳ مهر ۱۳۹۶
تاکنون ده‏‌ها بلکه صدها مقاله، رساله و کتاب درباره تاثیرپذیری شمس‏الدین محمد حافظ از دیگر شاعران و تاثیر وی بر شاعران معاصر و بعد از خود به رشته تحریر درآمده است اما محققان غالبا از تاثیرات طبیعت، انواع درخت، هوای شیراز، باده اندام‏‌های انسان و بسیاری موضوعات بر شعر حافظ غافل مانده‌‏اند.
تاثیرپذیری حافظ از ساقی و زاهددکتر سیدجعفر حمیدی:
«ساقیا آمدن عید مبارک بادت/ آن مواعید که کردی مرواد از یادت» (حافظ).
 تاکنون ده‏‌ها بلکه صدها مقاله، رساله و کتاب درباره تاثیرپذیری شمس‏الدین محمد حافظ از دیگر شاعران و تاثیر وی بر شاعران معاصر و بعد از خود به رشته تحریر درآمده است اما محققان غالبا از تاثیرات طبیعت، انواع درخت، هوای شیراز، باده اندام‏‌های انسان و بسیاری موضوعات بر شعر حافظ غافل مانده‏اند. اگر واژه‎های کلیدی اشعار را شمارش کنیم، بیش از هر چیز به واژه‎های مانند «می»، «باده»، «میخانه»، «جام»، «پیاله»، «رز»، «دختر رز»، «میکده»، «مغ»، «مغبچه»، «جرعه»، «قدح»، «خرابات»، «ساقی و اندام‎هایی مثل عارض، طرّه، زلف، خط، جعد، چشم، قد، دهان، نرگس، دل، لب، دیده، روی» و واژه‌‏های متعدد دیگر برمی‎خوریم. آیا اگر واژه‎ها، اصطلاحات، تشبیهات و ادوات شعری در زبان فارسی نبود کار حافظ لنگ می‏ماند و حرفی برای گفتن نداشت و امروز ما نیمی از اشعار حافظ را ممکن بود، در دست نداشته باشیم و آیا حافظ که هرچه داشته از دولت قرآن بوده، چه نیازی به چنین واژه‎هایی داشته، چنانکه کسانی مثل ناصرخسرو، مسعود سعد و خاقانی نیز به‎دنبال استخدام چنین واژه‏هایی نبوده‎اند ولی در عظمت و شهرت آنها شکی نیست. همه می‎گویند و گفته‎اند که حافظ از شاعران متقدم و معاصر خود مثل سعدی، مولوی، خیام، فردوسی، رودکی، خواجو، سلمان، عبید و... تاثیر پذیرفته. البته نه از مقوله سرقات یا تقلید محض، بلکه از جنبه تاثر بهتر و زیباتر. ولی تا امروز کسی نگفته است که او از ساقی بیش از همه متاثر بوده است. این ساقی کیست و که بوده که این همه روح پرتلاطم حافظ در اختیار خود گرفته است. آیا انسان خاصی بوده یا این‎که حافظ اسم عام و علم را برای موارد اسم عام و علم را برای موارد خاص به کار برده است. بعضی از حافظ‎شناسان اعتقادشان بر این است که ساقی موجود تطهیر شده است که در اشعار حافظ حضور چشمگیر دارد و حتی ساقی را همان خدمتکار میخانه و شراب‎دهنده واقعی در میخانه‏ها دانسته‎اند و مساله ساقی وحدت و می و میخانه وحدت را مردود دانسته‎اند. 

