
بامدادجنوب- هدی خرمآبادی:
سوگند دست مادرش را آنچنان محکم گرفته که گویی بار آخری است که او را میبیند و دستان گرمش را لمس میکند. اسرا هم در آغوش زینب آرام به خواب رفته است و واهمهای از دنیای اطرافش ندارد، چون تازه سه سالش شده است. سوگند هفت ساله و اسرای سه ساله هیچ کدام نمیدانند که برای آخرین بار است دستان پرنوازش مادر را در دست دارند و باور ندارند که در این سن یتیم شوند. اصلا نمیدانند یتیمی یعنی چه و حالا اما ساعاتی از رفتن سوگند به خانه داییاش میگذرد... دایی چندین بار به پدر سوگند زنگ زده و گفته سوگند میخواهد به خانه برگردد. سوگند بیتابی میکند برای اینکه یک بار دیگر مادرش را ببیند، به آغوشش پناه ببرد، درباره اتفاقات شیرین مدرسه برایش بگوید و صدآفرینهایی را که گرفته به او نشان بدهد.
روز عید فطر بود که زینب 28 ساله به همراه همسر و دو دخترش سر خاک پدر خدابیامرزش رفته بودند. موقع بازگشت به خانه سوگند همراه دایی و خانواده دایی به خانه آنها میرود و اسرا هم در آغوش مادر به خواب رفته است. ابراهیم شجاع همسر مرحوم زینب رضایی درباره قتل دردناک همسرش در گفتوگو با بامداد جنوب میگوید: پس از بازگشت به خانه برای انجام یکسری امور با موتور به بیرون رفتم و خودرو را برای همسرم گذاشتم تا بتواند سوگند را از خانه داییاش برگرداند.
ساعت 8 شب روز عید فطر است. هنوز اذان را نگفتهاند. برادرخانم ابراهیم شجاع با او تماس میگیرد و میگوید سوگند میخواهد برگردد. ابراهیم با زینب تماس میگیرد و چون در دسترس نیست برایش پیام میگذارد. همسر زینب در ادامه اینگونه توضیح داد: احتمال دادم که پیامکم را میبیند و خودش میرود دنبال سوگند. با خیالی آسوده به منزل پدرم رفتم و سری به آنها زدم اما برادرخانمم دوباره تماس گرفت و گفت چرا نمیآیید دنبال سوگند! ساعت 9:30 دقیقه است.
هیچکس به ذهنش خطور نمیکرد که حتی مشکل کوچکی همچون پنچر شدن لاستیک خودرو ُبرای زینب رخ داده باشد چه برسد به ... . همه شاد و خوشحال عید خود را سپری میکردند.
ابراهیم میگوید: ساعت نزدیک به 11 بود که برگشتم خانه. دیدم در حیاط قفل است و خبری از خودرو نیست. نزدیک در اتاق که شدم از نیروی انتظامی تماس گرفتند و اطلاع دادند که خودرو دچار حریق شده است. هراسان خودم را به آدرس مورد نظر رساندم و سراغ همسر و دخترهایم را گرفتم. اثری از آنها نبود. به خانه پدرش رفتم. دخترهایم آنجا بودند ولی خبری از زینب نبود.
همسر مرحوم زینب رضایی که روز عید فطر ساعت 7:30 دقیقه از خانه بیرون زده بود و تا 17 روز از او خبری نبود، ادامه داد: دو روز پس از حادثه که در بیخبری به سر میبردیم و همه جا را به دنبال زینب میگشتیم، یکی از قاتلان ساعت 15: 30 دقیقه عصر با سیمکارت زینب به خواهرش پیام میدهد که من خواهرت را ابتدای ورودی بوشهر دیدهام و او را به بیمارستان فاطمه زهرا رساندهام. با خواهر دیگر زینب که در بوشهر زندگی میکرد تماس گرفتیم اما او گفت که بیمارستان فاطمه زهرا نزدیک به یک سال است که با بیمارستان خلیج فارس ادغام شده است. پس از گذشت سه روز دوباره به خواهر زینب پیام دادند که خواهرت را خودمان کشتیم و آتش زدیم.
شجاع با بیان اینکه پس از 17 روز ماموران نیروی انتظامی همین قاتل را در خیابان در حالی که سیمکارت زینب هم در جیبش بوده، دستگیر کردند و او به قتل زینب اعتراف کرد، افزود: قاتل اعتراف کرده که نخست سد راه همسرم شدهاند و پس از درگیری دست روی دهانش گذاشته و او را خفه کردهاند.
