بامدادجنوب- الهام بهروزی:
برویر، نویسنده فرانسوی میگوید: «ذهن معمول، فکر میکند و به طرز الهی مینویسد، ذهن خوب فکر میکند و معقول مینویسد».
هوشنگ مرادیکرمانی از جمله نویسندههایی است که به کمک نوشتههای ساده و بیپیرایه خود بخشی از ادبیات و فرهنگ بومی و عامه ایران را راهی دیگر سرزمینها کرده است. کاری که کمتر نویسندهای موفق به انجام آن شده است اما وی تلاش کرده تا با نثری ساده و عاری از توصیفات و توضیحات اضافی زبان نوشتههایش را برای ترجمه آماده سازد و تاکنون آثارش به چندین زبان ترجمه شده است. خود وی دلیل آن را سادگی و ایجاز نوشتههایش بیان میکند. البته افزون بر این تاکنون چندین کتاب وی به فیلم و سریال تبدیل شده است. این گزارش ادامه بخش اول گفتوگوی بامداد جنوب با این نویسنده نامآشنای کشور است. در بخش پیشین این گفتوگوی صمیمانه، مرادیکرمانی در مورد اینکه چه عواملی باعث شده که از آثار وی بیشترین فیلم ساخته شود، کدام نویسندههای در ایجازگویی و نویسندگی وی بیشترین تاثیر را گذاشتهاند، چرا بیشتر شخصیتهایی که خلق کرده کودک و نوجوان هستند و چه عاملی باعث شده که بیشترین ترجمه از کتابهای وی صورت بگیرد، سخن گفت. در این بخش شما را به ادامه این گفتوگو دعوت میکنیم.
از دیدگاه شما کدام شخصیت داستانهای شما معروف شده است و چرا؟
مرادیکرمانی: من سوال شما را اینگونه تکمیل میکنم و آن هم بهعنوان یک نویسنده، چگونه میتوانیم یک شخصیت ماندگار را خلق کنیم؟ این موضوع صرفا محدود به کاغذ نیست، بلکه افزون بر جذابیت و شیرینی شخصیت داستان، عواملی نظیر رادیو، تلویزیون، روزنامهها و... خیلی به شهرت این شخصیتها کمک میکند. بهعنوان نمونه شخصیت «مجید»، حدود شش سال از رادیو پخش شد، بعد از آن کیومرث پوراحمد سریال آن را ساخت و مردم از طریق تلویزیون با شخصیت او بیشتر آشنا شدند که این خود در شهرت مجید خیلی تاثیر داشت.
بنابراین تمام عوامل به مجید کمک کردند تا خودش را معرفی کند، البته مجید هم پتانسیل و ظرفیت شهرت را داشت (الان مرا با قصههای مجید میشناسند، بهعنوان نمونه مجسمهای از من ساختهاند که هیچ شباهتی به من ندارد اما در دستان این مجسمه کتاب «قصههای مجید» قرار دارد و همین باعث میشود هر فردی که مجسمه را میبیند، سریع میگوید: «هوشنگ مرادیکرمانی» یا چند مدت پیش میخواستم به بیرجند بروم. همین که میخواستم کارت پرواز را بگیرم خانمی که پشت باجه نشسته بود با هیجان من را خطاب قرار داد و گفت: قصههای مجید. گفتم خیر، من هوشنگ مرادیکرمانی خالق «قصههای مجید» هستم. آن خانم که هول کرده بود، گفت: ببخشید شناختم ولی شما مرا همیشه به یاد قصههای مجید میاندازید. البته این را دیگران باید بگویند ولی اگر دقت کنید، متوجه میشوید در حال حاضر مجید نهتنها در آثار من، بلکه در ادبیات داستانی معاصر ایران معروفترین شخصیت است. البته شخصیتهایی چون «زری» سووشون دانشور، «گلمحمد» کلیدر دولتآبادی شخصیتهای نسبتا معروف آن هم بیشتر در میان طبقات روشنفکر جامعه هستند اما مجید امروز جزئی از خانوادههای ایرانی شده است.
آیا فکر نمیکنید که فقر مجید باعث شهرت وی شده است؟
مرادیکرمانی: عموزاده خلیلی دو جلد کتاب در مورد شخصیتهای داستانی معروف ادبیات کودک و نوجوان نوشته است که مجید هم یکی از آنهاست. کتاب بسیار خوب و پرباری است. در این کتاب به شباهتهایی که میان این شخصیتها وجود دارد، اشاره شده است که یکی از این شباهتها فقیر بودن شخصیتهای داستانی است. فقر این شخصیتها دل آدمها را میسوزاند ولی آنها شخصیتهای جذابی دارند و خودشان را در دل آدمها جا میکنند. در واقع کاریزما دارند. آنها انسانهای بدبختی هستند که در جامعه زندگی میکنند اما تاثیرگذار هستند. افرادی هستند که در سختیها رشد کردند اما بچههای باهوشی هستند و در مقابل سختیهای زندگی عقبنشینی نمیکنند. آنها امیدوار هستند. همین داستان مجید را وقتی میبینید بسیار غمانگیز است. او نه دوست نزدیکی دارد و نه خواهر و برادری، تنها یک مادربزرگ پیر دارد که دائم غر میزند، در مجموع مجید هر جا میرود، نوک او را قیچی میکنند ولی او ناامید نمیشود.
