الهام بهروزی
عروسکهای بومی در روزگاری که هنوز تکنولوژی و اسباببازیها
و عروسکهای رنگاوارنگ فرنگی پایشان به خانهها باز نشده بود، محبوب کوچک و بزرگ
بودند و در هر خانهای در دستان کودکان دیده میشد. اغلب این عروسکهای از مواد دمدستی
و موجود در هر خانهای مثل پارچه، سنگ یا سکه یک ریالی یا دو ریالی و چوب در
اشکال مختلف ساخته میشدند.
طبیعتا این عروسکها بیش از اینکه یک دستساخته معمولی و
سرگرمکننده باشند، بهعنوان یکی از میراث ناملموس فرهنگی شناخته میشوند که در
سینه خود افسانهها و اسطورههای کهن را جای داده و تداعیگر این میراث ارزنده کهن
در اذهان پیر و جوان هستند. از اینرو، حفظ و احیای این حاملان و پیامرسانان
فرهنگی و بازشناسی آنها به نسل امروزی کار ارزشمند و بجاست ولی متاسفانه بسیاری
از این عروسکهای محلی و بومی بهدلیل مدرن شدن یکباره زندگی و ورود اسباببازیهای
پیشرفته و هیجانی به دنیای کودکان امروزی به فراموشی سپرده شدهاند. این در حالی
است که بسیاری از این عروسکان راویانی از گذشته دور هستند که پرتره گویایی را از
کودکانههای کودکان دیروز ترسیم میکنند؛ عروسکهایی که یک پای ثابت خالهبازیهای
دختران نسلهای گذشته بودهاند و امروز شوربختانه در نتیجه بیمهریها و کمتوجهیها
با تغییر سبک زندگی به بیگانگانی غریب تبدیل شدهاند.
در این رابطه کارشناسان میگویند، این عروسکهایی که شاید کودکان
امروز بهدلیل جایگزین شدن وسایلی چون آیپد و تبلت با آنها کمتر آشنایی و سرو کار
دارند، مانند بیگک، نخودی، لعبتک، پوتک، مالوکان یا عروسکهای بازیچه که به شکل نوزادانی
داخل قنداق هستند نیز در زمره عروسکهای بومی، آیینی و نمایشی به شمار میروند، هرکدام
از این عروسکها در ورای خود افسانه و حکایتی طول و دراز را برای مخاطبان به تصویر
میکشند. برای مثال، «مالوکان» که متعلق به منطقه عشایری ایلام است، عروسکی است که
بچهها موقع بازی با آن، شعرها و قصههایشان را بیان میکردهاند.
با اندکی واکاوی در دنیای عروسکهای بومی با انواع مختلفی
از آنها در گوشه گوشه ایران مواجه میشوید که جزء جداییناپذیر زیست مردمان این
سرزمین و پیامرسانهای معتمد و مستعدی برای قصهها و متلهایی بودهاند که در
مناطق گوناگون کشور رواج داشتهاند. بدیهی است آفرینش خود این عروسکها در هر
منطقه افسانهای داشته که اغلب این افسانهها بهدلیل مرگ خالقانشان همچون رازی
سربهمهر باقی ماندهاند.
در استان بوشهر نیز مانند سایر نقاط عروسکهای بومی وجود
داشته که مشهورترین آن، همان بیگک است که از سوی مادران یا مادربزرگان و سایرین
برای کودکان ساخته میشدهاست. البته این عروسک بیشتر در قسمت شمالی این استان
یعنی در گناوه و دیلم رواج داشته است و لحظات سرگرمکننده را برای دخترکان بندری
میآفریده است.
یک بانوی گناوهای در خصوص این نوع عروسک به بامداد جنوب
گفت: حدود چهل سال پیش با اینکه در این منطقه افرادی با لنج به سفرهای دریایی میرفتند؛
اما اسباببازی چیزی نبود که آنها با خود بیاورند و کمتر پیش میآمد که پدری یا
مردی از سفر دریایی برگردد و با خود عروسک یا اسباببازی به همراه داشته باشد.
