زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
کد خبر: ۹۶۵۳
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۱۵ - ۲۲ مهر ۱۳۹۶
گفت‌وگوی مختار فیاض با بامداد جنوب:

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

شعر پارسی برای نخستین‎بار از اواسط قرن سوم هجری به همت شاعرانی چون محمد وصیف‌سگزی، بسام کورد، محمدبن مخلدسگزی و... سروده شد و راه خود را در دربار امرا و حکما یافت. در ابتدا و البته در سبک خراسانی عمدتا به زبان مدح و در قالب قصیده سروده می‎شد اما..
بامدادجنوب- الهام بهروزی:
شعر پارسی برای نخستین‎بار از اواسط قرن سوم هجری به همت شاعرانی چون محمد وصیف‌سگزی، بسام کورد، محمدبن مخلدسگزی و... سروده شد و راه خود را در دربار امرا و حکما یافت. در ابتدا و البته در سبک خراسانی عمدتا به زبان مدح و در قالب قصیده سروده می‎شد اما کم‎کم در اواخر قرن ششم تغییری شگرف در سبک شعر فارسی به‎وجود آمد؛ عمده‎ترین دلیل این امر انتقال شعر فارسی از مشرق ایران (خراسان) به مرکز و غرب کشور (عراق، آذربایجان و فارس) بود که به‎‎طبع شعرای این منطقه از نظر اسلوب فکری، عقاید و افکار با شعرای مشرق‎زمین تفاوت داشتند و در این میان شعرایی چون انوری، خاقانی و... تاثیر بسزایی بر شعر گذاشتند تا این‎که با حمله خانمانسوز مغول به ایران وضع ادبی ایران دچار فترت و نابسامانی شد ولی در ادامه با ظهور شعرای بزرگی چون سعدی، مولوی و... و در آخر این عهد با ورود حافظ به عرصه شعر و سخنوری یکی از ممتازترین دوره ادبی ایران پدید آمد. 

در این دوره نخستین چیزی که مورد توجه قرار می‎گیرد، این است که در اثر حمله مغول دربارهای حامی شعرهای مدحی برچیده شد، در نتیجه شعر از دربارهای اصلی و مراکز حکومتی خارج شد (تنها در دربارهای کوچکی از عهد ایلخانان تا حمله تیمور در ایران وجود داشتند، باقی ماند) و جنبه درباری خود را از دست داد و به فضای عمومی و خارج از دربارها رسوخ کرد و جنبه عمومی به خود گرفت. از آن پس قصیده‎های مدحی جای خود را به غزلیات شیوا و دل‎انگیز داد و همچنین عرفانی که از قرن ششم به همت شاعری چون سنایی به درون شعر رسوخ کرده بود، در این دوره در منظومه‌های عرفانی شعرایی چون مولانا و... به کمال رسید و البته در ادامه خواجه شیراز با طبع خدادادی و بی‎مثال خود عشق و عرفان را بسان گل و شکر چنان به‎هم آمیخت که همگان با خواندن اشعارش انگشت حیرت به دهان گرفتند. حال بسیاری از حافظ‎شناسان معتقدند که غزلیات حافظ غنی‏ترین غزلیات عاشقانه-عارفانه فارسی را تشکیل می‏دهد. او شاعری مجذوب است و عاشقی رند که با سود جستن از زبان برجسته و به کمک صنایعی چون ایهام، ابهام، استعاره، کنایه و... بکرترین مفاهیم و معانی عاشقانه را در قالب ترکیبات و تعبیرات بی‎بدیل آفریده است، به‎گونه‎ای که اینک اشعار وی نقل زبان اهالی دل است.

حافظ به‎دلیل سرودن غزلیات نغز در ادب پارسی جاودانه شده است و توانسته با شیدا سروده‏های بی‎نظیرش جایگاه ویژه‎ای را در میان مخاطبان شعر کسب کند تا بدانجا که امروز به پاس مقام شامخ وی در عرصه شاعری و سخنوری بیستم مهرماه به‌نام این شاعر بزرگ نامیده شده است. حافظ از جمله شاعرانی است که شعرش به‎دلیل پیچیدگی‎های زبانی و فکری دائم از سوی محققان و پژوهشگران مورد کند و کاو قرار گرفته و می‎گیرد. مختار فیاض، نویسنده، محقق و پژوهشگر ادبی و مدرس دانشگاه یکی از حافظ‌پژوهان هم‌استانی است که در حال حاضر دانشجوی سال چهارم رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه دولتی اصفهان است. وی‎ تاکنون مقالات متعددی را به‎خصوص در حوزه زبان و اندیشه حافظ نگاشته است، در این زمینه گفت‎وگویی را با وی صورت دادیم که در ادامه می‎آید.

