کریم جعفری
جنگ در اوکراین آرام آرام پنجمین ماه خود را نیز
پر میکند و در آستانه ورود به ششمین ماه خود است. نبرد با شدت هر چه تمامتر
ادامه دارد و دستکم افقی برای پایان آن در کوتاهمدت متصور نباید بود. این مساله
باعثشده تا این جنگ را بتوان بهعنوان یک جنگ فرسایشی از دریچههای متفاوت و با
نگاههای مختلف بررسی کرد. تحلیلها، برداشتها و نگاهها نسبت به این جنگ در طول
این پنج ماه به شکل عجیبی با هم متفاوت بوده است و تاکنون کسی دلیل این «تفاوت» را
بررسی نکرده یا شاید هم نخواسته بررسی کند.
در طول این چند ماه، صدها گزارش و خبر را ما کار
کردیم و به مسائل مختلف این جنگ پرداخته و بارها و بارها دیدگاههای غرب در مورد
روند و نتایج این جنگ را مسخره کرده و آن را ناشی از «نافهمی» راهبردی این جماعت
برشمرده و این مساله را عامل و باعث شکست غرب در این جنگ دانستیم. بدون شک آنهایی
که دیدگاهها و نظریات غربیها را دنبال کرده و از آن حمایت میکنند خود، دلیل
اصلی رفتارهای اینچنینی کشورهای غربی حامی دولت وابسته کییف را ندانسته و از بغض
معاویه در این وادی گام برداشته و اندکی نیز بهخاطر دیدگاههای خود.
این سوال همواره وجود داشته و دارد که چرا سران و
رسانههای کشورهای غربیِ حامی زلنسکی باوجود علم به پیشروی روسیه، با وجود آگاهی
نسبت به ناتوانی ارتش و شبهنظامیان فاشیست اوکراینی برای مقاومت در برابر ارتش
روسیه، باوجود دانستن کُنهِ حقیقت و ماجرا بهگونهای رفتار میکنند که انگار
روسیه دارد شکست میخورد و در نهایت دولت زلنسکی و باقیمانده ارتش و شبهنظامیان
او در این کارزار موفق خواهند شد؟ دستکم برای نگارنده این مطلب که دلیل پیشرفت و
توسعه کشورهای غربی را تکیه بر اصل «واقعگرایی» میدانست، اینگونه رفتارها
غیرقابل تحلیل و تعریف بوده است.
اما هر چه که زمان میگذرد، هر چه دامنه جنگ عمیقتر
میشود و هر چه بیشتر به جلو میرویم، افقهای نو و تازهای در حوزه تحلیلِ
رفتارها بهدست میآید که نشان میدهد آنچه در میدان عمل در حال روی دادن است، بیش
از آنکه نبرد فیزیکی باشد، «نبرد باورها» است، نبردی که بر دامنه آن روز به روز
بیشتر افزوده میگردد و ابعاد حضور باورها و نگرشها در میدان نبرد خود را بیش از
پیش نشان میدهد. به زبان سادهتر، روسها بهویژه رهبران کرملین با یک «باور» جنگ
در اوکراین را بهصورت پیشدستانه شروع کردند و حالا سران کشورهای غربی در تلاش
بسیار شدیدی هستند تا این «باورها» را تغییر دهند!
بله، این برداشتی است که پس از پنج ماه جنگ از
رفتار پر افت و خیز غرب بهدست آورده و به این نتیجه رسیدهام که آنها در یک تلاش
بیهوده (البته با نگاه خودشان نتیجهبخش است!) این مسیر را ادامه میدهند تا به
نتیجه مطلوب برسند. تمام بازیهای رسانهای و تبلیغاتی در طول این چند ماه، از
بیماری پوتین گرفته تا برکناری مقامات و اختلافنظر میان سران کرملین در جنگ تا
ناتوانی ارتش روسیه در پیشروی و افسانهسرایی در مورد مقاومت ارتش و نازیهای
اوکراینی ناشی از آن است که آنها میخواهند «باور» روسها در مورد پیروزی نهایی
در جنگ را با تردید همراه کنند.
ابعاد نبرد باورها بسیار زیاد است و غرب فکر میکرد
آن اندازه در روسیه نفوذ قدرتمندی دارد و مخالفان پوتین و جنگ آن اندازه قوی و
گسترده هستند که بتواند «باور» خود از جنگ را در جامعه روس گسترده و به نتایج
دلخواه برسد. با نگاهی به راهبردهایی که کشورهای غربی در مورد اوکراین در پیش
گرفتهاند متوجه جابهجایی سطوح مختلف رفتاری در میان آنها شدهاید؛ اما این مساله
در مورد مقامات روسیه اصلا صادق نیست. در واقع، همه تلاش کشورهای غربی بر این بوده
که به روسها ثابت کنند که در این جنگ «در نهایت» شکست خواهند خورد و بازنده بزرگ
هستند!
آنها در تلاش بوده و هستند که صدایشان در مسکو
اینگونه شنیده شود که در غرب «یک باور» در مورد اوکراین وجود دارد و آن هم این است
که روسیه پیروز نخواهد شد و شاید بهتر باشد اینگونه بنویسیم که اجازه نخواهند داد
که اوکراین شکست بخورد. طراحی و ایدهپردازی این «باورها» مانند همیشه بر عهده
انگلیسیها است و آنها هستند که دیدگاه و نظریات خاص و شاذ خود را به صحنه شطرنج
بازی آورده و یکی یکی به امید رسیدن به نتیجه حرکت میدهند و چون ناکام میمانند
به سراغ گامهای جدید دیگری میروند و این یعنی آنکه «باور» غربی از جنگ در برابر
«باور» روسی همچنان ناکام و شکستخورده است.
