حافظ؛ رندی هوش ورزانه!
کد خبر: ۹۶۴۳
تاریخ انتشار: ۳۰ : ۱۹ - ۲۱ مهر ۱۳۹۶
علیرضا پنجه‎ای در گفت‎وگو با بامداد جنوب:

حافظ؛ رندی هوش ورزانه!

آیا جهان مدرن، توانسته اندیشه و منش ما را هم نو کند یا این‎که حافظ صدها سال پیش، همچنان آزاداندیش‎تر از بسیاری از روشنفکران ماست: «مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/ که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست». آیا روح آزادی‌خواهی را بهتر از این می‎توان بیان کرد که حافظ می‌گوید: «دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ/ که رستگاری جاوید در کم‎آزاری است».
بامدادجنوب- وندیداد امین:
آیا جهان مدرن، توانسته اندیشه و منش ما را هم نو کند یا این‎که حافظ صدها سال پیش، همچنان آزاداندیش‎تر از بسیاری از روشنفکران ماست: «مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/ که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست». آیا روح آزادی‌خواهی را بهتر از این می‎توان بیان کرد که حافظ می‌گوید: «دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ/ که رستگاری جاوید در کم‎آزاری است». پس از خواندن اشعار خواجه، پرسش‎ها و دغدغه‎هایی اساسی بر جای خود باقی می‌ماند؛ آیا حافظ عارف بوده؟ به چه دلیل؟ طرفدار کدام نظریه و معرفت بوده؟ اساس تفکرش بر چیست؟ چه بر سر دیوانش رفته و... با علیرضا پنجه‎ای، شاعر و صاحب‏نظر ادبی، حول حافظ، اشعار و تفکرش به گفت‎وگو نشستیم که در ادامه می‌آید.

بارزترین خصیصه یک شاهکار ادبی به‎نوعی این است که گذر زمان قادر نیست از محبوبیت و عظمت آن بکاهد. چنین اثری را به‎راستی باید یک اثر فرازمانی که محدود به هیچ دوره خاصی نمی‎شود، دانست. حافظ چطور به این مقام رسیده است؟
لسان حافظ آ‌قدر تحت تاثیر جهان‌بینی عرفان اسلامی برآمده از روح انسان‌ساز قرآن است که بشود شعرهایش را آیینه‌ معرفت قرآنی برشمرد. قرآنی که حافظ خود در خصوص آن گفته: «عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت» و همان‌گونه که در البیان آمده (۱۵۱ تا ۱۶۸) چهارده روایت به طریقی چنین برآمده است. خب در قرن فعلی ما اگر به مناسبات و حوزه‌ سواد و دانش جمعی قرن هشتم واقف نباشیم، نخواهیم توانست خود پی به اجزای اعجاز کلام لسان‎الغیب بریم. چه، شناخت اغلب جوامع طی قرون از اسلام و قرآن که شناخت معرفتی نبوده و این شناخت خاص نخبگان و عرفا بوده است. دانستن تاریخ و شناخت از معاصران و معارف قرآنی لازمه‌ شناخت پدیده‌ای به‌نام حافظ است. بنا به آنچه در روايات آمده و به تبع آن در فتاواي فقها قرائت قرآن به هر يك از قرائت‏هاي معروف جايز است. از سویی دیگر، حافظ از طریق قرآن و از طریق اشعار پیشاخود از خواجو و سعدی علیه‎الرحمه بسیار آموخته است و کلام شعر آنها چراغ هدایتش بوده است. حافظ بهتر از هر کسی گفته: «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم».

