بامداد جنوب - کریم جعفری:
امروز 17 مرداد روز خبرنگار است و اگر روال و قرار، بر راهبرد و تفکر ضدرسانهای و دشمنانه استانداری بوشهر با رسانهها، بهویژه روزنامه بامداد جنوب باشد، اینجانب باید اکنون در بازداشت باشم، با این حال به لطف خدا و دعای خیر دوستان و همشهریهای عزیز و پیرو آیه «ومکرو و مکرالله والله خیرالماکرین» مکر و حقه و نیرنگ دشمنان آزادی بیان و حقیقت به خودشان بازگشت و بنده به هیچ عنوان بازداشت نشدم. شامگاه روز دوشنبه در حالی که سرگرم نوشتن سرمقاله روزنامه و بستن صفحه یک بودم، با ورود و حضور دو نفر در روزنامه مواجه شدم، یکی را میشناختم و یکی را نه. معرفی کردند که با برگه جلب سیار اینجانب در دفتر حضور پیدا کردهاند! با حکم نشستند و توضیحاتی دادند و بنده نیز توضیحاتی دادم. اما ماجرا از چه قرار است. آنچه مینویسم بخشی از تاریخ سیاسی و مطبوعاتی استان بوشهر است که ضرورت دارد مطالعه شود. پس از انتخابات سال ریاستجمهوری و شورای شهر سال گذشته، مطلبی در کانال روزنامه بامداد جنوب منتشر شد که پیامد آن شکایت فردی با هویت نوید متین از مدیرمسوول روزنامه بامداد جنوب بود، هر چند در تماس پلیس فتا ابتدا عنوان شد که فرمانداری دشتستان پشت قضیه است اما فرماندار بلافاصله خود را کنار کشید و مدعی شد که در این موضوع هیچ دخالتی ندارد، البته این ادعا را بنده هیچ وقت باور نکرده و نخواهم کرد. در حالی که بنده ساکن بوشهر بوده و محل کارم نیز بوشهر است، در یک تخلف آشکار قضائی، پروندهای برای اینجانب در دادگاه برازجان تشکیل شد و پس از کشوقوسهای فراوان، پروندهای که شامل تناقضات بسیار بود در یک رای غیابی به شکل عجیبی اینجانب صرفا به دلیل درج یک خبر در کانال رسمی بامداد جنوب، به جرمهای مختلف توهین، افترا و نشر اکاذیب به چهار سال زندان، 40 ضربه شلاق، سه سال انفصال از خدمات مطبوعاتی و مبلغی جریمه محکوم شدم!
حکمی که وقتی به مراجع ذیصلاح در قوه قضائیه نشان دادم، تاکیدشان بر شکایت از قاضی صادرکننده رای بود چراکه به باور مسوولان ارشد قضائی کشور، این رای غیرمنصفانه و باعث آبروریزی دستگاه قضائی بود. پس از اعتراض به رای، پرونده در شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان بوشهر مطرح شد، بیآنکه هیچ احضاریه یا اخطاری به اینجانب ابلاغ شود، مطلع شدم که حکم دو سال حبس و چهار میلیون جریمه نقدی از سوی این شعبه قطعی شده است. نکته عجیب آن بود که دو سال حبسی که داده بودند، بر استناد ماده 679 است که در مورد حیوان آزاری و شکار غیرمجاز است که جرم آن نیز دو سال حبس نیست. در این مورد نیز مسوولان ارشد قضائی تاکید بر رسیدگی چرایی صدور این حکم داشته و دارند و این را منوط به شکایت اینجانب کردهاند.
جالب آنکه پرونده بنده بهعنوان یک روزنامهنگار قاعدتا باید در دادگاه صالحه مطبوعاتی رسیدگی میشد اما سوال این است که چه عامل یا عواملی مانع از چنین اقدامی شدند. پس از صدور رای، بسیاری از دوستان خواستند که در این مورد وساطت کرده و رضایت شاکی را بگیرند. بنده به همه آنهایی که چنین محبتی داشتند تاکید کردم، از طرف ما مجاز به چنین کاری نیستید، چراکه آبروی شما برای ما بسیار مهم است و شاکی از خود در این مورد اختیاری ندارد و موضوع را به عموزادهاش در استانداری حواله میدهد. پیشبینی من درست از آب درآمد و رو زدن بسیاری از ریشسفیدان هممحلی و هماستانی راه به جایی نبرد و شاکی و عموزادهاش در استانداری سرمست از اینکه میتوانند مدیرمسوول نخستین روزنامه استان بوشهر را زندانی کنند، به همه پاسخ رد دادند و این از الطاف خفیه الهی بود که شامل حال اینجانب شد، چراکه به قول همان دوستانی که واسطه قرار گرفتند، ماهیت این افراد برایشان بیشتر شناخته شد.
