
بامدادجنوب- وندیداد امین:
مرتضی بخشایش متولد اول مهرماه 1357 در تهران است. او نوشتن را از سنین نوجوانی شروع کرده و در 15 سالگی برای اولین بار شعرهایش در نشریات منتشر شد. بعدها با حضور فعال در کانونهای ادبی و جلسات مختلف، شعر را بهصورت جدی پیگیری کرد.
اولین مجموعه شعر او با نام عاشقانههای مصدق در سال 1388 از سوی انتشارات آهنگ دیگر منتشر شد. شعرهای کتاب عاشقانههای مصدق با زبانی صمیمی، نیمنگاهی به ماجرای ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد دارد. با این کتاب بسیاری او را شاعری با دغدغههای تاریخی شناختند که البته در کارهای بعدی او نیز رگههایی از این دلبستگی و گرایش دیده میشود. این کتاب در سال 1392 تجدید چاپ شده است.
دومین کتاب او «پلهها را مواظب باش مرضیه» نام دارد که در سال 1390 از سوی انتشارات کتاب کولهپشتی منتشر شده است. این کتاب شامل هفت عاشقانه و هفت شعر بلند روایتگونه است. بخشایش در این کتاب با استفاده از رویکرد حرکت سیال ذهن، فضایی را میآفریند که مخاطب در آن به گفتوگو با مرضیه روایتها میپردازد. این کتاب نیز در سال 1392 تجدید چاپ شده است.
سومین کتاب مرتضی بخشایش، «تنهایی دونفره» نام دارد که در سال 1392 و همزمان با چاپ دوم کتابهای قبلیاش منتشر شده است. تنهایی دونفره، در سه بخش اصلی خود به نامهای مرد، زن و زندگی با بیان ساده به دغدغههای زندگی میپردازد.
چهارمین مجموعه شعر او «تاریخ تبری» نام دارد و از سوی انتشارات بوتیمار در سال 1395 منتشر شده است. این مجموعه چنانکه از نامش بر میآید با دغدغههای تاریخی همراه است.
علاوه بر اینها مرتضی بخشایش دستی هم در داستان نویسی دارد. از او داستانهایی در مجله همشهری داستان و برخی مجلات دیگر چاپ شده است. همچنین اولین مجموعه داستان او با نام «کافه فراموشی» در سال 1394 منتشر شده است. داستانهای این کتاب حکایت آدمهایی است که در گذشته آنها چیزی وجود دارد که نتوانستهاند آن را فراموش کنند و به یادآوردن و بازگشت به آن، ماجراهایی را به دنبال دارد. مجوعه داستان تازه او نیز «سالِ مرگِ دخترعمهها» نام دارد که برای انتشار تحویل ناشر داده شده است.
همچنین به زودی از او دو کتاب در حوزه ادبیات کودکان منتشر خواهد شد.
مرتضی بخشایش دانشآموخته کارشناسی ارشد مدیریت اجرائی از دانشگاه تهران و در حال حاضر نیز دانشجوی سالِ آخر دکتری مدیریت محیط زیست است. برای آشنایی بیشتر با شعر و فعالیتهای هنری مرتضی بخشایش گفتوگویی را با او ترتیب دادیم که در ادامه میآید.
آیا شعر را آینه جامعه پیرامونی میانگارید؟ به چه صورت؟
منبع اصلی برای نوشتن یک شاعر، زندگی و تجربه زیست اوست، بنابراین شاعر و نویسنده در آفرینش اثر، در واقع خود را اعتراف میکند و این خود، مجموعهای از تمام درونیات و برونیات است. با این مقدمه میتوانم بگویم شعر میتواند آینه جامعه پیرامونی باشد اما لزوما تصویری که این آینه ارائه میدهد واجد این همانی نخواهد بود و ممکن است تصویری غلو شده، مبهم، شکسته ویا تقلیل یافته و... باشد. اگر عین آنچه از جامعه به شاعر منعکس شده را بازتاب دهیم، احتمالا دیگر شعر نخواهد بود اما نبض شعر با جامعه میتپد و شاعر نمیتواند نسبت به پیرامون خود بیتفاوت باشد. هر چند ممکن است دریچه برخورد شاعران با مسائل متفاوت باشد و یا دغدغههایشان فرق کند اما هر شاعری به نوبه خود تصویری از جامعه درونی و برونی خود را بروز میدهد. پیدایش جامعهشناسی ادبیات نیز بر همین منطق بوده است.
