طنز مان نمیآید، خیالتان راحت شد؟ اصلا راحت شدید؟ دیگه چی میخواید؟ اینقدر گفتید و گفتید و ناله دادید که ماندیم اندر کار خودمان که این روزگار نامراد دیگر سوژه هم به دست مبارکمان نمیدهد که چیزی بنویسیم.
کد خبر: ۶۱۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
روز گذشته یکی از بچهها سراغ خان عمو را گرفت، گفت دو هفته خودت نبودی، الان که اومدی خان عمو نیست، این خان عموی گرامی کجاست؟ البته چند روزی هست که این دوستان گیر چند پیچ داده و به هیچ هم قانع نیستند و میترسیدم که بگویم این خان عموی ما چه افکاری دارند و چه اهداف شومی، اما بالاخره زبان باز کردم.
کد خبر: ۶۱۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۸
ما دیروز رفته بودیم با یکی از این دوستان کنار ساحل ناهار بخوریم، نهار که چه عرض کنم، از بس که از دستپخت یه غذافروشی تعریف کرد و گفت...
کد خبر: ۶۱۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۶
اون روزی براتون از سفر دزدانهام (همون دزدکی، ما که دزد نیستیم که بخوایم یکشبه پولدار بشیم و بعدش هم با پولش دوبه بخریم و کنیمش کشتی تفریحی) به نمایشگاه مطبوعات نوشتم.
کد خبر: ۶۰۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
گویا کمکم باید به ضربالمثل «خدا خر رو شناخت و شاخش نداد» شک کرد. حالا «خر» پیشکش، این آخریها «فیل» هم شاخدار شده و کلی واسه همه شاخ شده، به هر حال، کاری است که
کد خبر: ۶۰۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۳
دی حسن پیرزنی تو ولات ما بود که میگفتن خیلی قدیم مغازه داشته و چند سالی بود که دیگه مغازهداری نمیکرد. خدا رحمتش کنه، خیلی سال پیش به رحمت خدا رفت.
کد خبر: ۵۸۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۵
یه وقتایی یه چیزایی آدم میبینه که اصلا فکش به زمین میافته. یه نکاتی رو بهش بر میخوری که کلاغ رنگ عوض میکنه و اسب هم عَرعَرکنان پشتکوارو میزند. حالا چی شده، بزارید الان خدمتون عرض میکنم.
کد خبر: ۵۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۵
بچه که بودیم یه بازی داشتیم به اسم «بشور و بگرد»، «بشور» همان شستن است که در واقع کتک زدن تمام عیار در گویش دشتستانی و غالب مناطق جنوبی کشور تعبیر میشود.
کد خبر: ۵۸۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۵
برادر من خیلی خوب است، او خیلی بلد است و همیشه حرف برادر بزرگترمان را گوش میکند. او از من کوچکتر است اما من هم حرف برادر بزرگترم را گوش میکنم. ما با هم خیلی خوب هستیم...
کد خبر: ۵۸۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
یه آقایی هست که ساکن تهرون شده، خیلی وقته و اصلا رفته اونجا و اخلاقش هم عوض شده، نه اینکه از اول اخلاقش خوب بود، از اول هم همینجور بود اما همیشه اینقدر حواسش جمع بود که لو نره
کد خبر: ۵۷۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
از قدیم گفتن تره به تخمش میره، حسنی به باباش. ما دیروز یه چیزی نوشتیم در مورد حسنی، امروز یکی این رو فرستاده و میگه شما باید از این ضربالمثل قدیمی بهره میبردید که بهشدت در مورد حسنی شما مصداق پیدا میکنه.
کد خبر: ۵۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۷
ما کلا آدمهای بیادبی نیستیم و البته مانند آن مداحِ معروف که هتاکیهایش را به امام حسین (ع) منسوب میکند و العیاذبالله میگوید که ائمه هم فحش میدادند و چرا از ما عیب و ایراد میگیرید...
کد خبر: ۵۷۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۶
شما بگی بخند، من که خندم نمیاد. آخه زورکی بخند، گفتم مگه میشه. اصلا بخند تا دنیا تو روت بخنده، عالم و آدم بخندند، اصلا هر کس دیدت از حسودی بترکه... دلت رو بهای غم نده و خلاصه از این دست حرفها.
کد خبر: ۵۶۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۵
ما یکی دو هفتهای خدمت نبودیم و به مناسبت ماه محرم و شهادت سیدالهشداء و یارانش گفتیم اینجا را اختصاص بدیم به روزشمار محرم، کم و زیادش رو ببخشید و ما در حد وسعمان تلاش کردیم
کد خبر: ۵۶۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۴
آقا این ماجراهای من و خان عمو تمومی نداره. هر چی مینویسیم، دوباره حرف واسه گفتن داریم، دنیای عجیبیه و هر کی واسه خودش، یه رینگ میزنه، این خان عموی ما هم از همین قماش هستش...
کد خبر: ۵۵۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۰
سهشنبه بود، چهارشنبه بود، 9شنبه بود، نمیدونم کی بود که این مشتی محمود بالاخره سر عقل اومد و یک ماه پس از اونکه رهبری بهش گفته بود که آقا صلاح نیست بیایی، بیانیه داد و گفت نمیام، اطاعتپذیر هستم و نمیام.
کد خبر: ۵۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۹
«گازرین» از راسته عنکبوتیان، مهاجر و در هنگام برداشت گندم – ماههای فروردین و اردیبهشت- در استان ما ظاهر میشود. دارای دو رنگ طلایی و سربی رنگ است، کودکان در هنگام دروی محصول گندم و چیدن کنگر، به شدت دنبال گرفتن این حشره زیبا، آرام و دوستداشتنی هستند.
کد خبر: ۵۵۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۷
نخودی را شما نمیشناسید، ما میشناسیم، البته خیلی وقت نیست که میشناسیم، چند ماهی است که از تخم بیرون آمده و تازه باید جیک جیک کند، اما خیلی زود بزرگ شد، فهمید که باید قُد قُد کند و ...
کد خبر: ۵۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۶
رفته بودم دهیاری ولات می خواستم مجوز بگیرم سی ساخت خونه. خونه که چه عرض کنم، آلونکی که وقتی میریم ولات جا داشته باشیم و نخوایم پیرمرد و پیرزن را اذیت کنیم.
کد خبر: ۵۴۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
دیروز عروسی پسر خالم بود، با اجازتون از تهران که اومدم، یه راست رفتم ولات که بریم تالار و هم عروسی شرکت کنیم، هم شومی بخوریم و هم بچههای فک و فامیل رو ببینیم.
کد خبر: ۵۴۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۴