«نویسنده» چشم جامعه است!
کد خبر: ۹۷۱۱
تاریخ انتشار: ۳۰ : ۱۵ - ۲۶ مهر ۱۳۹۶
مصطفی انصافی در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

«نویسنده» چشم جامعه است!

مصطفی انصافی متولد 1366 و دانش‌آموخته‌ کارشناسی ارشد رشته‌ سازه است. نخستین رمان او با نام «تو به اصفهان بازخواهی‌گشت» در سال 1395 به همت نشر چشمه منتشر شد و در کمتر از پنج ماه به چاپ دوم رسید.
«نویسنده» چشم جامعه است!بامدادجنوب- وندیداد امین:
 مصطفی انصافی متولد 1366 و دانش‌آموخته‌ کارشناسی ارشد رشته‌ سازه است. نخستین رمان او با نام «تو به اصفهان بازخواهی‌گشت» در سال 1395 به همت نشر چشمه منتشر شد و در کمتر از پنج ماه به چاپ دوم رسید. انصافی از 1393 سردبیر سایت «انجمن رمان 51» است و به‌عنوان منتقد ادبی با روزنامه‌ها و مجلات همکاری می‌کند. با او درباره‌ «تو به اصفهان بازخواهی‌ گشت» و زیست نویسنده به گفت‌وگو نشسته‌ایم. انصافی، که داستان‌های کوتاهش در تعداد زیادی از جوایز ادبی و جشنواره‌های داستان کوتاه برگزیده شده‌اند، در این گفت‌وگو از خدمت و خیانت جوایز ادبی سخن می‌گوید و ناراحتی‌اش را از سرانه‌ پایین مطالعه در کشور بیان می‌کند.

مخاطبان شما به رمان «تو به اصفهان بازخواهی گشت» اقبال نشان داده‌اند. فکر می‌کنید دلیلش چیست؟
فکر می‌کنم «تو به اصفهان بازخواهی گشت» قدرت جذب و راضی کردن مخاطب از قشرهای متنوع را دارد. چه آنها که انس و الفتِ کمتری با کتاب خواندن دارند و چه آنها که خودشان را مخاطب جدی و حرفه‌ای ادبیات داستانی می‌دانند. من جزء آن دسته از نویسندگان نیستم که فقط برای خودشان می‌نویسند. به‌عنوان نویسنده دلم می‌خواهد رمانی که می‌نویسم قدرت جذب و راضی کردن طیف‌های مختلف خوانندگان را داشته باشد و مطمئنم شدنی است. تکنیکی است که اومبرتو اکو ازش با عنوان «رمزگذاری مضاعف» یاد می‌کند. اکو این اصطلاح را از چالز جنکسِ معمار وام گرفته و با استناد به جمله‌ای از او، رمزگذاری‌های اثر هنری را به «رمزهای والا» و «رمزهای عامه‌پسند» تقسیم‌بندی می‌کند و می‌گوید رمزهای والا اقلیت نخبه و رمزهای عامه‌پسند توده مردم را هدف قرار می‌دهند. اکو رمز‌گذاری مضاعف را روشی برای ادای احترام به هوشمندی خواننده و تفاهم با او می‌داند. بر همین اساس و با توجه به بازخوردهایی که از کتاب گرفته‌ام، فکر می‌کنم «تو به اصفهان بازخواهی گشت» توانایی جذب و راضی کردن مخاطبانی از هر دو سرِ این طیف را دارد.

