|
الهام بهروزی
این روزها که کرونا به زندگی رنگ سیاه و سفید بخشیده است و گوشه گوشه خاورمیانه مثل همیشه بوی خون و مرگ میدهد، مردم ایران متاثر از این شرایط، مغموم و در تقلا برای زندگی یا اثری از زیباییهای آن هستند تا آن را بهانهای برای دوست داشتن زندگی در این روزگار پر فراز و نشیب قرار بدهند اما انگار قرار نیست که آرامش به این زندگی برگردد آن هم با خبرهای وحشتافزا و عریان! مثل این خبر: «بابک خرمدین، کارگردان جوانی ایرانی به قتل رسید!» قطعا این خبر بهخودی خود خیلی غمانگیز است اما زمانی دردناکی آن دوچندان میشود که قاتلین آن کسانی جز پدر و مادرش نیستند که در اوج قساوت قلبی و بیرحمی فرزند خود را کشته و تکهتکه کردهاند!
اینجاست که مرزهای انسانیت جابهجا میشود؛ مهر پدر و مادری زیر سوال میرود. عاطفه ایرانی رنگ میبازد. به جرات میگویم قلمم از نوشتن این فاجعه رنگ باخته و خود که هیچگاه مادرشدن را تجربه نکردهام تمام وجودم را حسی گنگ و مبهم فراگرفته است که چطور میشود پدر و مادری در عالم بیهوشی جگوگوشه خود را سلاخی کنند و به کام نیستی و مرگ بکشانند! آنها به چه درجهای از بیرحمی رسیده بودند که تن به این کار بسیار وحشیانه دادند! این خبر از شامگاه یکشنبهشب در شبکههای اجتماعی دارد دست به دست میشود و همه را حیران و گیج کرده است و زنگ هشدار را برای جامعه به صدا درآورده که خانههای گرم ایرانی دیگر امن نیستند! برودت تنفر و وحشت در زیر سقف این خانهها رسوخ کرده است و عاطفه پدری و مادری را دارد منجمد میکند.
قتل بابک خرمدین از سوی پدر و مادرش در شهرک اکباتان روی داده ولی هنوز از جزئیات دقیق آن پرده برداشته نشده است ولی آنقدر وحشتآفرین است که جامعه بهویژه اهالی هنر را در شوک عمیقی فرو برده است. بابک خرمدین سال ۱۳۵۳ در تهران متولد شد. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد سینما از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و دانشآموخته سال ۱۳۸۸ است، این کارگردان سال ۱۳۷۹ در دوره فیلمسازی یکساله انجمن سینمای جوانان دفتر تهران شرکت کرد. خرمدین فیلم «سوگنامهای برای یاشار» را آنطور که خودش میگفت، تا حد زیادی با الهام گرفتن از زندگی خود ساخته است.
وی سال ۸۹ بهعنوان دانشجو راهی لندن میشود و در آنجا با مساله مهاجرت و غربت درگیری پیدا میکند. یاشار شخصیت اصلی فیلم او هم چنین سرگذشتی دارد. او جوانی است که با ویزای دانشجویی وارد لندن شده است. همزمان با اتمام کالج، دچار مشکل مالی و دلتنگی برای خانوادهاش و ایران میشود. اکنون وی بین ماندن و برگشتن مردد است و به استیصال رسیده است. این نقش را یاشار علیشناس بازی کرده است که از دوستان کارگردان بوده و سابقه بازیگری نداشتهاست. بابک خرمدین برای گرفتن بازی بهتر از او، فیلمنامه را در اختیارش نگذاشته و صحنه به صحنه موقعیت را برای او توضیح میداده است.
به گزارش ایسنا، در مراسمی که دیماه سال ۹۴ به بهانه اکران فیلم بابک خرمدین در موزه سینما برگزار شد، او از پدرش دعوت کرد که به روی صحنه بیاید و پدرش در سخنانی کوتاه گفته بود: «بهنام خداوند آموزگار و به نام شهدای گلگون کفن جنگ هشت ساله و درود به شرافت آن شهدا که مملکت را حفظ کردند. من سرهنگ پیاده ستاد خرمدین هستم. ۳۰ سال خدمت کردم، ۶۹ ماه در مناطق عملیاتی بودم، دو مرتبه شیمیایی شدم و ۴ بار ترکش خوردم و خوشحالم که در مقابل ممکلت انجام وظیفه کردم. به جوانان توصیه میکنم از این گهواره وطن غافل نباشند چون رشد و سربلندی آنان در همین مملکت اتفاق میافتد. از این ۳۰ سال خدمت ۱۷ سال را دور از خانواده انجام وظیفه کردم و تمام زحمات خانواده روی دوش همسرم بود که وطن دوم من هستند.»
