روی بالکن‌های ادبی چه می‌گذرد؟
کد خبر: ۶۷۸۶
تاریخ انتشار: ۳۴ : ۱۵ - ۲۲ دی ۱۳۹۵

روی بالکن‌های ادبی چه می‌گذرد؟

در ادبیات معاصر ایران اکثر شاعران و نویسندگان چه در شعر، داستان، رمان، نمایشنامه‌نویسی و... مقلدان خوبی برای آثار شاعران و نویسندگان خارجی بوده‌اند و آثار خود را با توجه از تاثیراتی که از قلم آنها گرفته‌اند به روی کاغذ آورده‌اند و ...
بخش دوم 
بامدادجنوب- عباس اوجی‌فرد :
در ادبیات معاصر ایران اکثر شاعران و نویسندگان چه در شعر، داستان، رمان، نمایشنامه‌نویسی و... مقلدان خوبی برای آثار شاعران و نویسندگان خارجی بوده‌اند و آثار خود را با توجه از تاثیراتی که از قلم آنها گرفته‌اند به روی کاغذ آورده‌اند و این نشان می‌دهد که شاعران و نویسندگان ایرانی از لحاظ اندیشه و محتوا، سبک و تکنیک در مقایسه با خارجی‌ها خیلی کم می‌آورند و ما همیشه به‌عنوان مقلد و پیرو عمل کرده‌ایم و طرح و چیزی تازه و نو از خودمان خلق نکرده‌ایم که از بیرون خارجی‌ها در ادبیات به‌دنبال ما باشند نه ما به‌دنبال آنها به شکل سراسیمه و توخالی، همان‌گونه که همه چیز ایرانی در زمینه‌های مختلف به همین منوال تقلید و ضرر و زیان پیش می‌رود و بعد انتظار داریم و ادعا می‌کنیم که به‌عنوان قوم و ملیت برتر در جهان شناخته شده باشیم.
علی دشتی از اندیشمندان و قلم‌نویسان عصر حاضر که کتاب‌های تحقیقی و نقدگونه و ارزنده‌ای در شناخت و بررسی شاعران بزرگ و کلاسیک فارسی، خیام، سعدی، حافظ، خاقانی و ناصرخسرو به رشته تحریر در آورده‌اند، با آن عمر بلند و همت بلندی که داشته‌اند، هرگز یک نگاه نقدآمیزی به شعر معاصر به شکل گسترده و مشروح نداشتند و فقط به شکل اشاره و گذرا نکاتی را در مورد شعر نو ابراز کرده‌اند و من حیفم آمده است که چرا علی دشتی در این زمینه کوتاهی و یا سهل‌انگاری کرده‌اند و نقدهایشان می‌توانست راهگشای شعر معاصر باشد، با این‌که شعر نو را با این روال که داشت پیش می‌رفت، اصلا قبول نداشتند.

استاد شهریار و رهی معیری و دیگر بزرگان شعر کلاسیک مثل امیری فیروزکوهی، پژمان بختیاری، ابوالحسن ورزی و... خودشان را در بحث و جدال‌های شعر کهنه و نو دخالت نمی‌دادند و برای خودشان دردسر درست نمی‌کردند و با سرودن اشعار دلنشین و جذاب در دل مردم جا می‌کردند و یا به عبارت دیگر، این گروه از شاعران اهل جنگ و دعوا نبوده‌اند، نه این‌که زورشان نمی‌رسید، خیلی هم می‌رسید ولی به ماندگاری آثار خود ایمان کامل داشتند و کاری به کسی نداشتند.
در همان سال‌های دهه 1330، جدال‌هایی بین شاعران رمانتیک که در قالب چهار پاره شعر می‌گفتند با شاعران نیمایی و شاعران شعر سپید در می‌گرفت که حتی پای مسائل خصوصی خود را به وسط می‌کشیدند و چه آبروریزی‌هایی که نمی‌کردند و بعد خود را به‌عنوان یک شاعر به تمام معنا انسانی به جامعه با این کردار‌ها و گفتار‌هاشان معرفی می‌کردند. برای مثال می‌توان جدال‌های بحث‌انگیز نادر نادرپور و احمد شاملو، پیرامون قالب چهاپاره و شعر سپید را که با یکدیگر داشتند، یادآوری کرد که اگر دیگر شاعران در این قضیه پا در میانی نمی‌کردند، معلوم نبود کار به کجا و تا کجا می‌کشید.