نظرتان راجع به قالبهای موسوم به نو و کهنه چیست؟
فکر کنم فروغ این تعبیر را دارد که شعر نو و کهنه نداریم و فقط میتوانیم بگوییم شعر امروز و دیروز. من هم معتقدم شعر امروز ترکیب درستتری است. در شعر امروز ممکن است سراغی هم از قالبها و شگردهای قدیمی گرفته شود. به هر حال مدرنیسم آمده تا چارچوبهای مرسوم را بشکند و چنانچه خودِ آن چارچوبهای جدیدی را به ما دیکته کند نیاز به یک جنبش مدرنیستی دیگر خواهیم داشت و باید مواظب باشیم که مدرنیسم را به قالبی کلاسیک تبدیل نکنیم.
تعریف و توضیحتان درباره موسیقی کلام در شعر چیست؟ لطفا با مصداق شرح دهید.
به هر حال شعر سپید فاقد اوزان عروضی است اما میتوان موسیقی درونیای در آن جاری کرد. این موسیقی میتواند با استفاده از کلمات مکرر، کلمات با حروف موکد یکسان و یا حتی آوردن کلمات هموزن در نقاط موثری از سطرها ادا شود. گاهی نیز جابهجایی کلمات در سطرها میتواند چنین وضعیتی را ایجاد کند. به شخصه در کارهایم بارها این موضوع را تجربه کردهام و به خصوص در کتاب تاریخ طبری که بعضی دوستان من را به افراط در گرایش به موسیقی کلامی و حتی ادای احترام به اوزان عروضی متهم کردهاند، این موضوع بیشتر دیده میشود. اگر بخواهم مصداقهایی بیاورم میتوانم شما را به شعرهای مختلف این کتاب ارجاع دهم.
با توجه به اینکه تا کنون چند اثر را منتشر کردهاید آیا از روند نشر و کار با انتشاراتیها راضی بودهاید.
در تمامی موارد، ابتدای کار و شروع همکاری و انتشار کتاب برایم روند قابل قبولی داشته است اما معمولا مسائل در پخش کتاب و به خصوص توزیع کتاب بعد از پخش اول مربوط میشود که البته همه مشکل را متوجه ناشر نمیدانم و کلا سیستم نشر کشور مشکل دارد. متاسفانه موضوعاتی در پخش مناسب کتاب تاثیرگذار است که فکر میکنم بیان آنها ممکن است به جایگاه ادبیات به عنوان یک هنر متعالی و برجسته کشور ضربه بزند. به هر حال فقط میتوانم ابراز امیدواری کنم که شرایط اندکی بهتر شود.
از شاعران دهههای اخیر کدام را میپسندید؟ در چه وجهی؟
اگر منظورتان از دهههای اخیر، شاعران معاصرمان است، به نظرم فروغ، اخوان و احمدرضا احمدی جایگاه خاص و منحصر به فردی در ادبیات و شعر امروز ما دارند. منظر من در این اظهار نظر، تاثیرگذاری اینهاست. لااقل درباره خودم باید بگویم که بیشترین تاثیر را از اینها پذیرفتهام و وقتی شعر امروزمان را نگاه میکنم نیز بیشترین اثرگذاری را از جانب اینها میبینم. اخوان را دوست دارم چون آهنگ کلمات را بیش از همه از او آموختهام و اینکه چگونه مفاهیم اسطورهای و تاریخی را به شعر بیاوریم و چگونه در جامه زمستان از کودتا بگوییم. فروغ را دوست دارم چون جهانبینی و جغرافیای شعر را دگرگون کرده و جنس چنگ زدنش به دردها و رنجها متفاوت است و احمدرضا احمدی معلم ذات شاعرانه و شاعرانگی یکدست است و از بیتفاوتترین کلمات و موقعیتها شعر میسازد و شعرش مفاهیم متعالی و والایی دارد و با هر سطر مخاطب را به جهان شگفتی دعوت میکند.
چه دیدگاهی نسبت به رفتارهای بدیع در نحوه سرایش که اخیرا در اشکال گوناگون رخ میدهد دارید؟ مثلا شعرهای دیداری و... .
به نظرم اینها تجربهها و تلاشهای خوبی است که اگرچه معمولا از دل آنها شعر قابل توجهی بیرون نمیآید اما همیشه پیشنهادهای خوبی دارند که میتواند برای شاعران ما مورد توجه باشد. مثلا بعضی شعر را فقط بازی زبانی میدانند و شعرشان فقط همین بازیهاست. من این شعر را نمیپسندم اما میتواند پیشنهادهایی هم داشته باشد. آن پیشنهادها را باید در شعر خودم درونی کنم و از آن بهره ببرم.