بابک خرمدین هم یادآور شده بود: «سوگنامهای برای یاشار» اولین فیلم حرفهای من است؛ اما این فیلم، یک فیلم حرفهای نیست؛ چون آن را بدون هیچ امکانات و حتی مجوزی با کمک دوستانی که آن زمان داشتم، ساختم و یک فیلم کاملا شخصی است. اگر میخواستم مجوز بگیرم، داستانی برای خودش میشد. با ویزای دانشجویی نمیتوانستم برای مجوز اقدام کنم و در دورهای هم آنجا بودم که با ایرانیها خوب برخورد نمیشد. این روش فیلمسازی را در آنجا گریلا یا چریکی میگویند و خود دانشجویان انگلیسی هم به این روش فیلمهایی میسازند.»
بهروز معاونیان صدابردار هم در این مراسم گفته بود: «بیشتر صداها در این کار با خود دوربین ضبط شده بود اصلا یک کار سوپر مستند بود؛ ولی تمام حس کاراکتر (کارگردان) نسبت به پدر و مادرش و اینکه چطور شد رفت و چطور حس نزدیکی به همین پدر و مادر باعث شد، برگردد در فیلم پیدا بود و خوشحالم که امشب این پدر و مادر ( پدر و مادر بابک خرمدین ) را از نزدیک میبینم.»
از آثار بابک خرمدین میتوان به «بور بیجاده رنگ» (۸۶)، «سهشنبه: مامان» (۸۸)، فیلم نیمه بلند داستانی «وزن (کورسو) » (۸۹)، فیلم بلند داستانی «سوگنامهای برای یاشار» (ساخته شده در لندن –سال ۹۲)، ساخت سه فیلم کوتاه داستانی به نامهای «برش» اشاره کرد.
این هنرمند جایزه بهترین فیلم کوتاه داستانی را برای «بور بیجاده رنگ» در جشنواره بینالمللی فیلم آسا (فیلمهای انسان دوستانه) ۱۳۸۸ دریافت کرده بود و آثارش نامزد بخشهای فیلمنامه، تصویر برداری، تدوین و صدا) شده بود. از دیگر افتخارات وی میتوان به کسب دیپلم افتخار بهترین کارگردانی برای فیلم «بور بیجاده رنگ» در پنجمین جشنواره بینالمللی پروین اعتصامی ۱۳۸۸، کسب جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه و بهترین صدا برای فیلم «بور بیجاده رنگ» در ششمین جشنواره دانشجویی فیلم نهال (دانشگاه هنر )۱۳۸۸ و نامزد بهترین (تصویر برداری و تدوین) اشاره کرد.
طبق اعلام قاضی محمد شهریاری سرپرست دادسرای جنایی تهران، جسد این شخص روز یکشنبه، ۲۶ اردیبهشت در اکباتان پیدا شده و در تحقیقات به عمل آمده پدر و مادر این کارگردان دستگیر شدند و به قتل اعتراف کردند.
صبح روز گذشته پدر و قاتل بابک خرمدین در شعبه 5 دادسرای امور جنایی تهران ضمن شکرگزاری از اینکه پسرش را به قتل رسانده بود، در خصوص انگیزه خود از این کار گفت: پسرم از بچگی ما را اذیت میکرد و با هر بدبختی که بود او را بزرگ کردم، همیشه از مدرسه اخراج میشد و یک روز آرام نداشتیم؛ اما با کار و تلاش توانستم او را راهی دانشگاه کنم و پسرم فوق لیسانس گرفت و یکی از فیلمهایش نیز در جشنواره جایزه گرفت و پسرم در دانشگاه تدریس میکرد.