شما جوایز ادبی متعددی را در جشنواره‌ها دریافت کرده‌اید. اگر از بیرون به این جشنواره‌ها نظر کنیم، نقاط ضعف و قوت این جوایز در چیست؟
جوایزی که من در جشنواره‌ها برده‌ام همگی مربوط به داستان‌های کوتاه منتشرنشده‌ام، بوده‌اند که با جوایز ادبی که برای کتاب‌های منتشرشده برگزار می‌شوند، تفاوت ماهوی دارد. به‌طور کلی جوایز ادبی مثل هر پدیده دیگری مزایا و معایب خودش را دارد. مثلا از مزیت‌هایش این است که باعث بحث و گفت‌وگو بین اهالی ادبیات می‌شود و همه، اعم از موافقان و مخالفان، درباره اثری گفت‌وگو می‌کنند و هر گفت‌وگویی تمرین مداراست و باعث سعه صدر می‌شود. یکی دیگر از مزیت‌ها این است که کنجکاوی ایجاد می‌کند برای مخاطبان بالقوه یک اثر و احتمالا باعث می‌شود اثر برگزیده خوانندگان جدیدی پیدا کند اما معایبی هم دارد. هر جایزه ادبی باید هویتی مستقل از نهاد حاکمیت، برگزارکنندگان و حامیان، جوایز ادبی مشابه و به‌طور کلی مستقل از تمامی نهادهای قدرت (اعم از سیاسی و غیرسیاسی) داشته باشد.
 جایزه ادبی باید بر اساس ارزش‌های متن به اثری تعلق بگیرد اما خب همیشه همین‌طور بوده و خواهد بود که این شرایط ایده‌آل، نه فقط در جوایز ادبی، در هیچ جایزه علمی و هنری‌ای برقرار نیست. در نتیجه جوایز ادبی تاثیرات منفی خودش را هم بر ادبیات گذاشته و می‌گذارد، مثلا وقتی جوایز ادبی هویت مستقل از یکدیگر نداشته باشند در یک مقطع زمانی خاص، شکل خاصی از داستان یا رمان مورد تائید چند جایزه ادبی قرار می‌گیرد و همین تبدیل به الگویی سفارش‌دهنده می‌شود یا مثلا وقتی نهاد حاکمیت جایزه ادبی برگزار می‌کند، به بازتولیدِ مکررِ محتوای ایدئولوژیکِ موردتائید کمک می‌کند. مهم‌ترین اشکال وارد بر جوایز ادبی همین است: این‌که می‌تواند باعث تسلط شکل یا محتوایی خاص در ادبیات و به‌تبع آن باعث نادیده گرفته شدن ادبیات اقلیت شود، ادبیاتی که می‌تواند مولد باشد.

به‌طور کلی به نظرم بودنِ جشنواره‌ها و جوایز ادبی بهتر از نبودنشان است اما مهم‌تر از این‌که جشنواره‌ها و جوایز ادبی باشند یا نباشند، این است که نویسنده آنقدر دانش و آگاهی داشته باشد که مستقل از داوری‌ها فقط به نوشتن فکر کند و افتتاح مسیرهای جدید برای ادبیات، هدفی که دوردست است و رسیدن بهش بسیار دشوار.

آیا نویسنده فقط سخنش انعکاس دارد یا سکوتش هم اهمیت خواهد داشت؟
مهم‌تر از این‌که نویسنده سخن بگوید یا سکوت کند، این است که نسبت به پدیده‌های اطرافش، از اجتماع تا سیاست، تحلیل داشته باشد، تحلیلی خردمندانه و در عین حال منتقدانه. در وهله بعد نویسنده می‌تواند با سنجیدن شرایط محیطی، آن را ابراز کند و درباره آن سخن بگوید، یا نه، می‌تواند سکوت کند اما در این‌که نویسنده باید توانایی تحلیل پدیده‌های اطرافش را داشته باشد شکی نیست. نویسنده باید از موقعیت تاریخی که در آن قرار گرفته، آگاه باشد و بداند در مواجه با یک پدیده، سکوتش یا ارائة تحلیلش، چه در شبکه‌های اجتماعی چه در یادداشت و مقاله در نشریات، مورد قضاوت و داوری زمان قرار خواهد گرفت اما این را هم باید در نظر داشته باشیم که شاید با گذشت زمان مشخص شود نویسنده‌ای در سکوت کردنش یا در مبانی تحلیلش یا نتایج آن خطا کرده. به‌هر حال از این گریزی نیست.

 درستش این است که نویسنده هم مثل همه مردم از حاشیه امنیت برای خطا کردن برخوردار باشد و اگر مشخص شد روزی روزگاری در مواجه با پدیده‌ای، در سکوت یا تحلیلش خطا کرده، با انگ‌هایی مثل خائن و مزدور و مواجب‌بگیر یا هر صفت تخریب‌کننده دیگری به او فشار نیاوریم، چراکه نویسنده، از شاعر و داستان‌نویس گرفته تا روزنامه‌نگار، چشم جامعه است و این چشم نباید از ترس مورد قضاوت واقع شدن در آینده بسته بماند یا چیزی را نادیده بگیرد. گاهی وقت‌ها سکوت نویسنده، از روی انتخاب نیست، از روی ترس از مورد قضاوت واقع شدن در آینده است. البته روشن است داریم درباره نویسنده‌ای صحبت می‌کنیم که سکوت کردن یا سخن گفتنش تاثیرگذار است. در ایران امروز نویسنده‌ای را نمی‌شناسم که از چنین موقعیتی برخوردار باشد.