ابراهیم بغض کرده و به سختی صحبت میکند. آب دهانش را قورت میدهد. آهی میکشد و میگوید چرا باید با مادر بچههایم این کار را بکنند! دوباره ادامه میدهد: پس از کشتن زینب او را به اطراف گناوه (محل سوزاندن زبالهها) میبرند، شش لاستیک میگذارند، جسد زینب را روی لاستیکها و دوباره شش لاستیک دیگر روی جسد میگذارند و آو را آتش میزنند و من به خاکستر زینب رسیدم!!! آنها خودرو را هم در طرف دیگر گناوه آتش میزنند. نزدیک به 40 میلیون طلا را بردهاند، هر چند خودشان گفتهاند نبردیم ولی همه کارشناسان تائید کردهاند که نشانی از طلای مذاب نبوده است. ابراهیم میگوید شکایت کردهام و پیگیر قضیه هستم.
یکی از قاتلان زینب با هویت «م.ب» 16 فقره کیفری داشته و در گذشته قاتل پسربچهای بوده که حکم 25 سال زندان برایش صادر کرده بودند ولی پس از چند سال رایباز شده و آزاد میشود. قاتل دیگر هم به هویت «ر.ج» متولد 61 و صاحب زن و فرزند، سه فقره کیفری داشته و در مرخصی از زندان به سر میبرده که با این قتل روانه زندان شده است. حال این سوال پیش میآید که چرا به چنین مجرمانی به راحتی مرخصی داده میشود و چرا در دوره مرخصی در کنترل و مراقبت نیستند تا دست به چنین فجایعی نزنند. گویی به مرخصی آمده بود تا جنایت کند و به راستی جنایت کرد. قتل زینب با هر انگیزه و وسوسهای که بوده، جنایتی بوده که در حق او و خانوادهاش مرتکب شدند. به عنوان نگارنده گزارش بسیار دوست داشتم با قاتلان ملاقات میکردم و میپرسیدم حالا که کشتی چرا تکهتکه کردی، چرا آتش زدی و تنها خاکستری بر دست همسرش گذاشتید!
از نحوه قتل زینب واضح است که دو فرد یادشده تنها قاتل و جانی نبودهاند بلکه بیماری روحی و روانی بودهاند و همین امر لازمه حساسیت در «مرخصی دادن به مجرمان» را میطلبد. در ادامه با رئیسپلیس آگاهی استان گفتوگو کردیم. سرهنگ فرج شجاعی در گفتوگو با بامداد جنوب درباره قتل زینب رضایی با بیان اینکه در خصوص ارتکاب جرائم مهمترین بحث، کنترل روابط اجتماعی است، گفت: لازم است در روابط اجتماعی دقت و حساسیت بیشتری به خرج دهیم. اگر در مواردی ناچار به مراوده و ارتباط هستیم، خانواده و بستگانمان را مطلع کنیم.
وی در پاسخ به این سوال که چرا به مجرمی که دارای چندین فقره کیفری بوده به راحتی مرخصی داده میشود و در مرخصی هم کنترل و مراقبتی صورت نمیگیرد که اینگونه چندین خانواده را داغدار کند، افزود: دستگاه قضا باید پاسخگوی این مساله باشد و دیگر نهادهای مرجع در زمینه پیشگیری از آسیبهای اجتماعی به وظایف خود عمل کنند. دستگاههای دیگر در خصوص بیماریهای اجتماعی و سلامت اجتماعی احساس مسوولیت بیشتری داشته باشند. سرهنگ شجاعی در ادامه یادآور شد: مهمترین بحث، موضوع ارتباطات و باورهای دینی و ایمانی افراد است که با اتصال به معبود یگانه میتوان از بسیاری از جرائم اجتماعی پرهیز کرد.
زینب رفت و تنها خاکسترش ماند اما یادمان باشد فاجعه همیشه در کمین است. مراقب گرگهای اطرافمان باشیم. روی پیشانی هیچ کدام از قاتلان در هیچ کجای دنیا نوشته نشده قاتل اما برخی به چنان توحش و ازخودگسیختگی میرسند که با هر انگیزه و بهانهای مادر دو دختربچه کوچک را به قتل میرسانند و بعد آتشش میزنند. زینب رفت و آینده سوگند و اسرا را هیچکس نمیتواند تصور کند.
کاش این فاجعه درس عبرتی باشد برای همه شهروندان تا بیشتر احتیاط کنند و به ویژه برای مسوولان؛ آنها که حکم صادر میکنند، آنها که به مرخصی میفرستند، آنها که به جای درگیر بودن برخی مسائل حاشیهای باید مراقب مجرمان در مرخصی باشند، آنها که ... و آنها که ...، آنها که ... .