به گفته وی، بابک در دانشگاه کرج استاد فیلمسازی و کارگردانی بود اما از زمانی که کرونا آمد کلاسهای دانشگاه بهصورت آنلاین بود و بابک هفتهای سه روز به بهانه اینکه به شاگردانش درس خصوصی بدهد آنها را به خانه میآورد و جالب این بود که بابک فقط دانشجویان دختر را به خانه میآورد و نمیدانستیم که همه آنها دانشجوهایش بودند یا نه! پسرم با دخترها به داخل اتاق میرفت و از مادرش میخواست برای خودش و میهمانش غذا درست کند و مادرش از آنها پذیرایی میکرد و این در حالی بود که میدانستیم پسرم با دختران در خانه رابطه جنسی برقرار میکند.
پدر ۸۱ ساله خرمدین با تاکید بر اینکه از رفتارهای پسرم خسته شده بودم، تصریح کرد: او بعضی اوقات ما را کتک میزد و میخواست کارهایش را انجام دهیم.باور کنید از وجود پسرم یک روز آرام نداشتم و جانمان به لبمان رسیده بود. حتی از پسرم خواستم برای خودش خانهای تهیه کند و حاضر شدم خودروام را بفروشم و حتی سهم ارث او را بدهم که برای خودش خانه بگیرد و با ما زندگی نکند اما بابک میگفت جنازه من از این خانه بیرون میرود و هیچ وقت نپذیرفت از خانه خارج شود. جمعه 24 اردیبهشت با بابک برای ورزش در محیط شهرک اکباتان بودیم و همانجا باز هم به بابک گفتم که خانه را میفروشم سهم تو را میدهم و خودروی دوو سیلو را هم میفروشم تا بتوانیم خانهای برای خودت اجاره کنی و از ما جدا شوی اما بابک دوباره تاکید کرد من هیچ جایی نمیروم. بابک را تهدید کردم یا از خانه برو یا کسی را دارم که 10 میلیون تومان به او پول بپردازم و تو را از بین ببرد که بابک لبخندی زد و گفت: «چرت و پرت نگو من بابکم و کسی نمیتونه کاری بکنه». وقتی به خانه آمدم به همسرم گفتم که بابک نمیپذیرد از خانه برود و همانجا تصمیم به قتل را گرفتیم تا از دست او راحت شویم .با قتل پسرم دیگر به آرامش رسیدم و دیگر هیچ ناراحتی در زندگیام ندارم.
در این میان قتل این کارگردان با واکنش جامعه هنرمندان مواجه شده است. احسان کرمی، مجری، بازیگر و خواننده نسبت به قتل بابک خرمدین واکنش نشان داد و در حساب شخصی خود در توئیتر نوشت: «بابک خرمدین را زمانی که در سینمای جوان درس میخواندم، شناختم. همیشه آرام و بیهیاهو بهنظر میرسید. قتل فجیع او باور کردنی نیست...»
رضا صائمی، نویسنده، روزنامهنگار و منتقد سینما هم در این خصوص روز گذشته در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشته است: «از دیشب خبر قتل بابک خرمدین به یک کابوس برای من بدل شده... خبر به قدری هولناک است که باورش را دشوار میکند و حتی تردید به دلت راه میاندازد که مگر چنین چیزی ممکن است؟ در چهره پدر و مادر او هیچ رد و نشانی از فرزندکشی نمیتوان یافت! او که در اکران فیلمش از آنها برای تجلیل دعوت کرد، چگونه میتواند در یک دعوای خانوادگی به تقدیری چنین هولناک دچار شود! مرز خشم و نفرت آدمی تا کجاست که به آنکه امکان بودن بخشیده نابود میکند! به گمانم خودکشی سهلتر از فرزندکشی است که انسان جانست و فرزندش جانان! تابآوری آدمی چقدر است؟ که گاهی درد را برنمیتابد و عزیزش را میدرد! مگر نه اینکه به مو میرسد اما پاره نمیشود! ما که از هولناک شدن زندگی و این حجم اتفاقات وهشتناک و انبوه انبوه نفسگیر، بند دلمان پاره شده! به کجای این شب تیره بیاوزیم قبای زنده خویش را! روزگار غریبی است خیلی غریب!»