یمن در شعر، یمن در آتش و خون
کد خبر: ۹۷۲۹
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۶ - ۲۸ مهر ۱۳۹۶

یمن در شعر، یمن در آتش و خون

روزگار درازی، سرزمین یمن مهد عارفان و عاشقان و جایگاه هنرمندان و صنعتگران و محل عبور کاروان‌های حامل لعل و عقیق و گوهرهای گرانبهای دیگر بود. بسیاری از داستان‌های عاشقانه و عارفانع که در ادب فارسی رنگ و جلای بیشتر گرفته‌اند، مثل «لیلی و مجنون» نظامی، «بهرام‌نامه» یا «هفت‌پیکر» نظامی، «وامق و عذرا» عنصری، «وامق و عذرا» میرزامحمد صادق‌نامی و غیر از آنها در یمن روی داده‌اند.
سیدجعفر جعفری:
«دیده‌ها در طلب یمانی خون شد/ یا رب آن کوکب رخشان به یمن باز رسان» (حافظ)
«چرا زمانه چنین است/ که بوی عشق/ که بوی دوستی و مردمی نمی‎آید/ که بوی آتش و خون/ در هوا فراوان است. چرا زمانه پر از جنگ است/ که مهربانی/ در گوشه‌ای نهان گشته است». روزگار درازی، سرزمین یمن مهد عارفان و عاشقان و جایگاه هنرمندان و صنعتگران و محل عبور کاروان‌های حامل لعل و عقیق و گوهرهای گرانبهای دیگر بود. بسیاری از داستان‌های عاشقانه و عارفانع که در ادب فارسی رنگ و جلای بیشتر گرفته‌اند، مثل «لیلی و مجنون» نظامی، «بهرام‌نامه» یا «هفت‌پیکر» نظامی، «وامق و عذرا» عنصری، «وامق و عذرا» میرزامحمد صادق‌نامی و غیر از آنها در یمن روی داده‌اند.

 تقدس یمن به وجود عارف خالص (قیس عامری) یا مجنون و عشق پاک او به لیلی وفادار، حضور بی‌مانند عارف نامدار (اویس قرنی) که نام شریفش در تذکره‌اولیای عططار نیشابوری آمده است و عشق و علاقه خالصانه او به پیامبر گرامی و سفر او به مدینه مکرمه به شوق دیدار نبی (ص) و محرم ماندنش از این ملاقات به‌دلیل حضور پیامبر اکرم (ص) در غزوه و دلتنگی او و بازگشتش به یمن به‌دلیل بیماری مادر پیر و مریضش و دلتنگی پیامبر هنگام بازگشت به خانه که فرمود: «در خانه بوی اویس می‌شنوم، بوی رحمان می‌شنوم؛ انّی اشَم رایحه الرحمن من جانب الیمن».
«مثال ويس قرن، قرن‌ها به هم نرسد/ ز دوست رايحه تأثير از يمن بشنو» (محسن تاثير تبريزي، ص6) یا «مكان شرافت از دولت مكين دارد/ يمن ز فيض اويس است وادي ايمن» (همان، ص 633).

پيامبر اكرم (ص) وصيت کرده بود كه پس از رحلتم، ردايم را تحفه براي اويس به يمن بفرستيد. از این رو، پس از رحلت، عمر و حضرت علي (ع) رداي شريف پيامبر را به يمن بردند و به اويس هديه کردند. «هيچ دانيد كه از بهر دل ريش اويس/ چيست كز جانب يثرب به قرن مي‌آيد» (ديوان خواجو كرماني، ص 660)، «برو اي دل خداجو به يمن به دلبر من/ برسان سلام و خدمت تو عقيق بي‌بها را» (مولوي، كليات شمس) در این بیت منظور از «عقيق بي‌بها» يعني گرانبها «اويس قرني» است.
«چون دم رحمان بود كان از يمن/ مي‌رسد سوي محمد از يمن» (مثنوي مولوي، 2ـ1202)، «مغز را خالي كن از انكار يار/ تا كه ريحان يابد از گلزار يار/ تا بيايي بوي خلد از يار من/ چون محمد بوي رحمان از يمن» (مثنوي، 4ـ554ـ551)، «گفت بوي بوالعجب آمد به من/ همچنان كه مر نبي را از يمن/ كه محمد گفت بر دست صبا/ از يمن مي‌آيدم بوي خدا» (مثنوي 4ـ1827ـ1826).

