کریم جعفری
در مورد تحولات جهانی و مسائلی که بر این روندها
متاثر است در طول سالها و ماههای گذشته مطالب متعددی را قلمی کردهایم، اما هر
چه زمان بیشتر میگذرد و هر چه بیشتر به جلو میرویم، شاهد بروز یک سری شواهد جدید
از شکلگیری یک تحول عمیق و پیچیده در نظام بینالملل هستیم، نظامی که در حال حاضر
طرف مدعی ناظم بودن آن بهشدت دچار بحران بوده و چون فقط ادعا دارد و قابلیت
اجرایی کردن وظایف خود در قامت یک «ناظم» قدرتمند را ندارد، گسستهایی شکل میگیرد
که خود این گسستها و چند پارهگیها در نهایت منجر به وقوع حوادثی خواهد شد که
اگر برای آن آماده نباشیم دچار دردسر خواهیم شد.
حقیقت آن است که در حال حاضر هیچ نظمی بر جهان
حاکم نیست و امریکایی که مدعی ابرقدرتی و نظام تکقطبی است، دچار ضعف در اجرا است
و این یعنی آنکه در شکلگیری نظم جدید بهناچار شاهد تحولاتی هستیم که در آن ائتلافها
و اتحادهایی تازه شکل خواهند گرفت، ائتلافهایی که قرار است در نهایت نظمی جدید
را شکل دهد و این نظم بدون ورود به جنگی بزرگ و سخت روی نخواهد داد.
پیش از این بارها در مورد جنگ بزرگ نوشتهام و
تقریبا همه میدانند که برای شکلگیری یک نظم جدید بر جهان نیاز به لشکرکشی و
اثبات قدرت است. آنچه بهعنوان میراث پس از جنگ جهانی دوم باقی ماند فقط چند دهه
دوام آورد و پس از انهدام بلوک شرق با فروپاشی شوروی، بسیاری فکر میکردند که جهان
تکقطبی است؛ اما از آنجایی که این نظم جدید امریکایی بدون هیچ رقابتی بهدست آمده
بود و امریکاییها وزن و حد و حدود خود را نمیدانستند خیلی زود در مقام امتحان
نابود شد. امریکاییها از زمان فروپاشی شوروی تا اثبات شکست و ناکامی فقط 15 سال
زمان لازم داشتند!!
امریکاییها برای آنکه ثابت کنند که پلیس و حاکم
جهان هستند و امپراتوری مدنظر خود را شکل خواهند داد به سمت اشغالگری در راهبردیترین
و مهمترین نقطه جهان رفتند، «آسیای غربی» جایی که قرار بود با اشغال افغانستان،
ایران، عراق و سوریه مهمترین و اصلیترین خط ارتباطی در کره زمین را که در آن غنیترین
و بالاترین منابع انرژی جهان (شامل نفت و گاز) وجود داشت را تصرف کنند. اگر
امریکاییها میتوانستند این خواسته را جامه عمل بپوشانند –با توجه به اینکه ترکیه و کشورهای عرب منطقه سرسپرده آنها
بودند– بدون شک حاکم جهان بودند و امروز کسی را یارای
مقابله با آنها نبود.
امروز همانگونه که مشاهده میکنید، باوجود
ادعاهای بسیار بسیار زیاد کشورهای غربی مبنی بر روی آوردن به منابع انرژی قابل تجدید و نوع نیازمندی آنها به انرژیهای فسیلی کم شده
است یک جنگ اوکراین مشخص کرد که غرب تا چه اندازه مستاصل است و موضع اشغال «قلب
جهان» تا چه اندازه برای امریکا و کشورهای غربی دارای ارزش و اهمیت بوده است. اگر
آن روز امریکا به این موفقیت میرسید دیگر نیاز نبود رئیسجمهور آن گردن کج کرده و
برای تولید دو میلیون بشکه نفت اضافه راهی عربستان شود و در برابر محمد بنسلمانی
که او را مطرود خوانده بود، سر فرود آورده و اینگونه مضحکه خاص و عام در امریکا
شود.
با این حال، پس از اشغال افغانستان و
عراق و با مقاومت تاریخی ملتهای منطقه، امریکا شکست خورد و بحران اقتصادی گریبان
این کشور را گرفت. این بحران که از سال 2008 تا به امروز به شکلهای مختلف ادامه
دارد، چنان ضربهای به قدرت امریکا وارد کرد که این کشور امروز توان ورود به هیچ
بحرانی را ندارد، الا آنکه این بحران آن اندازه بزرگ و سرنوشتساز باشد که با ورود
به آن تحولی عمیق رقم بخورد یا آنکه آن اندازه کوچک و آسان باشد که بتوان بر آن
غلبه کند. در حالی که تا امروز بیشتر بحرانهای جهان شدت و ضعفی به آن میزان برای
امریکا ندارند و به همین دلیل توان مداخله بهدلیل ناتوانی در همراه کردن جامعه
امریکا را ندارد.
ضعف امریکا در حفظ ادعایش در ابرقدرتی جهان و
نظام تکقطبی باعثشده تا کشورها به سراغ شکلدهی به یک نظم جدید جهانی برآیند.
نظمی که حتی مقامات غربی و نظریهپردازان امریکایی نیز به آن معترف هستند؛ اما این
نظم چگونه شکل خواهد گرفت و تابع چه شرایطی خواهد بود؟ این نظم دارای چه ویژگیها
و چه ابزارهایی است؟ بهنظر نگارنده، بینظمی فعلی در جهان که رسیدن به یک نگاه
جامع برای حلوفصل بحرانها را سخت کرده، منجر به بروز اتفاقاتی پیشبینینشده
خواهد شد. این روزها کسی حرف امریکا را نمیخواند و همه قرار است در رویدادهای
سترگ و بزرگ آینده برای خود جایگاهی تعریف کنند.
واقعیت این است که در نبود یک نظام دقیق برای حلوفصل
بحرانها (دقت کنید که سازمان ملل و شورای امنیت بهعنوان بزرگترین دستاورد جهان
پس از جنگ تقریبا به حاشیه رفته است) انتظار برای شکلگیری یک نظام جدید میرود.
امروز کشاکشها، رایزنیها و رفتوآمدها برای رسیدن به این مرحله است. همانگونه که
مدتها پیش و در خلال هفتههای اولیه جنگ اوکراین گفتم، کشور بیطرف در جهان امروز
معنی نمیدهد و حتی ضعیفترین کشورها نیز باید جایگاه خود را در این حوزه تعریف
کنند و این مسالهای است که در آینده به حیات آنها مربوط است.
جهان در حال حرکت به سمت روزگار صلح مسلح است؛
روزگاری که بر مبنای تجربه سه دهه آخر قرن نوزدهم و یکششم اول قرن بیستم تعریف میشود.
همه در حال مسلح کردن خودشان هستند و کسی پیروز است که قدرت درونی بیشتری داشته
باشد، در ائتلاف درست باشد و دوستان قدرتمندی داشته باشد. امروز زمان تصمیمگیری
در این زمینه است. ایران بهعنوان یکی از مدعیان این حوزه باید تکلیف خود را مشخص
کند، باید یک ائتلاف نظامی قدرتمند از دوستان و متحدان تشکیل دهد تا جایگاهش در
نظام آینده جهانی به شکل مطمئنی حفظ شود... در این مورد بیشتر خواهیم نوشت...