بنابراین برای اینکه برای کودکان خود وسیله بازی یا سرگرمی درست کنیم، با ابتداییترین
ابزار و مواد اولیهای که در خانه داشتیم، سعی میکردیم وسیلهای برای آنها
بسازیم. یکی از این وسیلهها، عروسکهای بومی بود که معمولا از سکههای
فلزی، چوب بستنی یا هر چوب باریک و تراشخوردهای و پارچههای باقیمانده خیاطی برای
خالهبازی دختران میساختیم.
پروین قاسمی در خصوص نام این عروسکهای بومی که به «بیگک» شهرت
دارند، توضیح داد: در گذشته در شمال استان بهویژه منطقه لیراوی به عروس «بیگ» میگفتند.
چون این عروسکها هم را شبیه عروسها میساختیم به بیگک مشهور شد؛ یعنی عروس کوچک!
این عروسکها درست مانند عروسها دارای زلفهای سیاهی بودند.
وی در ادمه به تشریح مراحل ساخت این عروسکها پرداخت و گفت: صورت این
عروسکها با پارچه سفید که روی یک سکه دو ریالی یا گاه سر نوشابه یا سنگ صاف و
گردی کشیده میشد ساخته میشد. سپس این پارچه به چوبی که معمولا به شکل صلیب در میآوردند،
با نخ وصل میشد. در ادامه با پارچه یا نوار مشکی دو زلف برای عروسک میگذاشتند و
مینار (روسری عربی) را طوری سر عروسک میکردند که زلفهایش مانند عروسهای این منطقه
پیدا باشد. لباس این عروسک یا بر اساس لباس محلی زنان لر بود که در منطقه نورآباد
و کهگلیویه و بویراحمد رایج بود شامل یک دامن پرچین و پیراهن بلند میشد یا شبیه
پوشش خود زنان بندری بود که در این نمونه برای عروسکها شلوار محلی که زنان لیراوی
به نام «تنبان خفتی» (شلوار پرچین و گشادی که سر پا و کمر آن با بند جمع میشد) میپوشیدند،
درست میکردند و داخل آن را تکه پارچه یا پنبه میتپاندند تا پف بایستد و پیراهن
کوتاه چیندار برای رویش درست میکردند.
به گفته این بانوی عروسکساز، بیگک با الگو از عروسهای قدیم در این
منطقه ساخته میشد. عروسهای که در شب عروسی صورت بزککردشان با پارچه کلفتی
پوشانده میشد و غیر از داماد و تعدادی از زنان کسی اجازه دیدن روی عروس را نداشت.
از اینرو بچهها هم وقتی برای خالهبازی دور هم جمع میشدند ابتدا با با پارچه
روی عروسکشان را میپوشاندند و به بچههای دیگر میگفتند که باید چیزی به عنوان
هدیه بدهی تا صورت عروسکشان را نشان بدهند که این کار آنها نمادی از پوشاندن صورت
عروسهای قدیمی بندری در شب عروسی بوده است.
وی سپس به وجود عروسک بومی دیگری
در گذشته در این منطقه اشاره و تصریح کرد: همچنین در آن زمان عروسک محلی دیگری
هم بعد از بیگک ساخته شد به آن بیگک لیلی میگفتند. این عروسک دو دست آویزان داشت که
این دو دست بهوسیله یک نخ به هم وصل بودند و وقتی نخ را میکشیدند دو دست عروسک که
با چوب بود و در انتهای آن تکه پارچههای کوچکی آویزان بود بالا و پایین میرفت که
نمادی بود از رقص محلی دستمال بازی.
قاسمی در پایان با اشاره به اینکه بیگک و بیگک لیل عروسکهایی بودند که
در قدیم در میان دختران خیلی محبوبیت داشتند، افزود: معمولا در هر خانهای که میرفتی
بیگکها در سایزهای کوچک و بزرگ دیده میشد اما این عروسکها کم کم با آمدن
همتایان پلاستیکی و زیبا به فراموشی سپرده شدهاند. این دردناک است که میراث
ناملموس فرهنگی ما اینگونه در سایه مدرنیته دارد به خاموشی میرود. بیشک این
عروسکها هنوز هم این قابلیت را دارند که خاطرهساز دنیای شیرین دخترانمان باشند
ولی ظاهرا اهتمامی از سوی متولیان برای احیای این نمادهای فرهنگی در استان وجود
ندارد.