سهيل يمن:
افسانه‌ها و داستان‌هاي نجومي بسيار وجود دارد كه اين افسانه‌ها واقعيت علمي و خارجي نيز دارند؛ از جمله داستان طلوع ستاره سهيل در آسمان از جانب يمن است. سهيل در آخر تابستان از يمن ديده مي‌شود؛ يعني نخستين جايگاه طلوعش در يمن است كه در جنوب ايران هم در آخر شهريور ديده مي‌شود.
چرم‌سازان و اديم‌كاران يمن، در شهريورماه، پوست‌هاي گاو را بر بالاي كوه پهن مي‌كنند و هنگامي كه سهيل در آسمان از بالاي پوست‌ها مي‌گذرد، گرماي شديد و حرارت بسيار آن ستاره پوست را تيره به چرم مي‌سازد كه اديم گويند؛ به همين جهت است كه چرم يمن در استحكام و زيبايي پيوسته مشهور بوده است، البته هر جا كه حرارت سهيل كمتر برسد، پوست‌ها تبديل به انبان يعني چرم كم‌بها مي‌گردند.

«سهيل اندر يمن بلغار سوزد/ دل عاشق ز هجر يار سوزد/ سهيل اندر يمن سالي به يك بار/ دل فايز دمي صد بار سوزد» (فايز دشتي ـ ترانه‌ها، ص149). «بهاي اين لب و دندان جانان/ دهم ملك يمن،‌ شهر بدخشان/ چنين سودا مكن فايز كه روزي/ از اين سوداي خود گردي پشيمان» (همان، ص300).
بعضي گفته‌اند سهيل شعراي يماني يا شعراي عبور است و خواهرش «شعراي شامي» يا شعراي «غميصا» است يا ستاره بهيل (BOhyl) و بعضي گفته‌اند سهيل، شعراي شامي و شعراي يماني،‌ هر سه خواهر هستند كه درباره آنها بحث خواهد شد.

يمن در شعر
به‌طوري كه بيان شد، سرزمين يمن در چشم شاعران، هنرمندان و صنعتگران، آن‌چنان ارجمند بود كه در بيشتر آثار ادبي و به‌ويژه در شعر فارسي، اصطلاحات و تركيباتي از اين شهر آمده است. همچنين يمن از امنيت و آبادي فراوان برخوردار بود كه تعليم و تربيت و فنون نظامي و تيراندازي و پهلواني در اين شهر انجام مي‌گرفت و مشهورترين آنها داستان بهرام است در كتاب مثنوي، هفت‌پيكر نظامي، همچنين داستان وامق و عذرا، در مثنوي ميرزا محمدصادق نامي و داستان‌هاي ديگر كه در اين سرزمين روي داده‌اند. ناگفته نماند كه داستان «وامق و عذرا» محمدصادق نامي، غير از آن داستان وامق و عذراي عنصري است كه در زمان خود به نام خود سروده است. تركيب نام يمن به نام‌هاي ديگر، رونق اين منطقه را بر سر زبان‌ها انداخته و شعر فارسي را سرشار از اين تركيبات ساخته است: آهن يماني: «ز دو چیز گیرند، مر مملکت را/ یکی پرنیانی یکی زعفرانی»، «یکی زر و نام ملک برنبشته/ یکی آهن آب داده یمانی» (دقیقی‌توسی، دیوان 107).