عده‎ای بر این باورند که حافظ‎شناسی آنچنان که باید و شاید تاکنون علمی و روش‎مند کار نشده، زیرا کم و بیش همگی مساله را به خوبی‎ها و فضایل اخلاقی و روحی حافظ فرو کاسته‎اند یا مثلا تاثیر شاعرانه حافظ از شاعران پیش از خود را مورد واکاوی قرار داده‎اند. واقعا روش نویسنده و پژوهشگر در بررسی حافظ چیست؟
بسیاری از مناقشات به‌واسطه‌ کمبود منابع اصیل و نزدیک به زمانه‌ حافظ بوده است از طرفی وظایف شعر با وظایف اکنونی آن تفاوت ماهوی داشته است. نبود چاپ و اختلاف نسخ خوش‌نویسان و کاتبان یکی از نکات مهم و پاتولوژیستی پرداختن به اشعار حافظ است. اشعار حافظ و مولاتا خاصه در مثنوی همه برآمده از روح آیینی و بازتاب هنرمندانه‌ محتوای احادیث و روایات آیینی بوده است. مضامین آن را از دریچه‌ای موزون و منظوم که نسبت به سجع بیشتر در ذهن می‌ماند و تاویلش به‌نیت معنویت زیباشناسانه افزون‌تر می‌ماند. بنابراین باید حافظ را از دید دانش‌های گونه‌گون رده‌بندی کرد. برای شناخت او قرآن‌پژوه، تاریخ‌نگار، فیلسوف، زبان‌شناس، ادیبان قدر و خوشفکر را گروه کرد و بر اساس متد همه‌جانبه به این مهم پرداخت؛ چون ما نیازمند دائره‌المعارف جامعی در خصوص حافظ هستیم. برای نمونه در این غزل به قصه هبوط و آدم و حوا و پرهیز شیطان از سجده بر آدم نظر می‌بندد و راز افرینش را نشانه رفته است: «ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم/ از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم».

از دید شما مفهوم «مدعی» در شعر حافظ چیست؟
جایی می‌گوید: «حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان است/ با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است». جایی دیگر هم می‌گوید: «مدعی خواست که آید به تماشاگه راز/ دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد...». مدعی شیطان است که مدام در بینامتن شعرها با نقاب‌ها و القاب مختلف خودی می‌نمایاند. مباحثه با شیطان به‌عنوان مدعی و جدل و نزاع با او وقتی که گوید، ختم کن هم تمام کردن گفت‌و‌گو مرادش است هم نظر به ختمی دارد که کمال را تمام نمایاند. در خصوص بیت بعدی بین عاشق و معشوق شیطان مدعی است که من توانم این عشق را برهم زنم اما چه‌بسا دست غیب همان فرمان سجده شیطان بر آدم بود. دستمایه اغلب اشعار خواجه قصه‌ آفرینش است و حدیث دلدادگی عاشق و معشوق که شگفتی اعجاز زبان حافظ شرایطی پیش روی مخاطب می‌نهد که تواند برای درک معنای عشق فرازمینی عشق معنوی را با عشق زمینی به قیاس ملموسی به محک نشیند.

فکر می‌کنید الگوی اساسی هستی‌شناسی در جهان حافظ چیست؟ به نظر می‌آید یک الگوی اسطوره‌ای (آرکی تایپی) است؛ یعنی جهانی که در آن بر بنیاد اسطوره‌ها، نمونه‌های مثالی به‌دست می‌دهد که الگوی رفتار برای انسان هستند؟
بن‌مایه‌ ادبیات شعری کلاسیک ما برآمده از ذهنیتی متافیزیکی است. اسطوره‌های آیینی در کتب مختلف آسمانی. شما حتی تاثیر انجیل و تورات را در آفرینه‌های درخشان همین ادبیات قرن اخیر می‌بینید. اینها ابدی و ازلی است به قول خواجه حافظ: «یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب/ از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است». شما برای ورود به جهان اشعار کلاسیک باید پیش‌آگاهی داشته باشید. حافظ به سلوک و سالک حق نظر دارد و از این منظر نیز نباید از تاویل اشعارش غافل ماند. او عاشق بوده عارفی عاشق و البته رندی هوش‌ورزانه‌اش به بسط و تاویل اشعارش یاری رسانده است.