از دیدگاه شما بهجز «قصههای مجید» کدام اثر شما خواندنی و مستعد شهرت است؟
مرادیکرمانی: کتاب «شما که غریبه نیستید». این کتاب تاکنون بیش از ۴۳ پایاننامه دکتری یا فوقلیسانس بر اساس آن نوشته شده و از بعد اجتماعی، روانشناسی، ادبی، بچههای کار، طنز، آداب و رسوم، طبقات اجتماعی، فرهنگ بومی و... بررسی شده است. این کتاب ایدئولوژیک نیست اما روایتگر سرگذشت واقعی «هوشو» است. شخصیتی که دوران کودکی و نوجوانی سختی را پشت سرگذاشته و بیمهری مردمان را با پناه آوردن به کتاب و مطالعه برای خود قابل تحمل کرده است. یک پژوهشگر (دانشجوی دکتری) بهتازگی کتابی نوشته که در آن نخست به بررسی آثار من و صمد بهرنگی پرداخته و سپس آثار ما دو تا را با یکدیگر مقایسه کرده است. بهنظر خودم «هوشو»ی این مجموعه همچون مجید مشهور شده است. تاکنون به چندین زبان ترجمه شده و شاید یکی از دلایل محکم آن برای ترجمه این است که معرف زندگی و فرهنگ بومی یکی از مناطق ایران است.
چه توصیهای برای افرادی که در حوزه ادبیات داستانی قلم میزنند، دارید؟
مرادیکرمانی: از آنجایی که هنر و ادب قابل تعریف نیست، بنابراین نمیتوان در این زمینه سفارشی داشت. من معتقد هستم هنر را نمیتوان یاد داد. داستاننویسی و شعر را نمیتوان یاد داد. برای اینکه در این مقوله هستههایی وجود دارد که حسی هستند و ذهن نویسنده، شاعر و هنرمند از یک جایی تحت تاثیر آن مساله قرار میگیرد که یا آن را میشنود یا میخواند یا میبیند یا اینکه در زندگی زیسته خود، آن را تجربه میکند. بنابراین این حسها را نمیتوان به کسی آموزش داد یا برایش ترسیم کرد. پس چیزی که نمیتوان از قبل برای آن تعریفی ارائه کرد نمیتوان بهصورت فرمول درآورد و آموزش داد. ما در دانشگاه با آموزش فرمولهای چشمپزشکی میتوانیم چشمپزشک شویم اما داستاننویسی اینگونه نیست، چراکه فرمول خاصی نمیتوان برای آن تعریف کرد. در حقیقت نویسندگی حسهایی است که خود نویسنده باید به آنها برسد. شما میبینید که شعرهای فروغ، شاملو و ... یکبار ساخته شدند و نمیتوانند بار دیگر ساخته شوند. پس چیزی که یکبار ساخته میشود، دیگر نمیتوان آن را آموزش داد.
از دیدگاه شما مولفههای یک داستان خوب کدام هستند؟
مرادیکرمانی: اولین شرطی که یک داستان خوب باید داشته باشد، این است که باید جذاب و شیرین باشد و به انسان لذت بدهد. بهعنوان نمونه شما اگر لذت را از شعر بگیرید، دیگر آن شعر جذاب نیست. البته در این خصوص اهل فن عوامل دیگری هم برای یک داستان خوب در نظر گرفتند که من زیاد به آنها معتقد نیستم.
هوشنگ مرادیکرمانی ماه پیش (آبانماه) به دعوت کانون توسعه نجیرم بندر دیّر به بزرگترین بندر صیادی کشور آمد و در این باره گفت: از این که به این بندر آمدهام حس خوبی دارم، چراکه بندری زیبا با مردمی مهربان و خونگرم است و محیط بومی این بندر تا حدودی به روستای زادگاه من «سیرچ» شبیه است و مرا به یاد دوران کودکیام انداخت. وی در این سفر ضمن بازدید از نقاط و جاذبههای طبیعی و گردشگری بندر دیّر با مدیرعامل منطقه ویژه پارس جنوبی نیز دیدار کرد. بدونشک حضور نویسندگان و هنرمندان مطرح کشوری در استان به پویایی هنر و قلم هنرمندان و ادیبان این دیار میافزاید.