
بامدادجنوب- وندیداد امین:
مرضیه قنبری متولد سال 1356 در تهران است. تحصیلاتش را در رشته ادبیات و تا مقطع دیپلم ادامه داد و پس از آن بهدلیل ازدواج زودهنگام و بعد هم وظیفه بزرگ مادری از ادامه تحصیل صرفه نظر کرد. نوشتن را بهعنوان یک نویسنده از سال 86 شروع کرد و در سال 88 اولین رمان خود را به نام «دنیای کوچک لیلا» در نشرعلی به چاپ رساند.
خودش میگوید: «همانند نویسندههای دیگر من هم از قلمی قوی و تخیلی قویتر برخوردار بودم و این لازمه نویسندگی است. از زمانی که به یاد میآورم بیشتر در خیالم زندگی میکردم تا در واقعیت و بهنظرم میرسید در دنیای وهم و خیال همهچیز زیباتر و قابل دسترستر است. در دنیای خیالم هیچ چیزمحال نبود و من این را دوست داشتم. با این همه بعضا از اینکه دور از واقعیت زندگی میکردم رنج میبردم. از اینکه شبیه خیلی از هم سن و سالانم نبودم اما بعدها همین سرلوحه زندگی من شد و در جایگاهی قرار گرفتم که باید».
مرضیه قنبری در جای دیگری گفته است: «کتاب دوم من به نام «سکوت بیکسی» یکسال و نیم بعد چاپ شد و تا آن زمان خودم را نویسنده نمیدانستم. با نوشتن کتاب سومم به نام «تنهاترین حامی» که با استقبال خوبی روبهروشد، نویسندگی برای من بهصورت یک حرفه درآمد. شاید به همین دلیل از بین کتابها به حامی حسی متفاوت دارم».
بعد ازآن «فراتر از عشق» را نوشتم و بعد «دلیل بودنم»، «شب تنهایی ماه»، «تا بینهایت» و کتاب آخر به نام «بازم کنارتم» که به امید خدا در دست چاپ است و تا چندماه آینده به روی گیشهها خواهد آمد.
وی هماکنون مشغول نگارش رمان جدیدش «روزهای بیخاطره» است و بسیار امیدوار است که موردپسند مخاطبانش قرار بگیرد. با مرضیه قنبری به گفتوگو نشستهایم که حاصلش را در ادامه میخوانید:
مایلم گفتوگویمان را با این پرسش کلی آغاز کنم که «چطور یک رمان نوشته میشود؟» نوشتن رمان فرآیندی زمانبر و انرژیسوز/ساز است که مولف را گاهی به مدت چند سال تحت سیطره خود میگیرد. صورتبندی این پروسه برای شما چگونه شکل می گیرد؟
قبل از شروع رمان، یک داستان کلی در ذهن نویسنده شکل میگیرد. داستانی که ابتدا و انتهای آن مشخص است. به گمانم وقتی نویسنده نگارش قصهای را شروع میکند، میداند پایانش به کجا باید ختم شود و اما در طول نوشتن اتفاقات و بعضا شخصیتهایی غیر از شخصیتهای اصلی در روند داستان بروز میکند. اتفاقات جزئی که شاید تا ساعتی قبل حتی به آن فکر نکرده است به یکباره به ذهنش هجوم میآورد و البته که همین هم باعث جذابیت داستان میشود. به همین دلیل در حین نوشتن، تمرکز نویسنده و ارتباط برقرارکردن با شخصیتهای قصه بسیار اهمیت دارد. تحقیق هم نقش بسزایی دارد تا جایی که ممکن است نویسنده به دفعات نوشتن را رها کرده و بهدنبال آن بر
ود.
از یک منظر، نوشتن رمان، به مثابه ترفند جلب اعتماد مخاطب است. از سوی دیگر، نویسنده مدام مراقب است که اثرش سطحی و عوامپسند نشود. این روند دیالکتیکی را چگونه میشود به سرمنزلش رساند؟
باید موضوع کلی داستان موضوعی اجتماعی باشد. مثل یکی از معضلاتی که هر روز با آن دست به گریبان هستیم اینکه اطراف ما آنقدر رخ میدهد که ملموس شده و قابل باور باشد. البته بهشخصه موافق نیستم که نویسنده به روی این مساله آنقدر مانور دهد که عاشقانههای داستان کمرنگ بهنظر برسد. یعنی عاشقانههای داستان باید غالب باشد بر موضوع اجتماعی آن.