در این قضایا فریدون توللی و مهدی سهیلی از مدافعان شعر کلاسیک و قالب چهارپاره راحت نمی‌نشستند و با دیگر شاعران شعر سپید دست به یقه و یا دست به قلم می‌شدند و شعر سپید را به هر شکل و محتوا که بود رد می‌کردند و با شاعران این‌گونه شعرها سخت و محکم دست و پنجه نرم می‌کردند و باز نادر نادرپور، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج، نصرت رحمانی که در قالب چهارپاره بیشتر کار می‌کردند، اساس و اصول را با دیگر شاعران قالب‌های دیگر بر سازگاری و محافظه‌کاری گذاشته بودند و با شکل متین و درست با دیگر شعرها و شاعرها برخورد می‌کردند و ایده‌های ارزشمندی در خصوص شعر معاصر ایراد می‌کردند. این بحث‌ها و کشمکش‌های ادبی که شاعران ناراحتی‌های درونی خود را بر سر یکدیگر خالی می‌کردند، مرا به‌یاد نقاشی«بحث ادبی در بالکن دوم» اثر اونوره دومیه می‌اندازد که آن را در سال 1864 میلادی انتشار داد که شاعران در آنجا به جان یکدیگر می‌افتند و می‌خواهند همدیگر را از بالکن به پایین پرت کنند. آیا یک کار ادبی کردن، یک اثر ادبی ارائه دادن به این همه رسوایی و به شکستن احترام همدیگر می‌ارزد؟ 
از همان سال‌ها به بعد و یا به‌مرور زمان قالب‌های دیگر در کنار شعر آزاد یا نیمایی و شعر سپید یا شاملویی، چهره و قیافه خود را به معرض نمایش گذاشتند، مثل شعر طرح یا موج نو از احمدرضا احمدی و شعر حجم از یدالله رویایی که هیچ‌کدام از این قالب‌ها و فرم‌های شعری مذکور و دیگر فرم‌هایی که تا به امروز به هراسم و ایسمی به‌وجود آمده‌اند، مثل قالب شعر نیمایی و قالب شعر شاملویی آن‌گونه مورد توجه قرار نگرفته‌اند و با اقبال عمومی همراه نبوده است. چون این فرم‌های شعری با روح و باور و فرهنگ و سلیقه راستین و اصیل ایرانی همخوانی ندارد و در تضاد با ادبیات کلاسیک و معاصر زبان فارسی هستند.

نقد ادبی نیز در سرزمین ادبی ما خودش را دورتر از ژانرهای ادبی دیگر نشان داد و نتوانست پابه‌پای شعر کلاسیک و معاصر حرکت کندد. نقدهایی را هم که خود شاعران روی کار همدیگر می‌نوشتند یا تعارف‌آمیز بود و یا با اغراض و کینه‌های شخصی آلوده و یا هر کسی به جناحی از دسته‌های شعری وابسته بود و به تعریف و تمجید از آن جناح شعری می‌پرداخت و یا جناح شعری دیگری را می‌کوبید و محکوم می‌کرد بدون این‌که در نقدهاشان که نقد نبود اصول و قوانین شعری را متذکر شوند و یا دریافتی از آن اصول مسلم شعری داشته باشند.
رضا براهنی و عبدالعلی دستغیب دو تن از منتقدان پیشکسوت، هر کدام دیدگاه‌های متفاوتی در زمینه ادبیات کلاسیک و معاصر فارسی داشته‌اند که در این زمینه کتاب‌های متعددی ارائه داده‌اند. رضا براهنی در زمینه نقد دیدگاهی تند و ویران‌کننده دارد و با هر شاعر و نویسنده‌ای به‌راحتی کنار نمی‌آید. همان‌گونه که در «طلا در مس» خود در یک جایی گفته که فریدون توللی را باید از قبر درآورد و آن را آتش زد و سوزاند، برای این‌که توللی شعر رمانتیک سیاه را گسترش داد و باعث در جا زدن شعر یک یا دو نسل شاعران معاصر گردید. حالا یکی پیدا نمی‌شود و یا جرات نمی‌کند که به خود رضا براهنی برگردد و بگوید، آقا! نقدت پیشکش، خود شما برای شعر معاصر در سرودن اشعار اصیل و ماندگار چه گلی بر سر ادبیات معاصر زده‌اید که این‌گونه با خصومت شخصی شاعری را که فریدون توللی را که از اولین پیروان نیما بوده و نیز مدافع شعر کلاسیک، با جسدش نیز دشمنی می‌کنید؟ جای شما را در ادبیات که تنگ نکرده است. گیرم فریدون توللی جای خیلی‌ها را در شعر گرفته باشد اما جای کسی را به زور نگرفته و تنگ نکرده است. در ادبیات و هنر هیچ‌کس جای یکدیگر را نمی‌گیرد و یا به اشغال در نمی‌آورد، فقط یک ذره همت می‌خواهد و خلاقیت و باقی اقبال تاریخی و ادبی، میدان و فضا وسیع است و باز. پس هر که می‌خواهد و می‌تواند به پیش بتازد.
عبدالعلی دستغیب در نقد دیدگاهی متعادل و آرام دارد و همیشه با دنده یک یا دو حرکت می‌کند و هیچ‌گاه در فراز و نشیب‌ها دچار هول و دستپاچگی نمی‌شود که دیگران نیز نسبت به وی حساسیت نشان بدهند. نسبت به شعر کلاسیک و معاصر دیدگاهی متین، سازنده و ثمربخش دارد و به هیچ جناح شعری نیز وابسته نیست. 
منابع:
از صبا تا نیما      (یحی آرین پور)
تاریخچه تحلیلی شعر نو      (شمس لنگرودی)
بر کران بیکران     (دکتر داریوش صبور)
      
  

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، ادب ، شعر
نظرات بینندگان