لیلا واحدی:
«تحزب» در بسیاری از مردمسالاریهای موفق بهعنوان یکی از ارکان حکومت تحکیم یافته است. سالها و شاید قرنهاست که حکومتها در جوامع توسعهیافته بر ضرورت حضور احزاب در قدرتسازی مهر تائید زدهاند. این رکن غیرقابل انکار در ایران اما همچنان با پرسشهایی در زمینه ضرورت و کارکرد مواجه است.
اگرچه در قانون مشروطه اشارهای هرچند کوتاه به موضوع تشکیل احزاب نشده بود اما گوناگونیهای فکری، ایدئولوژیک، منافع جناحی و حتی تفاوتهای قومی در برهههای مختلف تاریخ معاصر ایران شکلگیری گروهها و اجتماعاتی را ناگزیر ساخت. گرچه نوع شکلگیری، کارکرد و وظایف تعریف شده برای این گروهها و تجمعات با آنچه در دموکراسیهای غربی روی میداد و تعریف میشد متفاوت و حتی گاهی متناقض مینمود اما همین حضور پر نقص هم در برخی موارد با استیلای تکگویی صاحبان قدرت تا حد توان تقابل میکرد.
همزمان با تغییر رژیم سیاسی و انقلاب اسلامی، نوع حکومت در ایران از سلطنتی مشروطه به جمهوری اسلامی تغییر کرد. تاکید بر جمهوریت نظام تازه تاسیس موجب شد احزاب و گروههای سیاسی در قانون اساسی تدوین شده جایگاه بهتری به دست آوردند. اصل 26 قانون اساسی جمهوری اسلامی احزاب را بهعنوان یک نهاد سیاسی به رسمیت شناخته و فعالیت آن را آزاد اعلام کرده است.
در چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی گرچه نزدیک به 200 حزب در وزارت کشور بهعنوان متولی احزاب به ثبت رسیده است اما حضور کمرمق، موسمی و حتی کاغذی این احزاب نشان میدهد که دموکراسی در ایران تا رسیدن به حداقل استانداردهای تحزب راهی طولانی در پیش دارد. «بدنه» و «شناسنامه» دو معیار مهم در تعیین میزان موفقیت و اثرگذاری احزاب تعریف میشوند.
جامعهپذیری یک حزب از میزان اقبال جامعه به حضور در آن مشخص میشود و هر اندازه عضویت افراد حقیقی و اثرگذار در سازمانی بیشتر باشد بدنه آن تشکل قویتر و اثرگذاری آن بر جامعه فزونتر خواهد بود. از دیگر سو هرچه افراد حاضر در کادر و راس یک حزب، در عرصه سیاست صاحب فکر و ایده و شناخته شده برای جامعه باشند، مسیر پیموده شده از سوی آن حزب به موفقیت نزدیکتر خواهد بود. در ایران امروز اما اگر 200 حزب ذکر شده را در بوته آزمون این معیارها قرار دهیم، به سختی و با مسامحه دو یا سه حزب موفق به کسب استانداردهای مورد نیاز خواهند بود.
ضرورت این همگرایی ایجاد بسترهایی برای فعالیت سودمند و اثرگذاری تشکلهای حزبی است؛ بسترهایی که برای ساختن آنها هم حاکمیت و هم جامعه باید تلاش کنند. تغییر باور و ذهنیت جامعه شاید مهمترین ضرورت و بستر مورد نیاز برای ریشهگیری تحزب در ایران باشد. ذهنیت فردگرای ایرانیان در طول تاریخ از ویژگیهای جامعه شناختی آنها محسوب شده است؛ ذهنیتی که کمتر به تشکلهای جمع محور فرصت ظهور و حضور داده است. اصلاح این ذهنیت و بازتعریف مزایای کارگروهی میتواند نیاز به حضور و فعالیت احزاب را بیش از پیش در ذهن جامعه ضروری جلوه دهد. با احساس چنین نیاز و ضرورتی مسیرهای رفع آن بررسی خواهد شد و میتوان در درازمدت به ریشهگیری احزاب بهعنوان نمادی از جمعگرایی و تحول فکری ایرانیان امیدوار بود.
همزمان با تغییر ذهنیت جامعه از فردمحوری به کارگروهی، اقبال عمومی به حضور و عضویت در احزاب افزایش مییابد. از رهگذر این اقبال، بدنه اجتماعی تشکلهای سیاسی تقویت و تاثیر این تشکلها در برهههای کنشگری سیاسی و هدایت جامعه ملموس خواهد بود. در کنار تغییر ذهنیت جامعه، تغییر در نگاه نهاد قدرت؛ چه در سطح دولت و چه در سطح حاکمیت، به منظور بسترسازی رشد احزاب ضروری مینماید.
نسبت نهاد قدرت با احزاب نباید رقابتی و از منظر حذف باشد. در دموکراسیهای توسعهیافته، افراد زمانی مشروعیت حضور در نهاد قدرت را مییابند که سیاستورزی را در مکتب تحزب تمرین کرده باشند و به درجهای از توانایی در کنشگری سیاسی دست یابند. در چنین شرایطی صاحبان قدرت، احزاب را پشتوانه حضور خود در سطح نخست حکومت داری میدانند نه ابزاری برای تحدید و تهدید قدرت.
جایگزینی تفکر حمایت به جای رقابت در تعامل نهاد حاکمیت و قدرت همان بستری است که میتواند تحرک فزایندهای به احزاب دهد و دولت را به حمایت از این تحرک مشتاق کند. دولت در مفهوم نهاد مسوول در کنار پشتیبانی اعتقادی از احزاب، برای رشد و بالندگی تشکلهای سیاسی باید حمایت مادی را نیز در اولویت قرار دهد. شماری از دبیران کل احزاب دولت را به فراموشی چنین حمایتی متهم و نتیجه این نسیان را عقب ماندن از مسیر نهادینهسازی تفکر حزبی در ایران عنوان میکنند. از منظر منتقدان، کمبود منابع مالی نیز امکان انتشار آرا و دیدگاههای احزاب را در سطح جامعه کاهش میدهد. بنابراین میتوان گفت حمایتهای مالی از گروههای سیاسی شناسنامهدار که از اقبال نسبی جامعه هم برخوردار هستند میتواند در مسیر نزدیکی آرمان تحزب و واقعیتهای موجود راهگشا باشد.
مسیر تحکیم مردمسالاری در جمهوری اسلامی ایران گرچه پیچ و خمهای متعددی دارد اما حضور و فعالیت تاثیرگذار احزاب ضرورت گام نهادن در این مسیر است. احزاب میتوانند برای آینده سیاست ایران کادرسازی کنند. حزب فراگیر و پایبند به قانون در برهههای بحرانی اعتراض و انتقاد میتواند حلقه اتصال حاکمیت و مردم باشد و از تاثیرگذاری نهادهای غیرقانونی در این برههها بکاهد. فعالیت حزبی توانمندیهای چهرههای سیاسی را تقویت میکند تا عرصه آزمون و خطا از سطح ملی به سطح حزبی کاهش یابد و از این طریق آسیبهای این آزمون خطا هم کمتر شود.