ظاهرا بعد از کتاب سومتان به نام «تنهاترین حامی» شما بهصورت جدی وارد عرصه نویسندگی شدید تا قبل از آن خود را و نویسندگی را جدی نگرفته بودید. این رمان سوم چه شاخصههایی داشت که شما را به امر نویسندگی پیوندی قاطع داد؟
فکر میکنم برای اغلب نویسندههایی که نتی و داستان کوتاه کار نکردند به همین صورت است. نویسنده کتاب اول را مینویسد درحالیکه ممکن است قصد چاپ کردن آن را هم نداشته باشد. کتاب دوم هنوز در همان حال و هوا بهسر میبرد و برای دلخودش مینویسد. کتاب سوم به بعد نوشتن ساعاتی از روزش رابه خود اختصاص میدهد، ارتباط بامردم، شناخته شدن بهعنوان یک نویسنده وعلاقهای که حتما بوده و همان موجب شده گام در این راه بردارد باعث میشود به نویسندگی بهعنوان یک حرفه نگاه کند. برای من علاوه برتمام این علتها، استقبال خوب مردم از «تنهاترین حامی» دلگرمی بزرگی بود که خودم و تواناییهایم را بهتر و بیشتر باور کنم.
از منظر شما چرا مخاطب امروزی داستان میخواند اما به نقد رمان و داستان علاقهای نشان نمیدهند؟ آیا این امر نشان از یک آسیب جدی در عرصه داستان است یا الزامی اساسا به این رویه نیست؟
فکر نمیکنم. در چند دهه اخیر نویسندههای زیادی داشتهایم و بهترینها هم در این میان کم نیستند. به همان نسبت هر روزه شاهد چاپ رمانی جدید از انتشارات مختلف هستیم. بهنظرم اکثرا مخاطب انرژیاش را برای خواندن اثری جدید بهکار میبندد تا نقدی بر آثار قبلی.
مشخصا به روی آثار شما چه کسانی نقد جدی نوشتهاند؟ نقد آنها به روی اثر شما از چه منظری نگاشته شده بود؟
بسیاری درباره کتابهایم نظر دادهاند که نظرات منفی کم و انگشت شمار بوده اما نقد جدی بر آثارم نداشتم و اصولا موافق آن نیستم مگر اینکه از طرف شخصی حرفهای این کار انجام شود. هرکسی میتواند کتاب بخواند اما نقد کردن کار هر کسی نیست.
حیثیت قلم و شخصیت یک نویسنده به چه فاکتورهایی بستگی دارد؟
به آنچه باور دارد و به ارزشهای اخلاقی. کتابی که وارد بازار میشود ممکن است در دسترس افراد کمسن و سال و حتی سالخوردگان قرار بگیرد. به گمانم نویسنده باید جانب احتیاط را رعایت کند. کتاب بهخصوص تاثیر بسزایی روی دختران نوجوان میگذارد و به همان نسبت که میتواند سازنده و آموزنده باشد، به همان میزان هم میتواند مخرب روحیه و افکار شود.
از دید شما آیا رسالت اساسی هنر و ادبیات پیشبینی رویکرد انسان به واقعیت است؟
بله. در واقع داستاننویسی چکیدهای از واقعیتهاست. قصه آدمهایی که در برخورد با مشکلات و سختیها، واکنشهای متفاوتی نشان میدهند.
آیا نویسندگی در قالب داستان را میتوان به دیگران هم آموزش داد؟چه بخشی از ادبیات را آموزش دادنی میدانید؟
بهنظر من نه. داستاننویسی هیچ قاعده و قانون خاصی ندارد. داستان میتواند به زبان محاورهای باشد؛ یا کتابی. میتواند از زبان اول شخص حکایت شود یا راوی. میتوان داستان را از انتها شروع کرد و بعد شبیه یک خاطرهسازی به ابتدا برگشت، میتوان از ابتدا به انتها رسید و.....در داستاننویسی دست نویسنده باز است تا هر طورکه میخواهد شخصیتها را وارد داستان کند و به سرانجام برساند. الزاما برای رماننویسی قانون خاصی وجود ندارد که نیاز به آموزش داشته باشد.