حیثیت یک نویسنده در گرو چیست؟
واژه «حیثیت» کمی محل بحث است و معانی متفاوتی ازش استنباط می‌شود. نزدیک‌ترین معنای آن با توجه به موضوع مورد بحثمان «اعتبار» است. به‌نظر من مهم‌ترین چیزی که به یک شاعر یا داستان‌نویس اعتبار می‌دهد آثارش است. مثلا برای من چندان اهمیت ندارد که گونتر گراس -‌به اعتراف خودش‌- در نوجوانی عضو اس‌اس بوده یا در حال حاضر نظرش درباره اسرائیل چیست. برای من گونتر گراس نویسنده «طبل حلبی» است اما واقعیت این است که تک‌تک واکنش‌های یک نویسنده به پدیده‌های اطرافش در حافظه جامعه ثبت می‌شود، به او اعتبار می‌دهد یا از او سلب اعتبار می‌کند. خیلی مهم است که واکنش نویسنده به پدیده‌های اطرافش خردمندانه و در عین حال با نگاهی انتقادی باشد. نویسنده نباید از قضاوت شدن بترسد اما هر گاه فهمید واکنشش در برابر یک پدیده از روی خرد نبوده یا در زمان اظهار نظر درباره موضوع آگاهی کافی نداشته و واکنشی غلط نشان داده، باید اشتباهش را بپذیرد و آن را اعلام کند یا اگر لازم بود عذرخواهی کند؛ 
چون همان‌طور که گفتم واکنش‌های یک نویسنده به پدیده‌های اطرافش به نویسنده اعتبار می‌دهد یا از او سلب اعتبار می‌کند. مثلا شاملو در سال ۱۳۵۶ در مجموعه «دشنه در دیس»، یکی از بهترین اشعارش با نام «خطابه تدفین» را به خسرو روزبه تقدیم می‌کند اما بیست سال بعد، وقتی متوجه می‌شود خسرو روزبه در ترور محمد مسعود نقش داشته، در بازنشر این شعر، تقدیم‌نامه‌اش را پس می‌گیرد و از خسرو روزبه با عنوان «جلادی فاقد احساس» یاد می‌کند. این نشان می‌دهد شاملو درک عمیقی از پدیده‌های اطرافش دارد. هر چند به‌نظر من در کل این ماجرا هیچ چیز به اندازه خودِ شعر، متنِ شعرِ درخشانِ «خطابه تدفین»، به شاملو اعتبار نمی‌دهد اما در چنین مواردی نظر من مهم نیست. نظر جامعه مهم است و جامعه به‌خاطر این واکنش شاملو و این همه احترامی که او برای «زندگی انسان» قائل است به او اعتبار می‌دهد.

سارتر در «ادبیات ملتزم» می‌گوید «کوشش ما در راه خدمت به ادبیات است، خدمتی همراه با تزریق خونی تازه به ادبیات». از دید شما این تزریق باید به چه شکلی در ادبیات امروز ایران صورت بگیرد؟
این جمله سارتر البته در خدمت آن سرمقاله‌ای است که با آغاز به کار مجله «دوران جدید» منتشر شد و نمی‌شود یک جمله از کل آن مقاله را بیرون کشید و تعمیم داد به وضعیتی که ما اکنون در آن به‌سر می‌بریم. از طرفی من از این مقاله سارتر خیلی بدم می‌آید. در نتیجه سارتر را بی‌خیال شویم اما ادبیات ما بیش از آن‌که به تزریق خونی تازه نیاز داشته باشد، نیازمند هوایی تازه است. محیط زیست نویسندگان باید از آلودگی پاک شود، آلودگی‌هایی که عمدتا نتیجه سیاست‌های غلط فرهنگی است. مثلا به‌جای این‌که فکری برای کپی‌رایت کنند تا آثار نویسندگان ایرانی درگیر رقابتی کاذب و ناجوانمردانه با ترجمه‌های بد و ناشیانه از داستان‌ها و رمان‌های مطرح جهان نشود، با بیت‌المال، با پول مردم ایران دستگاه عریض و طویلی درست کرده‌اند به نام اداره کتاب و کلی آدم استخدام کرده‌اند تا خط‌به‌خط کتاب‌ها را بخوانند، نکند خدای ناکرده نویسنده ایرانی حرف زشت بزند! و نمی‌فهمند در روزگار اینترنت و شبکه‌های اجتماعی ساختار سانسور از هم پاشیده و سانسور غیرممکن است. پول و وقت و انرژی ما و خودشان را هدر می‌دهند و با این کار هم از وظایف اصلی‌شان باز می‌مانند، هم مخاطبان ادبیات را نسبت به آثار ایرانی بی‌اعتماد می‌کنند. بله، ادبیات امروز ایران به خون تازه نیاز ندارد، به هوای تازه نیاز دارد.