پژوهشگرانی مانند قزوینی و غنی و خانلری دریافته‌اند که قدیمی‌ترین نسخ دیوان حافظ، مربوط به سال‌های 807-817-818-827 ... یعنی حدود بیست سال پس از مرگ حافظ است. نسخ اصل و بدل بعدی هم تفاوتهای گاه کمی و کیفی با همدیگر دارند. واقعا چه بر دیوان حافظ رفته است؟
این‌که تمام غزلیات موجود در دیوان خواجه لزوما آثار اوست، واقعا نمی‌شود به ضرس قاطع گفت! اما سبک‌شناسی در این میان به مدد ما می‌شتابد. برای نمونه شعری در تلگرام می‌گذارند منسوب به یک شاعر بزرگ، بنده بارها به ارسال‌کننده نوشته‌ام این ربطی به آن شاعر ندارد، مراقب هرز‌نامه‌ها باشید. این موضوع در گذشته نیز بوده است. پس از حافظ به روایتی محمد گلندام رفیقش دست به تدوین اشعارش می‌زند و البته روایات بسیارند حتی چون سر از اشعارش در نمی‌آوردند، دشمنانش نخواستند بر جنازه‌اش نماز گذارند که گویند اشعارش را در کوزه‌ای ریخته و از کودکی نابالغ خواستند که تفالی در کوزه زند میان برگه‌ها و شعری آمد که چنین بود و سبب آمد که نماز بر جنازه‌اش گزارند که البته به ذهن قصه‌ساز مردم در چنین مواقعی نشود اعتماد کرد: گویند طفل معصوم این غزل از کوزه به تفال برون آورد: «قدم دریغ مدار از جنازه‌ حافظ/ که گر چه غرق گناه است، می‌رود به بهشت!» و اما خرمشاهی  با استناد به برخی ابیات بر داشتن دیوان شعر در زمان حیات شاعر مصداق‌هایی می‌آورد چنین که حافظ چون عبارات « دفتر اشعار»، «سفینه‌ حافظ» و «سفینه‌ غزل» داشته به مانند ابیات زیر: «بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر»، «چه وقت مدرسه و بحث کشف کشّافست/ دُرر ز شوق برآرند ماهیان به نثار»، «اگر سفین حافظ رسـد به دریایی»، «در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است/ صُــراحی مــی نـاب و سـفـینــۀ غـزل‌ســت». داشتن مجموعه شعر در میان شاعران را در آن زمان متداول دانسته و احتمال داده که حافظ نیز خود دفتر یا سفینه‌ غزلی از اشعار خود داشته است (خرمشاهی، 1367: 1/275). اغلب حافظ‌پژوهان خوانش خود را از میان نسخ خلخالی و سایر نسخ موجود برگزیده‌اند و سپس اختلاف نسخ را در پانوشت منظور داشته‌اند. به‌نظر من نسخه‌ حافظ به سعی سایه بسیار ارجمند است و همه‌ حافظ‌پژوهان در شناساندن او نقش بسزایی داشته‌اند. از سیدعلی آل‌داود نیز مقاله‌ای خوانده‌ام، در نامه‌ فرهنگستان ۱/۳: «در سال جاري، يکي از دوستان دانشمند که به کشورهاي نو استقلال ماوراءالنهر و آسياي مرکزي سفر چند ماهه‌اي داشته، در يکي از موسسات فرهنگي به نسخه‌اي بسيار کهن از ديوان حافظ به کتابت برهان‌بن غياث‌کرماني در سال ٨٠٣ هجري براي امير مجدالدين دست يافته است. 

عده‌ای همانند داریوش آشوری، جدال نیما را با حافظ، جدال نو و کهنه می‌دانند و خرسند از ناسزاهای نیما به حافظ. گویا این طیف از روشنفکران، اقبال گسترده و رویکرد عام و خاص به حافظ را کسل‌کننده و خرافی می‌دانند تا به‌دنبال آن مردم و الیت جامعه به نیما و شعر نو روی بیاورند، نظر شما چیست؟
من از حافظ زبان دلبری شاعرانه و از مولانا زبانیت شعر آموختم و از نه شعر که از آرای نیما زاویه‌ نگاه دیگر به جهان را. اشعار نیما بیسیک است و به هیچ‌وجه با قواره‌ شعر مولانا و حافظ در یک سنجه نمی‌گنجد اما نگاه نیما بله ‌او پدر نگاه نو شعر معاصر است و البته همان قدر که شعر رودکی با شعر مولانا، سعدی و حافظ توفیر دارد چه، چون آغاز کننده لزوما و ذاتا در ارائه‌ شعر نخبه‌ تولید نمی‌کند، نیما هم از این روست و آفرینه‌هایش با آفرینه‌های رهروانش تفاوت زیبایی‌شناسی دارد. بنابراین نیما فقط در بیان آرای نو خود محق است این‌که جهان نو شده و شعر ما نیازمند فرم و مضمون دیگر است. انقلاب نیما در آرای او متجلی ا‌ست و هنوز شعرش نیارست به گرد اشعار کلاسیک‌های شعر ما برسد. نیما شعر را از آسمان به زمین آورد و نگاه کلان شعر را به جزئیات سوق داد که این اساس مدرنیزاسیون شعر بود. تغییر نگره و گفتن از جهان پیرامون و عینیات. در هر حال حافظ از جهان زیست خود گفت و باورهای آن زمان و نیما پیام آور روزگار خود بود. حافظ راوی کلام نبوت بود و نیما پیام‌آور جهان نو.

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، ادب ، شعر ، حافظ ، پنچه‌ای
نظرات بینندگان