همان‌طورکه مستحضرید برخی پژوهشگران، اشعار حافظ را عارفانه قلمداد می‌کنند و برخی دیگر، اشعار او را عاشقانه و غنائی می‌دانند، به نظر شما، آنچه در دیوان حافظ می‌بینیم و می‌خوانیم، در قالب ادب غنائی می‌گنجد یا در ادب عرفانی؟
واقعیت این است که ما نوع ادب عرفانی نداریم. به این معنی که در یک دسته‌بندی کلی، انواع ادبی، شامل حماسی، غنائی، تعلیمی و نمایشی می‌شوند؛ یعنی آنچه شما از آن به‎عنوان نوع ادب عرفانی یاد کردید، در واقع زیر مجموعه نوع ادب غنایی است. به تعبیر بهتر، چه اشعار حافظ را عارفانه و چه عاشقانه قلمداد کنیم، این اشعار در قالب نوع ادب غنائی می‌گنجد. من فکر می‌کنم که با توجه به محور بحث، لازم نیست راجع به عارف بودن یا نبودن حافظ، سخن به درازا کشیده شود اما قدر مسلم این است که فحوای کلام حافظ و استفاده رندانه او از مفاهیم و آموزه‌های عارفانه، همه نشان از این نکته دارد که حافظ کاملا بر اندیشه عرفانی اشراف داشته است.

با این اوصاف، به‌نظر شما این‌که یک مجموعه شعر، مثل غزلیات حافظ، بخواهد در قالب یک «نوع» ادبی خاص، مطرح شود آیا بستگی به قالب، ساختار یا زبان دارد یا صرفا از طریق مفهوم و محتوا قابل تشخیص است؟
پی بردن به نوع ادبی خاص، از طریق محتوا، ممکن است به کلی‌گویی منتهی شود. به این معنی که اصولا هر نوع اظهار نظر که بر پایه یک نظریه علمی و زبان‌شناسانه نباشد، مبتنی بر عواطف و احساسات خواهد بود، اگرچه ممکن است این اظهار نظرها، بخشی از واقعیت را بیان کنند اما بی‌تردید، نمی‌تواند سخنی قابل اعتنا باشد. بنابراین اگر پژوهشگری، بر اساس علم زبان‌شناسی و ساختار علمی، ویژگی‌های یک اثر و پیوند آن با نوع ادبی مشخصی را تبیین کند، نتیجه پژوهش، قابل ملاحظه و مسموع است، با این وصف، اشعار حافظ چنانچه به صورت علمی بررسی شوند، می‌‎ توان به بهترین وجه غنائی بودنشان را ثابت کرد.

پس به اعتقاد شما در حال حاضر ساختاری و بدون توجه به محتوا، می‌توانیم راجع به اشعار غنائی حافظ بحث کنیم؟
بی‌گمان حتی فرمالیست‌های روسی و غربی همه، معنی و محتوا را به‎طور کامل نادیده نمی‌گرفتند اما اصالت را به فرم ‌می‌دادند؛ یعنی می‌خواهم بگویم که نمی‎توان نسبت به محتوا و مفهوم بی‌توجه شد ولی به‎یقین آنچه در فعالیت‌های پژوهشی عموما ارزش پیدا می‌کند، استفاده از معیارها و پارامترهای علمی است. بنابراین با معیارهای علمی و زبانشناسانه‌ای که در اختیار ماست، می‌توان کل آثار ادبی را به‎طور اعم و اشعار حافظ را به‎طور خاص ارزیابی کرد.

با این حساب، از نظر شما شعر حافظ چه ویژگی‌هایی دارد که می‌توان به آن نوع ادب غنائی اطلاق کرد؟
تمام کسانی که پیرامون نقد ادبی و انواع ادبی تحقیق کرده‌اند، مهم‌ترین قالب شعری ادب غنائی را غزل ‌می‌دانند؛ یعنی این‌که اصولا بر پایه یافته‌های علمی در زمینه ادبیات، تمام غزلسرایان را می‌توان غنائی‌سرا نامید. این قضیه در ادبیات کلاسیک ما یک اصل پذیرفته شده است. بنابراین در وهله نخست، چون حافظ یک غزلسرا است باید او را شاعری غنائی‌سرا بدانیم و پس از آن به گونه‌هایی ادب غنائی و زبان حافظ بپردازیم.

به‎جز غزل، آیا می‌توان قالبی دیگر را مختص زبان ادب غنائی معرفی کنیم که البته مورد عنایت حافظ هم باشد؟
در میان قالب‌های شعر فارسی در کنار غزل، دوبیتی، مثنوی، قصیده، مسمط، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند و فرد نیز برای بیان اشعار غنائی استفاده می‌شود اما آنچه در این گفت‌وگو مدنظر شماست، به‎طور قطع آن قالب‌هایی است که حافظ در آنها طبع‏آزمایی کرده است و مشخصا می‌توان از ساختارشان، پی به نوع ادبی آنها برد. ساقی‌نامه که در قالب «مثنوی» سروده شده است، از جمله مواردی است که حافظ به جز غزل، نسبت به آن عنایت داشته است.