در این پنج ماه، غرب همه
تلاشش را کرد که رهبران روسیه بهویژه پوتین را به این باور برساند که نمیتوان با
ادامه جنگ به پیروزی در اوکراین دست یافت. سران سیاسی، نظامی و رسانههای
غرب میدانند که به لحاظ نظامی هیچ اهرمی برای متوقف کردن ارتش روسیه در پیشروی
در اوکراین ندارند، به همین علت مدام در تلاش هستند تا شاید با فشار روانی رفتار
روسها را تغییر دهند. تلاش برا متقاعد کردن روسها راه بهجایی نبرده است و آنها
میدانند که اگر جنگ طولانی شود خسارتهای بسیاری خواهند دید و به همین دلیل «جنگ
باورها» طی روزها و هفتههای آینده بیش از پیش خود را نشان خواهد داد.
در علم سیاست و اقتصاد، تئوریها و نظریات متعددی
در این حوزه وجود دارد که به ما میگویند همهچیز بر اساس حسابوکتاب است و اگر
شما حسابوکتاب درستی داشته باشید، میتوانید پیروز میدان باشید. آنچه رهبران غرب
در این چند ماه انجام دادند، دقیقا اطاعتپذیری از این نظریات بود که به آنها میگفت
که باید جنگ را به هر شکل ممکن متوقف کرد. حقیقت آن است که دلیل آن همه تحریم
گسترده و سنگین که ضررش در ابتدا برای خود کشورهای اروپایی بود تا روسیه، فشار بر
کرملین برای متوقف کردن جنگ بود. آنها دنبال افزایش هزینهها بودند تا به سران
کرملین یادآور شوند که اگر جنگ را متوقف نکند، بیشتر ضرر میکند.
وقتی تحریمها نگرفتند و متوجه شدند که روسها
هشت سال است در این زمینه سرمایهگذاری کردهاند، به سراغ تشدید کمکهای نظامی
رفتند. بهجز موشکهای دوربرد و اتمی، تقریبا غرب هر آنچه در انبارهایش داشت برای
اوکراین فرستاد. ما بارها نوشتیم که این تسلیحات هیچ تغییری در سرنوشت جنگ ایجاد
نخواهد کرد، اما مقامات غربی با علم به تاثیر منفی این کمکها بر روابط با مسکو در
فردای پس جنگ، تبلیغات در مورد ارسال تسلیحات را چند برابر کرده و از هر چه ارسال
میکردند بدون هیچ سانسوری تصویر گرفته و لیست این کمکها را نیز منتشر کردند.
حتی وقتی بایدن در میانه مشکلات داخلی و بحران
اقتصادی، کمک چند ده میلیارد دلاری به اوکراین را اعلام و سناتورها و نمایندگان
امریکایی نیز با آن موافقت کردند، دلیلش این بود که میخواستند به روسها بگویند
حمایت ما از اوکراین بدون محدودیت است و هر چه در چنته داشته باشیم، میفرستیم! آنها
بارها و بارها گفتند و اعلام کردند که نباید اجازه پیروزی در اوکراین را به پوتین
داد و اینگونه تبلیغ میکردند که بله، با این کمکها و حمایتها بالاخره روسیه کمر
خم کرده و شکست خواهد خورد! اما آیا تلاش برای ترسیم این افق از آینده توانست به
آنها در متوقف کردن ماشین جنگی ارتش روسیه کمک کند؟
تمام تلاش غرب فقط در برابر این باور پوتین و
مقامات کرملین وارد عمل شد که روسها باور داشتند «غرب در حال شکست است و توان و
قدرت لازم برای حمایت از اوکراین را ندارد». این موضوع اساسی و قلب تپنده تفکرات
حاکم بر کرملین بود و روسها بهگونهای به این باور پایبند بودند که شاید برای
نخستینبار آن رفتار کشورهای غربی که باعث شد بلوک شرق و شوروی از هم فروبپاشد،
هیچ اثری نداشت. هر چه از جنگ میگذرد این دیدگاه پوتین و رهبران روسیه بیشتر
اثبات می شود که غرب در حال اضمحلال است و تواناییش بهشدت تحلیل رفته است.
پوتین دید که چگونه تحریمهایی که علیه نفت و گاز
روسیه صورت گرفت بیش از همه کشورهای اروپایی را تحت تاثیر قرار داد و ملاحظه کرد
که چگونه تحریم اقتصادی این کشور بحران غذایی را در جهان بهوجود آورد و مهمتر از
همه دید که در میان کشورهای غربی اراده لازم و کافی برای حمایت تمامقد از اوکراین
وجود ندارد و آنها میترسند هر سلاحی را در اختیار ارتش زلسنکی قرار بدهند، چراکه
اروپا قدرت پذیرش یک جنگ گسترده را ندارد، او بهخوبی دید که این جنگ چگونه دولتهای
مختلف اروپایی را یکی پس از دیگری سرنگون کرده و میزان نارضایتی را در میان
شهروندان اروپایی و حتی امریکایی افزایش داده است.
پوتین بهخوبی به نتایج طولانی شدن جنگ و رسیدن
آن به زمستان آگاه است و اینجاست که غربیها در فکر آن هستند مانع شوند؛ چراکه
رسیدن به زمستان یعنی بروز شورش در اروپا در زمانی که انرژی نباشد. «نبرد باورها»
میان روسیه و غرب ادامه دارد و باوجود قدرت ماشین تبلیغاتی غرب برای «روایتسازی»
در میان گروهی از مردم جهان، اما هر چه زمان میگذرد این روایتها بیش از پیش رنگ
میبازد. حقیقت آن است که رنگ باختن روایتها بهدلیل غلبه «باورها» است، باورهایی
که در حال شکلدهی مدل جدیدی از «جنگ شناختها» است....