پس از قطعی شدن رای، به دیوانعالی کشور اعتراض بردم. پرونده با چندین مورد اشکال عجیب شکلی، ماهوی و حقوقی به دیوان رفت و قضات دیوانعالی کشور پس از مطالعه پرونده، ضمن نقض رای در تاریخ 28/3/1397 به دادگاه تجدیدنظر بوشهر دادنامهای ارسال کرده و دستور به ارجاع پرونده به شعبه همعرض دادند. پرونده به شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان ارجاع شد. در همین زمان بود که از شعبه دوم اجرای احکام برازجان احضاریهای به من تحویل داده شد (جالب آنکه در مورد دادگاه تجدید نظر ابلاغیه حتی به در دفتر یا منزل ما نیز الصاق نشده بود) که ظرف 10 روز خود را به این شعبه بابت شکایت نوید متین معرفی کنید. در همین زمان به کفیل بنده هم نامه و هم تلفن زدند که چرا کریم جعفری خود را معرفی نمیکند در حالی که هنوز یک روز هم از 10 روز نگذشته بود.
به هر جهت، با حضور در شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر، درخواست منع تعقیب با صدور حکم جدید را دادم که قضات محترم این شعبه خود در تاریخ 26/4/1397 با استناد به دادنامه شعبه 38 دیوانعالی کشور، چنین مرقومهای را خطاب به 101 دادگاه برازجان درج در پرونده کردند. بنده چند کپی از این نامه گرفته و یکی را تحویل کفیلم دادم تا به شعبه دوم اجرای احکام برازجان تحویل دهد. آقای قاسمی با مراجعه به این شعبه با پاسخ قاضی محترم روبهرو شده بود که درخواست حضور شخص خودم را داشت اما از آنجایی که بوشهر نبودم، از وکیلم درخواست کردم با حضور در شعبه دوم ماوقع را برای قاضی شرح دهد. جناب خضری ادله وکیل بنده را قبول کرد و درخواست داد که پرونده هر چه سریعتر به دستش برسد.
با این اوصاف، از تاریخ 26/4/97 تا 8/5/97 پرونده از دادگاه تجدیدنظر استان به دادگستری برازجان ارسال نشد و پس از ارسال نیز به شعبه دوم اجرای احکام نرفت. این مساله باعث سوءاستفاده برخی شد و برای بسیاری زحمت ایجاد کنند. آنها که زخمخورده مردمداری، صراحت، شفافیت و قدرت بامداد جنوب بودند و کینه کریم جعفری را مانند دشمن خونیشان در دل داشتند نفرستادن پرونده را فرصت مناسبی برای بازداشت اینجانب حتی برای یک شب دانستند شاید برخی از ناکامیهایشان جبران شود.
همانگونه که پیش از این درج کردم، دادگاه برازجان هیچ صلاحیتی برای رسیدگی به پرونده اینجانب نداشت، با این حال بر خلاف نص صریح قانون رسیدگی شد و حکمی غیرمنصفانه صادر کرد. با این حال شعبه دوم اجرای احکام برازجان بهدلیل دیررسیدن پرونده به دستش، از شبعه سوم اجرای احکام بوشهر میخواهد تا قرار بازداشت سیار اینجانب را صادر کند. حالا سوال اینجاست، چه فرد یا افرادی از این ماجرا خبر داشتند و میدانستند که پرونده بنده به اجرای احکام برازجان نرفته است؟ آنها از چه ابرازی برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کردند؟ خانم محمدی هم بر اساس وظیفه قانونی خود و به این دلیل که قرار منع تعیقب روی پرونده اصلی اینجانب در برازجان نرفته است، در تاریخ 15/5/1397 صدور قرار بازداشتی را به ماموران محترم انتظامی میدهد و آنها نیز حسبالوظیفه قانونی ورود میکنند.