به جز قالب، کدام ویژگی‌های ادب غنائی در دیوان حافظ برجسته است؟
در آثار غنائی (البته به جز مثنوی‌های بزمی) اول شخص نمود بیشتری دارد. به این معنی که معمولا شاعر غنائی‌سرا، خود شخصی و اجتماعی خود را به‎عنوان «راوی» بیشتر مطرح می کند. به قول نیچه، در یک اثر غنائی همواره ما با «من» سر و کار داریم و در سایر انواع ضمایر متفاوت است. اتفاقا نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی در خصوص ضمایر و انواع ادبی می‌گوید: «ما در ادبیات غنائی با «من» سر و کار داریم، در ادبیات حماسی با «او» و در ادبیات تعلیمی با «تو» یا همان قهرمان. در کنار این مبحث هم می‌توان در خصوص عنایت غنائی‌سراها به مقوله محور جانشینی یا همان استعاره هم می‌توان بحث کرد. یکی از ویژگی‌های زبان غنائی، «استعاری» بودن آن است و ما در دیوان حافظ به‌وفور، این فن علم بیان را مشاهده می‌کنیم‌، به‌نحوی که در کنار ایهام، مقوله استعاره از ویژگی‌های برجسته دیوان حافظ است. از دیگر خصایص مهم زبان ادب غنائی، نرم بودن، توجه به زمان اکنون، صمیمیت، سادگی و در عین حال نزدیک بودن بیان به ساختار طبیعی اشاره کرد.

شما فکر می‌کند همه این موارد در دیوان حافظ قابل مشاهده است؟
هر کس، اندک آشنایی با اشعار حافظ داشته باشد، می‌تواند همه این موارد به اضافه گونه‌های ادبی را که بیشتر محتوایی هستند، در دیوان حافظ مشاهده کند. به‌طور مثال، در بیشتر ابیات حافظ ما همین «من» را که از بارزترین ویژگی زبان غنائی است، مشاهده می‌کنیم. با این توضیح که لزوما این «من» شخصی و فردی نیست و به‎طور قطع وقتی حافظ از ضمیر «من» در اشعارش استفاده می‌کند، «من» بشری است؛ یعنی از زبان نوع بشر، سخن می‌گوید: «سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم/ که من، نسیم حیات از پیاله می‌جویم/ من دوستدار روی خوش و موی دلکشم/ مدهوش چشم مست و می صاف و بیغشم/ چنین قفس نه سزای چو من، خوش الحانیست/ روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم» اگر با دقت در دیوان حافظ نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که بسامد ضمیر اول شخص مفرد در آن بسیار بالاست و دوم، این ضمیر سخن نوع بشر است نه حافظ که شمس‌الدین نام اول اوست. منتهی فقط این کلام به نمایندگی از بشریت از قلم حافظ تراوش می‌کند.

اگر موافق باشید اندکی هم در خصوص محتوای آثار ادبی و ارتباط آن با نوع ادب غنائی صحبت کنیم، همان‌طور که خودتان در ابتدای این گفت‎وگو عنوان کردید، ما حتی در یک پژوهش علمی ادبیات هم نمی‌توانیم محتوا و مفهوم را نادیده بگیریم، به‎نظر شما در چه بخشی می‌توان از بعد مفهوم، اشعار غنائی حافظ را بررسی کرد؟
در گونه‌های غنائی ما بیشتر رویکردمان به بعد محتوایی است. البته نیم‌نگاهی هم به بلاغت داریم. به‌طور مثال، وقتی در خصوص گونه‌هایی همچون عاشقانه‌های حافظ یا هجوها، مرثیه‌ها، تقاضاها، مفاخره‌ها و ساقی‌نامه‌ها بحث می‏کنیم، زبان و ساختار شعر اهمیت دارد اما اهمیت محتوا دوچندان است به لحاظ این‌که در این عرصه، یعنی اشعار تعیین کننده است.

از این گونه‌های غنائی که نام بردید آیا همه این موارد را در دیوان حافظ می‎توان مشاهده کرد؟
این گونه‌ها و گونه‌هایی دیگر همچون طنز، وصف، مناظره و مدح، همگی در دیوان حافظ دیده می‌شوند و هر کدام گواهی‌دهنده زبان و اندیشه غنائی حافظ هستند، به‎طور کلی دیوان حافظ ترکیبی است از همه سخنانی که احساسات و عواطف عمیق و اصیل انسانی را بیان می‎کنند.

اگر بخواهید یکی از غنائی‎ترین غزلیات حافظ را انتخاب کنید، انگشت روی کدام غزل می‏‌گذارید؟
به‎نظر من شاید این انتخاب یکی از مشکل‏ترین انتخاب‎های عمرم باشد، چراکه اشعار حافظ، همه «بیت‎الغزل» معرفت هستند اما بر اساس خواسته شما این غزل را به همه دوستداران خواجه بزرگ شیراز پیشکش می‌کنم: «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم/ ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم»
برچسب ها: فرهنگ ، شعر ، حافظ ، غزلیات ، دیوان
نظرات بینندگان