به‏طور حتم ساقی‎گری و شراب‎دهی در میخانه، شغلی پست و فرودینه بوده است. پس حافظ چه اصراری داشته که مکرر از او یاد کند و چگونه می‌توان چنین فردی را مرد دانست مگر این‌که آن تعبیرات تخیلی میخانه وحدت و سایر تعابیر را بپذیریم. وقتی می‎خوانیم: «در میخانه ببستند خدایا مپسند/ که در خانه تزویر و ریا بگشایند» که منبعث ا عصر قلدری و ریاکاری امیرمبارزالدین محمد است، چگونه می‎توانیم این میخانه را جایگاهی زمینی ندانیم. مسلم است که هر تعبیری بر اشعار یا واژه‎های کاربردی حافظ بشود از شأن و عظمت حافظ و اشعار او نخواهد کاست پس می‎‌توان خیال‎پردازی دیگری هم به آن همه خیال‎پردازی‎های معبران افزود. شاید بتوان تصور کرد که در زمان حافظ، ساقی اسم خاص بوده است، چنانکه تا چند سال پیش که در شیراز خانواده‎های یهودی حضوری چشمگیر داشتند و علاوه بر کارهای اقتصادی و تجاری، بعضی از خانه‎ها و مغازه‏های آنان محل فروش و داد و ستد باده حرام بود، تا ساقی و حتی نام فامیلی ساقی در بین آنها وجود داشت و می‎‎توانیم فرض بر این بگذاریم که ساقی کوتاه شده نام اسحاق است که یهودیان در شیراز با تلفظ خاص خود این نام را «ایساق» و «ایساقو» تلفظ می‎کردند و در خانواده‎های آنان اشخاصی بدین نام فراوان بودند. آیا گمان نمی‏رود که در عصر حافظ نیز که اغلب یهودیان و پیروان سایر اقلیت‎ها به کار میخانه‎داری و باده‌فروشی ‎مشغول بودند و مسلمانان به این شغل نمی‏پرداختند در میان آنان کسانی به همین نام ساقی، ساقو، ایساق، ایساقو، ایساقی که همه تغییر یافته نام اسحاق و از نام‎های مورد علاقه یهودیان است، بدین کار اشتغال داشته‏‎اند و در شعر حافظ حضور یافته‌‏اند. 

البته این گفتار نظریه‎ای بیش نیست و نگارنده منکر واژه‎ معنی‏دار ساقی نیست ام یک نکته را یادآور می‎‎شود که اگر ساقی را به‎عنوان سقایت‌کننده و آب دهنده در نظر بگیریم که به‎طور قطع هم همین است، مساله تقدس آب در آیین‏های ایرانی-اسلامی چه خواهد شد؟ همه می‏دانیم که آب در آیین‎های اسلامی و در میان ایرانیان همیشه مقدس و پاک‏کننده و زنده نگهدارنده بوده هست و قرآن مجید هم بدین نکته اشارت فرموده است. بسیاری از چشمه‎های آب در ایران قبل از اسلام نظر کرده فرشتگان مقدس همچون ناهید یا آناهیتا بوده و بعد از اسلام نظر کرده فرشتگان مقدس همچون ناهید یا آناهیتا بوده و بعد از اسلام هم آب بسیاری از چشمه‌ها نظر کرده اولیا و ائمه اطهار واقع شده، مانند چشمه‌ها یا نهرهایی که نظر کرده، حضرت علی (ع)، حضرت عباس (ع)  حضرت فاطمه زهرا (س) و سایر مقدسین بوده و هستند و حتی در مقتل‎ها می‎خوانیم که آب فرات مهریه حضرت زهراست که در روز عاشورا، کافران بر حسین (ع) فرزند زهرا و اهل بیت او بستند. این عقاید ناشی از آن است که به‎واسطه تقدس و عظمت نام این بزرگان، آب که سرمنشا حیات است و در کشور ما و بسیاری از کشورهای مسلمان کمیاب است، مورد احترام قرار گیرد و با آلودن و هدر دادن نسبت به آن بی‏حرمتی نشود. 

 با این توضیحات آیا می‎‌توانیم ساقی را که آب به لب تشنگان می‏رساند و حیات‎بخشی می‏کند تا آنجا که به قول سعدی، داور جهان همه گناهان مردی که در بیابان سگی تشنه را سیراب کرده بود، بخشید؛ به‏عنوان باده‎گسار و شراب‎دهند به‏حساب آوریم؟! هرچند که شراب نیز خود معنی نوشیدنی می‏دهد. اما مسکر آن در شریعت حرام است و حافظ که خود حافظ قران بوده و آن را به چهارده روایت می‎خوانده و هرچه داشته از دولت قرآن داشته، آیا چنین جسارتی را ابراز کرده که ساقی آب‏دهنده را به ساقی شراب‏دهنده تعبیر و مبدل کند و حتی ساقی را به‏جای خدا و پیغمبر و مرشد به کار برد؟ این مساله‏ای است که تا امروز حل نشده چونان که بسیاری از مسائل دیگر شعر حافظ نیز حل نشده است و این نشانه‏هایی از عظمت و زیبایی شعر حافظ است که همه آنها بیت‏الغزل معرف است. پس انگیزه حافظ از به کار بردن این واژه که در بیش از صد و بیست غزل و به تعداد بیش از دویست بار آن را تکرار کرده چه بوده است؟ 