در حالی که شاکی بنده در این پرونده شخصی با هویت نوید متین بود اما روز دوشنبه همه امور را فردی بهنام ی.ص که فرمانبر م.س است مدیریت میکردند. روز دوشنبه هنگام ورود به دفتر، متوجه یک خودروی هیوندای سانتافه مشکیرنگی شدم که در نزدیکی دفتر پارک شده است. بعدا فهمیدم که این خودرو حامل چه کسی است و آمده است تا ببیند که بنده در دفتر حضور دارم و پس از آن به نیروی انتظامی خبر دهند. ی.ص که عامل نفوذی م.س است به ماموران انتظامی تاکید دارد که فورا وی بازداشت شود! به گفته یکی از ماموران انتظامی حتی برگهای که در دست وی قرار دارد فتوشاپ بوده و این مساله باید مورد پیگرد قرار بگیرد.
در طول این مدت، م.س از تمام توان خود در استان برای فشار بر دستگاه قضائی و انتظامی (امیدوارم که دادستان محترم و قاضی محترم در این مورد در روز قیامت شهادت دهند) فشار وارد کرده تا به هر شکل من شب سهشنبه را بازداشت شوم. مواردی است که اینجا نمیشود نوشت و آن را به آینده موکول میکنم. با این حال فرماندهی محترم انتظامی استان و فرماندهی محترم انتظامی شهرستان بوشهر که برای هر دوی آنها احترامی ویژه قائل هستم پس از آنکه متوجه میشوند که موضوع دستگیری بنده هستم، وارد عمل شده و ضمن تماسهای مختلف از روی حس انساندوستی و شهروندمداری، از دستگاه قضائی میخواهند که بنده خودم را صبح سهشنبه به کلانتری باغزهرا معرفی کنم.
بهنظر میرسد این اصرارها در وهله اول راه به جایی نمیبرد، با این حال دستور صادر میشود که فقط فرماندهی اطلاعات شهرستان بوشهر و فرمانده اجرائیات کلانتری به دفتر اینجانب بیایند. از آنجایی که با بیشتر ماموران انتظامی استان مراوده داریم و برای افزایش امنیت اجتماعی، فرهنگی، روانی و حتی امنیت جانی مردم در یک مسیر حرکت میکنیم آنها نیز نگاه محبتآمیزی به ما دارند. پس از حضور دوستان در دفتر، بنده کپی همه مدارک شامل دادنامه دیوانعالی کشور و نامه منع تعقیب شعبه هشتم تجدیدنظر استان را نشان دادم. در این زمان که هم در حال بستن صفحه نخست روزنامه بودم و هم سرمقالهام که یکی از خواندنیترینها در نوع خود بود، هوا شد، پس از تماسهای مکرر قرار شد بنده صبح سهشنبه خود را به کلانتری باغ زهرا معرفی کنم.
در همین زمینه، یکی از ماموران که آشنایی چند سالهای با بنده دارد با دستور قاضی محترم ضامن اینجانب شد که صبح خودم را معرفی کنم. نکته عجیب و تاسفآور ماجرا این بود که در تمام این مدت م.س با تماسهای مکرر با مسوولان و فرماندهی انتظامی استان خواستار بازداشت اینجانب بود. در حالی که این پرونده هیچ ارتباطی به وی ندارد و تعجبم از این است. مسوولان دستگاه قضائی استان باید با استدلال قانعکنندهای در این مورد توضیح میدادند که اجازه دخالت دستگاه اجرائی را در تصمیمگیریهای قضائی نخواهند داد.
در این مورد «م.س» و «ی.ص» حتی در تماس با ماموران انتظامی حرفهایی میزنند که بنده صلاحیت گفتن آن را در اینجا ندارم و اگر خودشان صلاح دانستند، مطرح کنند. فقط این را به نقل از دوستان اجازه انتشار دارم که «م.س» میگوید: ما این را (منظور کریم جعفری است) میشناسیم، کی گفته صبح خودش را معرفی میکند! چرا همین امشب او را بازداشت نکردید! و باز هم سوال من این است که این فرد چه اجازهای دارد که اینگونه در کار ماموران انتظامی و قضایی دخالت کند؟ آیا این دخالتها باعث نشده تا مردم به همه مسائل بدبین شوند؟ بنده در این مورد حتما روز پنجشنبه گزارشی خواهم نوشت.