اميد يمن: «دل عاشق ترقی در دیار عشق می‌خواهد/ عقیق ما امید نیکنامی از یمن دارد» (محسن تاثیرتبریزی، ص 441). برد یمانی: «ز برد یمانی و تیغ یمن/ دگر عرچه در معدنش در عدن» (فردوسی)، تیر یمانی: «ز خون دشمن او شد به بحر مغرب جوش/ فکند تیر یمانش رخش برعمّان» (عنصری)، تیغ یمانی: «فرّخ یمین، زیبا امین ملتی/ وز بهر ملت روز و شب تیغ یمانی در یمین» (فرخی سیستانی)، جزع یمانی: «خط خط که کرد جزع یمانی را/ بوی از کجاست عنبرسارا را» (ناصر خسرو)، خون یمن: «بگشای زلف و رنگ ختا و ختن ببر/ بنما سهیل غبغب و خون یمن بریز» (محسن تاثیر ص 572)، سوی یمن: «در دیار تو نتابد ز آسمان هرگز سهیل/ گر همی باید سهیلت قصد کن سوی یمن» (سنایی دیوان ص 532)، دولت یمن: «یک خلق خوش زهر که ببینی پسند کن/ یمن سهیل شد سند دولت یمن/ یک لحظه هر که نیک شود مغتنم شمار/ قرن اویس شد سند دولت یمین» (جامی دیوان ص 95)، سهیل یمن: «آفتاب است که از برج یمن می‎آید/ با سهیل است که از سوی یمن می‌تابد» (خواجوی کرمانی ص 660)، شهر یمن: «شنیدم که اعشی به شهر یمن شد/ سوی هوده‌بن علی‌الیمانی» (فرخی سیستانی ص 319) (توضیح این‌که اعشی‌بن قیس مشهور عرب، خود اهل یمن بوده است)، عقیق یمن: «عقيق را سخني نيست با لب لعلت/ حظ عقيق تو صد حرف با يمن دارد» (محسن تاثير، 481)، «از نقش رخ، عقيق كند در يمن خراش/ هر گه كه نام آن لب لعل نكو برم» (همان ص 637)،

عذراي يمن: «تيغ تو عذراي يمن در حلّه‌ چينيش تن/ چون خرده‌ دّرَ عدن بر تخت مينا ريخته» ( خاقانی، ديوان391)، كوه يمن: «راست چون يك قبضه و يك خانه‌ قوسي بود/ آن بنات‌النعش تابان بر سر كوه يمن» (منوچهري ص 77)، لعل يمن: «شادباش اي سخن از دو لب تو/ همچون دّر عدن و لعل يمن» (سنايي ص 544).
سهيل:
در ميان صورت‌هاي فلكي كه نقش‌هاي آنها از سوی منجّمان و ستاره‌شناسان در فلك پديده آمده‌اند و تعداد آنها چهل و هشت صورت (صورالكواكب 1351 ص 20) است كه بيست و يك صورت آنها در نيمكره شمالي است، مثل دب‌اكبر، دب‌اصغر تَنين و ... دوازده صورت در منطقه البروج يا مركز كره مثل حَملَ، ثور و ... پانزده صورت در نيمه‌جنوبي مثل جوزا، كلب‌اصغر، و اكبر، سفينه و... (همان). در بين اين صورت‌هاي فلكي، چند صورت از همه روشن‌تر و مشهورتر هستند. هر كدام از اين صورت‌ها داراي چندين صد يا چندين هزار ستاره‌ هستند. آنچه در اين گفتار مورد نظر است، ستاره سهيل در صورت سفينه، شعراي شامي در صورت كلب اصغر و شعراي يماني در صورت كلب‌اكبر است اما ستاره سهيل از ستارگان قدر اول يعني روشن‌ترين ستاره در فلك است.

توضيح اين‌كه ستارگان را از حيث درخشندگي به شش قَدْر تقسيم كرده‌اند كه درخشان‌ترين آنها قدر اول است و هر چه به طرف جلو برود، كم نور‌تر ديده مي‌شوند تا به قدر ششم برسند، مثل «سها» كه به زحمت با چشم ديده مي‌شود. گفته‌اند: شعراي يماني و شعراي شامي، هر دو خواهران كوكب سهيل هستند. شعراي يماني، فاصله‌اش تا زمين 9 سال نوري است، برابر با 9 هزار و 460 میلیارد كيلومتر. پس اگر سفينه‌اي با سرعت 10 كيلومتر در ثانيه حركت كند، بعد از سيصد ‌هزار سال به شعراي يماني مي‌رسد. حجم اين ستاره دو برابر خورشيد و درخشندگي آن 24 برابر است. ستاره ديگر، شعراي شامي است كه قدر اول است درخشندگي آن و برابر خورشيد و حرارت سطحي آن هفت هزار درجه است.
مهم‌ترين و پرنورترين ستاره «سهيل» است. سهيل زرد رنگ و پس از ستاره‌ شعراي يماني، بزرگ‌ترين ستاره درخشان آسمان است. حرارت سطحي آن 7600 درجه و قطرش 85 برابر خورشيد است. درخشندگي آن نيز 1900 برابر درخشندگي خورشيد است (صورالكوكب، ص 426).

درباره سهيل مطالب فراوان در كتاب‌هاي نجومي نوشته شده؛ مثلا در يمن طلوع مي‌كند، پوست‌ها در يمن از حرارت سهيل تبديل به اديم يعني چرم مرغوب، شفاف، خوشرنگ و خوشبو و قيمتي مي‌شوند و در جاهايي ديگر انبان يا چرم نامرغوب و كم‌‌قيمت: «بر همه عالم هم تابد سهيل/ جايي انبان مي‌كند جايي اديم».
سهيل باعث شهرت يمن شده است. در سرزمين يمن، علما و شعرا و عارفان و بزرگان بسيار بوده‌اند و نام يمن در بسياري از كتب محققان، مورّخان و دانشي مردان آماده است.

يمن امروز
امروز يمن در آتش جنگ و درياي خون، دست و پا مي‌زند. آتش‌‌افروزان، نه به زن و مرد و كودك و پير و جوان رحم مي‌كنند و نه حرمت گفتار پيامبر‌اكرم‌(ص) را نگه مي‌دارند كه بارها فرمود: «از يمن بوي رحمان مي‌شنوم، از يمن بوي اويس مي‌شنوم». «كه محمَد گفت بر دست صبا/ از يمن مي‌آيدم بوي خدا/ بوي رامين مي‌رسد از جان ويس/ بوي يزدان مي‌رسد هم از اويس/ از اويس و از قرن بوي عجب/ مر نبي را كرد مست و پر طرب» (مثنوي دفتر 4).

سرزميني كه از آن بوي حق و بوي رحمان و بوي اويس، پيامبر را سرمست مي‌سازد؛ چگونه امروز بوي آتش، بوي باروت، بوي فقر و بدبختي و آوارگي به مشام مي‌رسد؟ آيا جنگ‌آفرينان از كلام مقدس پيامبر(ص) هم شرم نمي‌كنند؟ هزاران كشته، مجروح، آواره، گرسنه و مريض در يمن به‌سر مي‌برند. از رسيدن كمك‌هاي غذايي و دارويي به يمن ممانعت مي‌كنند و بندرگاه‌هاي يمن را مانند فرودگاه‌ها تعطيل كرده‌اند. اين محاصره‌ها موجب رنج ميليون‌ها غيرنظامي شده است. 60درصد از جمعيت 27 ميليوني يمن از خطر سوء‌تغذيه رنج مي‌برند و شمار تلفات بيماري «وبا» ناشي از محاصره به 2043 نفر افزايش يافته است.

منابع اشعار:
تاثیر تبریزی، محسن، (دیوان) به تصحیح امیرپاشا اجلالی، مرکز نشر دانشگاهی تهران، 1373.
جامی، عبدالرحمان، (دیوان) با مقدمه و تصحیح محمد روشن، نشر نگاه تهران، 1380.
خاقانی، افضل‌الدین بدیع، (دیوان)، به کوشش علی عبدالرسولی، خیام، تهران 1337.
خواجوی کرمانی، (دیوان) به اهتمام احمد سهیلی‌خوانساری، نشر پاژنگ، تهران، 1369.
دقیقی‌توسی (دیوان) به اهتمام محمدجواد شریعت، اساطیر، تهران، 1372.
سنایی حکیم مجدودبن آدم (دیوان) به سعی و اهتمام مدرس رضوی، انتشارات سنایی تهران، 1354.
عطار فرید‎الدین (دیوان) به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی –علمی و فرهنگی- تهران، 1368.
فردوسی، ابوالقاسم (شاهنامه)، ژول مول، امیر کبیر، تهران، 1350.
نظامی، الیاس‌بن یوسف (کلیات خمسه).
مولوی، جلال‌الدین (مثنوی) نیکلسون به کوشش مهدی آذریزدی (خرمشاهی)، پژوهن، تهران، 1377.
برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، شعر ، یمن
نظرات بینندگان