زاهد و ساقی: به‏نظر می‏رسد که حافظ با رندی و زیرکی بسیار، تعمد داشته تا در مقابل کلمه زاهد، واژه ساقی را به کار ببرد؛ یعنی در برابر مدعی‏ترین دین‏ورزان و متکبرترین جاه‏طلبان، فرودین‏ترین آدم‏ها را قرار دهد و آنها را از نظر ظاهر و باطن بی‏غرض‎ترین انسان‏ها به حساب آورد که نه تنها غرور جاه و مال آنها را کور و کر نساخته، بلکه شادی آدمیان را نیز فراهم می‎آورند. یعنی زاهد پاکیزه و مدعی پاکیزگی را فرودین‏تر از ساقی آلوده اما بی‏ادعا و متواضع دانسته است. اگر توجه کرده باشید حافظ در بیشتر ابیاتی که از زاهد نام برده، او را با لفظ «برو» خطاب کرده و هر جا که از ساقی یاد کرده او را با لفظ «بیا» مخاطب ساخته است؛ «برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر/ که ندادند جز این تحفه به روز الست».
و غالبا زاهد را با صفاتی مثل «ظاهرپرست»، «مغرور»، «خام»، «بی‏خبر»، «دارای عجب»، «پشیمان»، «خودبین» و... خطاب کرده است و حافظ زاهدان را نصیحت کرده و گفته است: «زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل/ دل و دین می‏برد از دست بدان سان که مپرس».
اما احترامی که ساقی در اشعار حافظ دارد برای زاهد وجود ندارد و چنانکه گفته شد، برخلاف خطاب حافظ به‎ زاهد که فعل برو است، درباره ساقی محترمانه خطاب به «بیا» می‏‎شود؛ «ساقی بیا که از مدد بخت کارساز...» یا «ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می...» و بدین گونه است که حافظ برای زاهد نیروی دافعه و برای ساقی نیروی جاذبه به‏کار برده است، علاوه بر این، در شعر حافظ برخلاف زاهد که دردسرساز، ظاهرپرست، مغرور، خودپسند و خودبین است، ساقی دارای صفات و حرکاتی است که عین لطف است. علاج‎کننده ضعف دل، راحتی‏‏رسان، عادل و بر روی هم زیباترین صفات از ساقی در کلام حافظ راحت‏رسان است؛ «ز دور باده به جان راحتی‏رسان ساقی/ که رنج خاطرم از جور دور گردون است». کار ساقی عین لطف است؛ «به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش/ که هرچه ساقی ما کرد عین الطاف است». 

در اینجا می‎توانیم با توجه جبر باوری حافظ که در بعضی از اشعار دارد، ساقی را ماورایی و غیر از ساقی زمینی بدانیم. علاج ضعف دل می‏کند: «علاج ضعف دل ما کرشمه ساقی است/ برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد». ساقی عادل است: «ساقی به دور عدل بده باده تا گدا/ غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند». یار مهربان است: «شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی...». صاحب لطف است: «ساقیا لطف نمودی، قدحت پر می باد». اهل راز است: «ساقی چو یار مهرخ و از اهل راز بود». 
از طرفی اگر ادعا شود که ساقی در همه موارد ابیات حافظ اشاره به پیغمبر است و مراد حافظ از ساقی جناب او است، لازم به ذکر است که اکثر ساقیانی که حافظ به کار برده مونث هستند. پس نمی‎توانیم بگوییم که حافظ از دست پیغمبر جام می‏خواسته است و از لب او بوسه: «شراب تلخ صوفی سوز بنیادم ببرد آخر/ لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم/ مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ/ که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن» یا «من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس/ بشنو از من که نگوید دگری بهتر از این».

طبیعی است که تعبیر شعر حافظ بنا به ذائقه و سلیقه هر تعبیرکننده متفاوت است و هر کس به‏نوعی تفسیر شعر حافظ می‎خواره می‏کند یا تفسیر شعر حافظ قرآن‏خوان می‏کند و هیچ مانعی هم ندارد. ساقی در شعر حافظ هرچه به‏‎حساب آوریم، خدا، پیامبر، ساقی آب‎‎دهنده، باده‎گسار، باده‎نوش و یا هرچه که باشد، به‏‏هر حال مخاطب حافظ بوده است. در زمانی که گوش شنوایی برای سخن دلپذیر و حقیقت گفتار حافظ نبوده، ساقی نزدیک‎ترین نامی بوده که حافظ می‎توانسته با او سخن بگوید و راز و نیاز کند، بنابراین هر تعبیری برای این نام بیان شود، زیبا و دلارا است: «ساقی بیار باده که ماه صیام رفت/ در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت/ وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم/ عمری که بی‎حضور صراحی و جام رفت...».

برچسب ها: فرهنگ ، یادداشت ، حافظ
نام:
ایمیل:
* نظر: