
بامداد جنوب- وندیداد امین:
مرتضی نجاتی، ساکن تهران متولد 1356 است. وی افزون بر بازی در فیلم سینمایی «بیستو یک اینچ» که به مدت پانزده سال توقیف بود و در نهایت در سال ۱۳۹۵ در سالنهایی محدود به روی پرده سینما رفت، در عرصه شعر و نویسندگی دستی توانا دارد. «رادیو لندن بهوقت غروب» (مجموعه شعر) «آوازهایی زنی که از گرامافون میآمد» (مجموعه شعر)، «باتو در جشن عروسی فیگارو» (مجموعه شعر)، «نُتِ بی گذرنامه» (رُمان)، «من زاپاتا بودم» (نمایشنامه) از آثار منتشر شده نجاتی است. وی شاعر شعرهای سپید است و اغلب شعرهایش تمی عاشقانه دارد. نجاتی معتقد است که شمس لنگرودی چیزی کم از آدونیس ندارد اما فرصت ارائه از شاعران ما گرفته شده است! همچنین وی ادبیات فعلیِ ایران را بهخاطر پارهای از مسائل، دارای پتانسیل جهانیشدن نمیبیند. فراروی از شعر دهه هفتاد را گریزناپذیر میداند و اصطلاح سادهنویسی را یک اشتباه رایج میداند. جایگاهی برای نقد و منتقد ادبی در حال حاضر نمییابد و بسیاری نظرات دیگر که در گفتوگوی پیش رو با شما مخاطبِ گرامی در میان میگذاریم.
آقای نجاتی این روزها انتقادات زیادی نسبت به مسابقات ادبی خاصه شعر، شنیده میشود. از منظر شما، ابعاد متعدد این سنخ از مسابقات را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
هیچ جایزه ادبی نمیتواند به یک شاعر و نویسنده دوام و قوام ببخشد، حتی در ابعاد جهانی آنکه جایزه نوبل باشد، میخواهم فراتر از جوایز ادبی! ایران نگاه کنیم، کسانی که نوبل گرفتند دوازده شاعر بیشتر نیستند در بین آنها اسمهایی را میبینید که قواره آنها کوچک است مثل شاعر هندی به نام تاگور، در صورتیکه یانیس ریتسوس جایزه نوبل نگرفت و این چیزی از شعرهای بزرگ ریتسوس نمیکاهد و... که بحث مفصلی دارد. خود این جایزه و متر و معیارهایی که پشت سرش خوابیده است، از آن طرف جایزهای باب شد در مقابله با نوبل به نام جایزه لنین که بعدها به جایزه استالین تغییر نام داد با اهداف مقابله با نوبل و جایزهای که رویکردهایش ضد جهان غرب و غربستیزی و ...بود، چیزی که این وسط در جوایز ادبی گم میشود، ادبیات و از نوع خاص آن شعر است که با این جوایز به شاعر یا نویسندهای میپردازند، احمد شاملو به شهادت آثارش نوبل حق مسلم شعرهایش بود چرا نگرفت؟ تاگور شاعر بزرگی است یا شاملو؟ در قالب جوایز ادبی ایران هم باید گفت جوایز در ایران به دو بخش تقسیم میشود؛ اولی جوایز دولتی با اهداف و سلیقههایی که پشتش نهفته است، دومی جوایز ادبی غیردولتی که همیشه حقکشی و رانت و باندبازی در آن بیداد میکند. متاسفانه ما امروز با پدیدهای به اسم مافیایِ ادبی مواجه هستیم و این هیچگاه به نفع ادبیات نبوده است. اکثر کسانی را هم که جایزه گرفتهاند طی تمام این سالها دیدیم که هم شعرشان فروپاشید همداستانشان. همه این جوایز رانت است. خیلی بهندرت پیشآمده شاعری از این جوایز بیرون بیاید که شاعر خوب و استخوانخورد کردهای باشد در مجموع با این شیوه جوایز کلا مخالفم و جایزه بیشتر به درد مسابقات اسبدوانی و وزنهبرداری و... میخورد، یک بخش دیگر قصه ناشرین هستند؛ یعنی قدرتنمایی ناشرین که هر دوروی سکه شعر و شاعر در این داستان غمانگیز مثل مرغ شب عید سر سفره خورده میشود.
به نظر میرسد شما معتقدید که بخشی از ادبیات ما یارای عرضاندام در گستره فرا منطقهای و جهانی را داراست. پس چرا بهجز یکی دو مورد خاص، تاکنون این امکان پدید نیامده است؟
کسانی که متولیان فرهنگ هستند برای ادبیات در خارج از کشور چکار کردند؟ چند وقت پیش اثر شاعر شیلی تباری به همت انتشاراتی چاپشده بود، شاعر دست دهم اینجا هم محسوب نمیشد، به ناشرش که نشر بزرگ و معتبری دارد؛ گفتم این چه کتابی است که شما چاپ کردهاید، گفت سفارت شیلی ما را دعوت کرد و گفت این کتاب را ما ترجمه کردهایم و اگر بخواهید هزینه چاپ آن را هم میدهیم!!! کاری ندارد جهانی کردن ادبیات ایران و ترویج شاعران بزرگ و نویسندگان ایرانی، منتهای مراتب شما فکر میکنید آنها باید آستین بالا بزنند! نخیر این کار از دل سفارتخانهها و رایزنان فرهنگی با بودجه و تسهیلات شروع میشود، حالا این حرف را میزنیم از فردا بروند و چهار نفر را معرفی کنند که شعرشان و خودشان از تلویزیون و... بارها پخششده است، نه منظور من این نیست، منظور من شاعران بزرگ است. آنها که جزء تکانه روحی جمعی ایرانی محسوب میشوند. ما همیشه عادت داریم خروس همسایه را غاز محسوب کنیم، ادینوس آیا شعرش از نصرت رحمانی یلهتر و قدرتمندتر است یا خانم غاده السمان شاعر سوری خیلی شاعرتر از فروغ فرخزاد است و... آنها هزینه میکنند، ادبیات باید برایش هزینه شود، فرهنگ باید برایش هزینه شود اما کدام هزینه شما در تلویزیون یک شبکه نمیبینید که مثل برنامه نود چالشبرانگیز برای ادبیات باشد، یک برنامه تلویزیونی ندارید که بحث جدی ادبیات داشته باشد، دوتا غزل و خلاص! چرا شعر مدرن مطرح نمیشود در صدا و سیمایی که هزینهاش را مردم میدهند. توقع چه دارید مردم کتاب بخوانند رشد کنند... نخیر با این بساط نه شعر ایران جهانی خواهد شد و نه رمان ایرانی!
تحمل هزینه برای مقولهای مانند ادبیات هم از جنبه مادی باید پیریزی شود و هم از منظر فرهنگی. گویی ما مشخصا برای جریانسازی سیاستهای فرهنگیمان خاصه در بخش هنر و ادبیات، سازوکار هدفمند و بسامانی نداریم! نظر شما در اینباره چیست؟
نه باکمال تاسف نداریم، هزینه یک زندانی برای جامعه را ببینید چقدر در سال است و هزینه تحصیلی یک دانشآموز را هم ببینید! به جواب سوال خواهید رسید. ما حتی یک تشکل صنفی برای نویسندگان نداریم.
نقش دولت را چگونه میبینید؟ دولت دوازدهم در شعارها و برنامههای تبلیغیاش، مدام ادعای تقویت سیاستهای فرهنگی را داشت و دارد! آیا در راستای تحقق این شعارها تلاشی هم صورت گرفته است؟
بهصرف ادعا که نمیشود، دولت دوازدهم نمیخواهد برای فرهنگ و ترویج کتابخوانی و... کاری بکند. جلوی گرانیها و تورم را بگیرد؛ شاهکار کرده است. البته حتما کارهای بزرگی در این راستا انجام داده که ما بیخبرم!
وضعیت هنرهای دیگر، از قبیل سینما و تئاتر چطور است؟ به نظر میرسد رانت و باندبازی آنجا هم احساس میشود و شایستهسالاری جایش را به رابطهبازی غلیظی داده است؟
سینمای ایران یک صنعت ورشکسته است، اگر درهای فیلمهای خارجی باز شود همین فروشی هم که دارد نابود میشود، تئاتر هم که بهتر میدانید. بهتر اینکه دیگر چیزی نگویم.
آقای نجاتی، بهنظر میرسد شما برای یک اثر ادبی/ هنری، قائل به یک سری مختصاتی هستید که ممکن است ایدهآل فرد، نهاد یا گروه دیگری نباشد. این مختصات از نگاه شما چیست؟
یک اثر هنری باید دید جهانی داشته باشد، ما با یکسری روایتهایی در طول تاریخ بشری مواجه بودهایم مقولههایی مانند جنگ، عشق، مرگ، زندگی... . باید با نگاهی ژرف و جهانی به آنها پرداخت، اگر سینمای آنجلو پلوس شما را به شوق میآورد یا شعر شاعری چون ناظم حکمت شما را به حیرت وامیدارد؛ این نگاه ژرف و جهانی آن شاعر است که شما را جذب کرده است. خیلیها شعر مینویسند، رمان مینویسند، فیلم میسازند اما آنهایی که توانستهاند از دریچهای جهانی به سوژه بپردازند، طوری که مخاطب را درگیر نگاه خود کنند آنها بلیتشان برده است، شعر برای من همیشه فارغ از مرزهای جغرافیایی بوده است و تنها چیزی که میتواند مرز جغرافیایی نداشته باشد، هنر و خاصه آن شعر است. در جهان امروز که بهصورت دهکده درآمده، شما هم قصه پل الوار هستید؛ حتی اگر هیچگاه او را ندیده باشید و انگار محمود درویش شاعر عرب را میخواهید از وضعیت محاصره نجات بدهید، جالب است مصاحبه محمود درویش را چندین سال پیش میخواندم، گریهام گرفت انگار برادر من بود. کلمه باید مرزها را بشکند و انسانها را به فراخوان عشق صلح و دوستی دعوت کند، یاد جمله سارتر میافتم، میگوید: «جهان از عشق و اخلاق تهی شده است، باید به عشق و اخلاق بپردازیم». یک شاعر هیچگاه نباید تحت تاثیر ایدئولوژی خاصی قرار بگیرد، احزاب و ایسمها اشتباه میکنند و شاعر در این گیرودار با اشتباه آنها به قهقرا میرود... .
شما موافق سرمایهگذاری در حوزه ادبیات هستید و پیشتر هم اشاره کردید اما همواره در کنار این سرمایهگذاری، یک بلوغ فکری و فلسفی و حتی اقتصادی هم باید باشد. آیا در حوزه مثلا شعر یا سینما، مولف یا مخاطب ما به چنین بلوغی رسیده است؟ ابزارهای تحققش چیست؟
ببینید اثر بعد از اینکه تولید میشود به کالا تبدیل شده است، این چیز پیچیدهای نیست، چند وقت پیش در نمایشگاه استانی کتاب بودم، دختری آمده بود کتاب بخرد، کل پولش پنج هزار تومان بود و با حسرت به کتابها نگاه میکرد. زمانی یک جامعه به سمت تعالی میرود که تمام ارکانش مانند چرخدندههای یک توربین بزرگ با هم سازگار باشند، شما نمیتوانید اقتصاد و معاش را دستکم بگیرید، کسی که از صبح تا شب دغدغه معاش دارد، نمیتواند کتاب بخواند حالا هزینه خریدن آن هم بحث دیگری است. کسی که درگیر قسط و نان شب است، آیا تئاتر خواهد رفت؟! نه بهطور قطع چنین نیست و اتفاقا مردم شوق خواندن دارند، شوق کتاب و آثار هنری ولی پایکار میلنگد!
بهتازگی کاغذ گران شده و فشار دوچندان به مولف آمده است. ناشران هم که مدام ناراحت هستند. با این اوصاف، اگر به همین منوال پیش برود، آینده مقولهای مانند شعر که برآیند شعور یک جامعه است، چه خواهد شد؟
شعر هم یک موجود زنده است، نیاز بهروشنی و آفتاب دارد، دهههای شعری را برسی کنیم، دهه چهل و پنجاه دوران طلایی شعر و موسیقی بود، چرا؟ بهدلیل اینکه اقتصاد ایران شکوفا شد، من هیچگاه تمایل به مباحث سیاسی ندارم اما داریم برسی میکنیم... دهه شصت شعر و موسیقی سینما با رکود مواجه شد. بنا به دلایلی از قبیل جنگ و پدیدهای به نام مهاجرت و...دهه هفتاد بعد از خرداد هفتاد و شش اگر اشتباه نکنم، شعر ایران دچار جهش شد و شما با آثار خوبی مواجه میشوی. علتش هم باز شدن فرهنگسراها و مطبوعات ادبی چون دنیای سخن، کلک، گردون، معیار، آدینه، عصر پنجشنبهها و... بود.
پس باید این را گفت هر زمانی که جامعه دچار وضعیت مطلوب از لحاظ معاش و فرهنگی میشود، حتی بهقدر اندک شعر و تولیدات فرهنگی شکوفا میشود و هرگاه دچارِ وضعیت بد با رکود مواجه خواهد شد اما شعر همیشه پیروز میدان بوده و هست و خواهد بود، شرایط اکنون را میپرسید بله، وضعیت نشر و پخش کتاب وضعیت مطلوبی نیست، این مساله در سینما هم صدق میکند؛ ببینید در سال چقدر فیلم تولید میشود؟! ببینید آیا کسی جرات این را دارد که سرمایهاش را تحت عنوان تهیهکننده روی فیلم هزینه کند. بهطور قطع خیلی کم و اندک و آن هم روی کسانی که اسمی در سینمای ایران دارند، آن هم با آوردن بازیگری که بتواند سهمی در برگرداندن پول داشته باشد، تاریخ ادبیات کهن را هم که بررسی میکنیم با همین مسالهها روبهرو میشویم. اینها را گفتم تا ببینید شعر متکی به شاعر است و قبضها و قسطهای بانکی میتوانند بزرگترین شاعران جهان را هم از پا دربیاورند یا شعرشان را دچار ضعف کنند. اگر کسی خلاف این میاندیشد حتما پشتش به ارث پدری گرم است و دغدغه معاش ندارد.