نقد ادبی را در حال حاضر در چه موقعیتی میبینید؟
در سالهای اخیر به ندرت دیدهام یک منتقد ادبی داشته باشیم که وضعیت ادبیات را زیر نظر داشته باشد و کار شاعران و آثار منتشرشده را دنبال کند و بخواهد حرکتهای خوب را شناسایی و معرفی کند و کنشهایی از این دست داشته باشد. بیشتر نقدنویسیهای امروزه مطبوعات، جنس بده بستان دارد. یعنی من روی کتاب شما مینویسم و شما روی کتاب من بنویسید. برای همین بیشتر نقدهایی که در مطبوعات و فضای مجازی میبینیم نوشته خود شاعران است. آن وقت اگر شاعری اهل نقد نوشتن یا بهتر است بگویم یادداشت نوشتن روی کتاب کسی نباشد حتما سرش بیکلاه میماند. حتی جلسات نقد کتاب را ببینید. معمولا همه سخنرانها یا کتاب دیر به دستشان رسیده و یا وقت نکردهاند بخوانند و یکسری حرفهای کلی میزنند. بعد هم ببینید برای چه کسانی صف میکشند که نقد کنند. من البته نمیگویم همیشه و همهجا به این شکل است. فضای قالب را توضیح دادم. برای خود من پس از انتشار چهار مجموعه شعر فقط یک بار پیش آمده که کسی خودش کتابی از من را خوانده باشد و خودش نوشته باشد و با ذکر جزئیات و به صورت دقیق هم به موضوعات پرداخته باشد. البته اینها را نمیگویم که منتقدان و کسانی را که تلاشی در این حوزه انجام میدهند زیر سوال ببرم. پای صحبت آنها هم بنشینی احتمالا خواهند گفت که در این آشفتهبازار آثار و کتابها و شاعران عجیب و غریب و شعرهای واویلا چه میشود کرد؟ آنها هم حق دارند و باید فضایی باشد که منتقد ادبی برای خودش جایگاه تعریف شدهای داشته باشد. اگر شاعران حرفهای و ادبیات حرفهای و نشریات حرفهای داشته باشیم، حتما منتقدان حرفهای هم خواهیم داشت.
آیا از دید شما ادبیات و خاصه شعر یک تخصص است.
در دنیای امروز همه کارها جنبه تخصصی پیدا کرده است. همه ما ممکن است بلد باشیم در حد رفع مسائل خودمان از کامپیوترمان استفاده کنیم اما متخصص نرمافزار و سختافزار نیستیم. شعر هم همینگونه است. در حدی که برای خودمان بنویسیم شاید خیلیها بتوانند یک چیزهایی بنویسند ولی اگر بخواهیم برای شعر و شاعری یک درجه اولیهای را قائل شویم حتما تخصص است و متخصص کسی است که هم دانش چیزی را دارد و هم دانش آن چیز را در تجربیات مختلف آزموده و خبره شده است. در موضوع هنر، یک تواناییهای ذاتی ابتدایی لازم است و بعد از آن یادگیری و آزمودن تکمیلش میکند.
آیا به نوشتار زنانه و مردانه در ادبیات ایران اعتقاد دارید؟ چرا؟
من چندان اعتقادی به این تقسیمبندی ندارم اما به هر حال منظر شاعری میتواند زنانه و مردانه باشد. معشوق از چشم یک شاعر مرد با معشوق از چشم یک شاعر زن میتواند متفاوت باشد. در موضوعی مثل جنگ نگاه شاعر زن و شاعر مرد میتواند متفاوت باشد. این تفاوتها حتما وجود دارد اما اینکه بخواهیم با یک نگاه جنسیتی متن یک شاعر را زنانه بدانیم و وسیله تحقیر قرار دهیم بیشتر موجب تاسف است تا تحلیل و نظر.
اگر به دولت دوازدهم پیشنهاد شود که نهاد یا سازمانی با محوریت نقد آثار ادبی و هنری را حتیالمقدور بنا نهد، خواسته بیجا یا دور از توقعی است؟
من چندان به اینکه همه چیز را از دولت بخواهیم و انتظار داشته باشیم دولت کاری کند اعتقاد ندارم. فقط اگر قرار است انجمن یا نهادی شکل بگیرد دولت مانع آن نشود، همین کافی است. بقیهاش به خود جامعه ادبی بر میگردد. این نیاز را باید خود جامعه ادبی احساس کند و به سمت آن برود. من نهاد دولتی در حوزه هنر و بهخصوص ادبیات سراغ ندارم که کارکرد موفق و اثرگذاری داشته باشد.