در ادامه این گزارش، به بانویی میرسیم که نزدیک به دو دهه است که در
پی احیای عروسکهای بومی مناطق مختلف کشور است. او کسی نیست جز افسانه احسانی! او متخصص
اکوتوریسم و کارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی توریسم است که با راهاندازی
موسسه «آوای طبیعت پایدار» قدم بزرگی را در زیمنه زنده کردن هنر اصیل عروسکسازی بومی
در سراسر ایران برداشته است.
وی در خصوص اینکه چگونه به فکر نجات عروسکهای بومی افتاده، پیش از
این در گفتوگویی اشاره کرده است: « این ایده اولینبار
در سال 1384 به ذهن من رسید؛ زمانی که برای آموزش گردشگری به اهواز رفته بودم و افرادی
از مناطق مختلف برای ما هدایایی آورده بودند. یکی از این هدایا عروسکی محلی بود که
بانویی شوشتری آن را به من هدیه داد. در آن زمان به ذهنم رسید که احتمالاً مناطق دیگر
ایران نیز عروسکهای خود را دارند و این محصول میتواند در قالب پروژههای معیشت پایدار
تولید شود و مردمان سازندۀ آنها را به هویت اصلیشان برگرداند و شروع کار ما در
بازآفرینی عروسکهای بومی در سال 1389 در جزیرۀ قشم بود که عروسک «دختولوک» را بازآفرینی
کردیم؛ سپس این کار را در مناطق دیگر ایران ادامه دادیم. به این ترتیب عروسکهای محلی
با حفظ اصالت و هویتشان بهعنوان سوغاتی برای عرضه به گردشگران و با هدف توسعۀ پایدار
و حفظ محیطزیست بازآفرینی شدند.»
احسانی بر این باور است که «مهمترین مزیت بازآفرینی عروسکهای بومی آشتی
دادن و آشنا کردن مردم سازنده این عروسکها با هویت و اصالتشان است؛ همچنین این کار
سبب تقویت خودباوری و اعتمادبهنفسشان میشود. علاوهبر اینها، این کار سبب شده مردم
مناطق مختلف دانش بومی، لباسهای بومی، آدابورسوم و غذاهای بومیشان را دوباره به
یاد بیاورند؛ حتی در درازمدت به حفظ خانههای بومی و معماری سنتیشان نیز کمک کرده
است. بسیاری از عروسکسازها به من گفتهاند که از وقتی عروسک میسازند، بیشتر به فرهنگشان
علاقهمند شدهاند و پشیمان هستند از اینکه روزی به پدر و مادرهایشان میگفتند خانههای
قدیمیشان را خراب کنند و خانههای جدید بسازند؛ همچنین انگیزه حفاظت از محیطزیست
در این مردم بسیار افزایش پیدا کرده است.
مزیت دیگر ساخت این عروسکها کمک به بهبود وضع اقتصادی از طریق ایجاد
درآمد کمکی است. سازندگان این عروسکها در برخی مناطق توجه گردشگران را به عروسکهایشان
جلب کردهاند؛ مثلا برخی از گردشگران برای ساخت عروسک به روستای الولک قزوین میروند
و ضمن یادگیری ساخت عروسک با مردم این روستا ارتباط برقرار میکنند. به گفتۀ خود عروسکسازها،
از وقتی آنها عروسک میسازند اعضای خانواده ارزش بیشتری برایشان قائلاند و رابطۀ
میان نسلهای مختلف خانواده بهتر شده است. آنها معتقدند از وقتی عروسک میسازند توجه
کودکان به این مقوله بیشتر شده و کمتر به خرید عروسکهای آماده علاقه دارند.»
در پایان باید یادآور شد که با حفظ و بازآفرینی عروسکهای بومی نه
تنها کودکان امروزی با میراث و داشتههای ارزشمند فرهنگی و بومی بیش از پیش آشنا و
مانوس میشوند، بلکه فرصتی برای آشنایی گردشگران خارجی با غنای فرهنگی و تمدنی
سرزمینمان و رویارویی با نبوغ زنان و مردان هنرمند ایرانی فراهم میشود.