آیا ادبیات خاصه داستان امروز ایران، متناسب با زمانه و نیازهای معاصر، توانسته خودش را پیش ببرد؟
صد درصد. اگر کتابهایی که سالها قبل، شاید زمانی که خود من نوجوان بودم و مطالعه میکردم با کتابهای این دوره مقایسه کنیم متوجه تفاوتهایی میشویم که متناسب بازمان پیش رفتهاند و این روند همچنان ادامه دارد.
به نقش دولتها و نهادهای مربوط به سیاستهای فرهنگی در جهت ساماندهی بنیادین عرصه هنر و ادبیات، دید مثبتی دارید؟
گاهی شاهد کملطفی این نهادها بودهایم. اینکه با همه تلاش و زحمت نویسنده نسبت کتاب زرد به نوشتهاش میدهند، جای تاسف دارد. به جرات میتوانم بگویم که در چند سال اخیر رماننویسی به سمت و سویی سوق پیدا کرده که تاثیرات مثبتی در این نوع ادبیات به جا گذاشته است. با این حال همچنان از موضع خود پائین نیامدهاند و این شرایط اگر چه بهتر اما صد درصد از بین نرفته است.
با توجه به انتشار چندین اثر از شما آیا از فضای نشر و انتشاراتیها رضایت دارید؟
خیر. وقتی تیراژ کتاب به 1000 و 500 نزول کرده، چه طور میشود رضایت داشت؟ نویسنده برای اینکه خالق کتابی باشد باید تلاش بسیاری کند و تمام مدتی که مشغول نگارش است تمام فکر و ذهنش معطوف داستانی که در حال نگارش است، باشد. ناچار میشود از خواب و تفریح خود بگذرد، ماهها سپری شود و بعد از انتظاری طولانی که مستلزم مراحل چاپ است، کتابی به دست مخاطب برساند اما در انتها آنچنان که باید و شاید نتیجه زحماتش را نمیبیند. صادقانه بگویم، دراین راه بیش از هر چیز باید عشق داشت و کم و کسریها را ندیده گرفت.
فکر میکنید زنان نوجو و تازه وارد داستان ایران را به کدام سمت میبرند؟
خیلی امیدوارم که این روند به سوی مثبتی سوق پیدا کند. امروزه شاهد شکوفایی استعدادهایی در این زمینه هستیم و تعداد رماننویسان به همان نسبت که بیشتر شده، رقابت هم تنگاتنگ و شدید شده است. به همین دلیل کتابهایی که امروزه به چاپ میرسد به نسبت سالها قبل متفاوت است و بعضا اتفاق میافتد که نویسندهای تازه کار خیلی زود جایش را در میان نویسندگان حرفهای باز میکند. بهنظر میرسد نویسنده امروز با آگاهی در این راه قدم بر میدارد. البته در این مورد استثنا هم وجود دارد، ممکن است اشخاصی به گمان اینکه میتوانند نویسنده شوند قلم به دست بگیرند اما بعد از نوشتن دو سه اثر با حمایت نشدن از طرف مردم و نشر، نویسندگی را رها کنند.
چه تعریفی میتوانید برای «مرضیه قنبری» داشته باشید؟
من در جایگاه عنوان یک نویسنده، برای مردم با عشق نوشتم و به گمانم این عشق در سطر سطر نوشتههایم جاریست. صداقتم را دوست دارم، شاید به همین دلیل شخصیتهای اصلی قصهام اهل دوز و کلک و دورنگی نیستند. سعی کردم هرکارم متفاوت با کار قبلی و به مراتب بهتر باشد، امیدوارم در این امر، توانسته باشم رضایت مخاطب را هم جلب کنم.
و سخن پایانی؟!
سپاسگزارم از شما و آرزوی موفقیت دارم برای تمام کسانی که این استعداد را در خودشان میبینند که قلم در دست بگیرند و به جرگه نویسندگان درآیند.