چند نوع مخاطب ادبی داریم و نقش هر یک چیست؟
صرفا خودم را یک شاعر و نویسنده میدانم و یک متخصص حوزه ادبیات نیستم و تمام پاسخهایی که تا به حال دادم نیز از این منظر بوده است. اینجا هم تقسیمبندیام یک تقسیمبندی ساده و مبتنی بر نگاهم است. در ادبیات ما یکسری مخاطب عام داریم که به هر حال کتاب و اثر ادبی را میخوانند و احتمالا لذتی هم ببرند. یکسری مخاطب هم داریم که حرفهایتر هستند و با جدیت دنبال کتابهای مورد علاقهشان و یا نویسنده و شاعری که میپسندند هستند و با آثار ادبی برخوردی تحلیلی و عمیقتر دارند. اصولا گروه دوم باید برای ادبیاتیها مهم باشد اما چون گروه اول هستند که میزان فروش آثار ادبی را تعیین میکنند بیشتر شعرا و نویسندهها تلاششان به دست آوردن دل گروه اول شده است.
چه توصیههایی برای نوجویان عرصه شعر و ادب دارید؟
توصیهام این است که بخوانند و زندگی را تجربه کنند و بنویسند. برای موفقیت در نوشتن این سه موضوع را ضروری میدانم. یعنی هم باید کتابهای خوب خواند و آثار هنری خوب را درک کرد. هم باید زندگی را در لایههای زیرینش دریافت کرد و هم اینکه نوشت و نوشت تا به درجهای برسیم که به راحتی بتوانیم آنچه را که میخواهیم و در ذهن داریم را بنویسیم. سعی هم کنند تحت تاثیر اداهای نویسندگی و شاعری قرار نگیرند و تنها چیزی که برایشان ملاک است و جهتشان را مشخص میکند متن و نوشتههای افراد باشد.
و سخن پایانی؟
معتقدم که باید از نگاه همه و هیچ پرهیز کنیم. نه وضعیت ادبیات ما آنقدر متعالی است که بگوییم در قله جهان قرار داریم و نه آنقدر فاجعهبار است که بگوییم حرفی برای گفتن نداریم. باید تلاشهای خوب هرچند کوچک را پاس داشت. همه آنها که برای برگزاری جلسات ادبی در دور و نزدیک این مملکت زحمت میکشند قابل تقدیرند. همه کسانی که به هر حال در حوزه ادبیات در مطبوعات و رسانههای دیگر فعالیت میکنند قابل تقدیرند. همه آنها که با زحمت و هزینه کتاب منتشر میکنند قابل تقدیرند. همه آنها که به جای هزار کار دیگر، خواندن و نوشتن را برگزیدهاند قابل تقدیرند. ما نباید از این که کتابهای زیادی منتشر میشود ناراحت باشیم. تعداد آثار ادبی از نشانههای توسعه ادبیات است. نباید از اینکه کتابمان کم میفروشد یا فلان شعر و نوشته ما کم لایک میخورد نگران باشیم. در همه دنیا و همه هنرها پرفروشترینها و پربینندهترینها لزوما بهترینها نیستند. عامهپسند بودن نه خوب است و نه بد و هیچ ملاکی برای ارزشیابی اثر نیست. اگر فکر کنیم فیلم گشت ارشاد2 بهخاطر پرفروشیاش اثر سینمایی مهمی است حتما اشتباه کردهایم و اگر فکر کنیم فیلم خداحافظی طولانی فرزاد موتمن بهخاطر فروش کمتر اثری ضعیف است به بیراهه رفتهایم. باید برای خودمان ملاکهای والاتری داشته باشیم. شاعر اگر به جای شاعری، نقش منتقد و ناشر و بازاریاب کتاب و ... را هم بازی کند از نقش شاعری خودش باز میماند. باید مواظب باشیم و ببینیم که در بده بستانهایمان چه میدهیم و چه به دست میآوریم.
نگاه عمیق مرتضی بخشایش و امثال وی به مقوله هنر و آثار هنری میتواند در راستای مرتفع کردن کاستیها و مشکلات مطرح در این زمینه کمک شایانی کند و علاوه بر این، میتواند به منزله چراغی روشن فراروی شاعران و نویسندگان تازه کار و علاقهمند به ادبیات باشد و مسیر دشوار هنر و آموختن را برایشان میسر و هموار کند تا در پیچ و خم ابهامات راه را گم نکنند.