همین چند ماهی که از کار دولت دوازدهم می‌گذرد، آیا نشانی از تحول در عرصه‌ سیاست‌های فرهنگی مشاهده کرده‌اید؟
خب، این دولت دولت جدیدی نیست که این دولت ادامه‌ دولت یازدهم است و خب، اگر قرار بود نشانی از تحول در عرصه‌ سیاست‌های فرهنگی ببینیم باید در آن چهار سال می‌دیدیم که ندیدیم، نه در این چند ماه. بعید است برنامه‌ خاصی هم وجود داشته باشد برای چیزی که شما نامش را گذاشتید تحول در عرصه‌ سیاست‌های فرهنگی. البته اهمیتی هم ندارد. سیاست‌های فرهنگی دولت‌ها هیچ‌گاه بستر تحول مثبت نبوده و نیست. من معتقدم دولت و تمامی نهادهایی که مدعی کار فرهنگی هستند، باید عرصه‌ فرهنگ و هنر را به‌تمامی رها کنند. «زمین سوخته»‌ در سال 61 دو چاپ خورد، چاپ اول 11000 نسخه و چاپ دوم 22000 نسخه، روی‌هم‌رفته 33000 نسخه. امروز چاپ کتاب به سیصد نسخه رسیده، یک‌صدمِ سال 61. این کارنامه‌ فرهنگی آقایان است با بودجه‌های عظیم فرهنگی که ترویج کتابخوانی یکی از وظایف تقریبا همه‌شان است.

 نگاهی بیندازند به کارنامه‌ چهل‌ساله‌شان و بی‌خیال این عرصه شوند و بیش از این خرابی به بار نیاورند. به قول سعدی «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان». فرض کنید وزارت ارشاد با تمام زیرمجموعه‌هایش همین فردا تعطیل شود. به‌نظر شما اتفاقی می‌افتد؟ جای خالی‌اش احساس می‌شود؟ قول می‌دهم نه‌تنها جای خالی‌اش احساس نمی‌شود و هیچ اتفاق بدی نمی‌افتد، بلکه آب‌ها آزاد می‌شود و زایشی نو در عرصه‌ فرهنگ و هنر رخ می‌دهد.

در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در حال حاضر مشغول نوشتن سومین رمانم هستم، چیزی حدود ده درصد کار پیش رفته و چون، در مقایسه با دو رمان اولم، شکل تازه‌ای از روایت را دارم تجربه می‌کنم کمی کند پیش می‌رود. قرارداد دومین رمانم را با ناشر بسته‌ام و در انتظار چاپ آن هستم. رمان اولم، «تو به اصفهان بازخواهی گشت» هم که دارد راه خودش را می‌رود و اگر آهنگ فروشش را حفظ کند به‌زودی به چاپ سوم می‌رسد.

سخن پایانی؟
از کسانی که این گفت‌وگو را می‌خوانند خواهش می‌کنم تا جایی که می‌توانند اطرافیان خود را به خواندن کتاب تشویق کنند. این روزها تا از کسی می‌پرسیم چقدر مطالعه می‌کنی، آمار تعداد کانال‌های تلگرامی‌ای را که در آنها عضو است اعلام می‌کند و زمان استفاده از تلگرام را جزء زمان مطالعه‌اش حساب می‌کند و نمی‌داند که این کانال‌های تلگرامی جز حجم عظیمی از اطلاعات بی‌مصرف و تحلیل‌های آبکی و خلاصه‌ خلاصه‌ای از هر چیز، هیچ چیزی در اختیار خواننده قرار نمی‌دهد. از شما و رسانه‌تان سپاسگزارم که به ادبیات می‌پردازید.
 
نظرات بینندگان