بنده با ضمانت به منزل رفته و صبح سهشنبه خودم را به کلانتری معرفی کردم. در معیت ستوان بنافی و سروان خدیو به به شعبه سوم دادسرای شهرستان بوشهر رفتیم. در این بازه زمانی، کفیل بنده دوباره راهی دادگاه و شعبه دوم اجرای احکام شد. مشخص گردید که پرونده هنوز به این شعبه ارجاع نشده است!! پس از پیگیریهای فراوان موفق به ارجاع پرونده این شعبه شدیم، اما قاضی برای صدور حکم حضور نداشت. به همین دلیل و با صدور دستور قضایی در معیت ماموران انتظامی راهی برازجان شده و در دفتر شعبه دوم اجرای احکام حضور پیدا کردیم. قاضی محترم پس از مطالعه پرونده مسائلی را گفت که به لحاظ اخلاقی اجازه گفتن آن را ندارم، هر چند در این ماجرا خیلی از مسائل را به همان دلایل اخلاقی اصلا مطرح نکردم و آن را به فرصتی دیگر واگذار میکنم. با این حال صدور نهایی منع تعقیب صادر شد و ما به بوشهر بازگشتیم.
در این میان اما اتفاقاتی روی داد که باید آن را بازگو کنم. در دادگاه با دوستان بسیاری مواجه شدم که از این موضوع ابراز نگرانی میکردند، وکلای محترمی که شرافت دفاع از حق را به مال دنیا نفروخته و همچنان عزت خود را حفظ میکنند. من متوجه نشدم چه کسی خبر دستگیری مرا به رسانهها داده است، واقعیت این است که من دستگیر نشدم، بلکه برای پیگیری پرونده به همراه ماموران انتظامی که از دوستان نزدیکم هم بهشمار میروند، به دادسرا رفتم، اینجا جا دارد که از همه تشکیلات انتظامی استان تشکر کنم و از مسوولان ارشد آن بخواهم حتما موضوع «ی.ص» را در دستور رسیدگی قرار دهند که به چه عنوان خارج از محدوده کار قانونی خود ورود کرده و چه ارتباطاتی با «م.س» دارد.
پس از بازگشت از برازجان، با انبوه تلفن مردم و دوستانی روبهرو شدم که همیشه بنده نوازی را تمام میکنند. این حقیقت که انسانیت هنوز نمرده است، باعث میشود تمام قد در برابر این انسانهای شریف خم شده و کلاه از سر بردارم. دوستانی که محبتشان باعث دلگرمی ما در این روزهای نامردی شده است. دوستانی که تماس گرفتند و از آماده بودن سند ملکشان برای آزادی اینجانب گفتند و تاکید کردند که در این مسیر از هیچ چیز دریغ نخواهند کرد. همچنین باید از دوستان خبرنگار تشکر کنم که در این مورد مدام پیگیری کردند و مدام جویای حال بنده شدند.
همچنین از دادیار شعبه سوم اجرای احکام شهرستان بوشهر نیز کمال تشکر و قدردانی را دارم که با شجاعت و درایت مانع از ایجاد حاشیه برای دستگاه قضائی در آستانه روز خبرنگار شدند. ایشان نمونه کامل بانویی شجاع هستند که با تشخیص صحیح وضعیت امروز کشور مانع از ایجاد دلخوری در سطح جامعه شدند.
از سردار واعظی، سرهنگ عربزاده، سرهنگ الهی، سروان خدیو، ستوان بنافی، دوست خوبم جناب محمد رضایی که در این مدت با بزرگواری ماجرا را پیگیری کردند و انسانیت را فراتر از وظیفه به کمال رساندند نیز باید تقدیر و تشکر کنم. همه این افراد همواره مورد احترام بنده بوده و هستند و اگر مدعیان خبر از محیط پیرامونی خود داشتند با عامل نفوذی به این ماجرا ورود نمیکردند.
اینجا باید یک گلایه شدید و سخت از عبدالکریم گراوند کنم که متاسفانه هیچ نظارتی بر مجموعه خود ندارد و نمیتواند امور را به شکل صحیح مدیریت کند. او باید به اصحاب رسانه و مردم استان توضیح دهد که چرا باید جو استان را یکی از زیردستشانش ملتهب کند؟ شخص گراوند از بنده شکایت کرده و شوربختانه یا خوشبختانه هنوز رضایت نداده است، باید پرسید که پشت این رضایت ندادن در حالی که هیچ ادله محکمه پسندی هم ندارد، چیست؟
در پایان از وکیل خوب و دوست عزیزم جناب محمدصادق حبشی نیز باید تشکر کنم. جوانی که بالاتر از وکالت مردمداری میکند و انسانیت را در حق اینجانب به نهایت رسانده است.