کریم جعفری:
فردا 12 بهمن، سالروز ورود امام خمینی (ره) به کشور و شروع دهه پیروزی انقلاب مردم ایران است. تقریبا یک سال دیگر انقلاب وارد دهه چهارم خود میشود، اما این ورود این روزها برای نگارنده معانی خاص دیگری دارد. ما از نسلی هستیم که جشن یکسالگی انقلاب با تولد ما گرفته شد و سالها بعد در روزها و سالهایی که ما بزرگ میشدیم و قد میکشیدیم، انقلاب هم بر عمرش افزوده میشد.
هر چند در تاریخ خوانده بودم که انقلابها در چند سال و شاید در دو دهه اول شور و حال و هوای خاصی دارند و با پیر شدن انقلابیون و همچنین تحولاتی که بر جامعه میرود انقلابها آن شور و هیجان خاص اولیه را ندارند، اما تا همین اواخر با توجه به شواهدی که میدیدم، این نظریه را رد کرده و انقلابی که به رهبری امام خمینی (ره) در ایران شکل گرفت را متفاوت از همه میدانستم.
اما امروز چه شد که نظرم در این مورد برگشته و نوشتهام «وقتی هوای پیروزی انقلاب نداریم» از آنجایی که فرد واقعنگری بوده و همه مسائل را هم باید از نگاه و منظر واقعیت ببینیم، همه شواهد بیانگر آن است که این روزها و شاید دههای که گذشت مانند سالهایی که ما جوانتر بودیم، نبوده و نیست. این روزها اما کافی است شما در کوچه و خیابان قدم زده و نگاهی به محیط پیرامونی خود داشته باشید تا متوجه این نکته شوید، حتی بهنظرم حتی ستاد دهه فجر هم کاری از دستش ساخته نیست و نتوانسته حال و هوای پیروزی انقلاب را وارد شهرها کند.
در دوران کودکی و نوجوانی ما، ما با پول تو جیبی و عشق و علاقه کلاسهای درس و مدرسه را آذین میبستیم، شادی میکردیم، تئاتر و سرود و دهها برنامه جانبی دیگر در مدرسه داشتیم... اما امروز کمتر دانشآموزی را سراغ داریم که چنین رفتاری از خود بروز دهد. هر اتفاقی افتاده، بر عهده متخصصان امر و کارشناسان است که بررسی کنند، اما شاید هم تقصیر خود ماست که نتوانستهایم ارزشهای انقلابی را به نسلهای بعدی منتقل کنیم، نسلی بسازیم که انقلاب را نجاتبخش، مفید و موتور محرکه جامعه بداند.
نمیدانم، اما آنچه مشخص است ما در ماموریت خطیر و مهم خود برای توصیف واقعی یک انقلاب درمانده شدهایم، بچههای ما آن آشنایی اولیه و اصیل را با انقلاب ندارند، خیلی از چهرههای انقلابی را نمیشناسند، این چهرهها فقط بهنامی بر چند خیابان متمول و اعیاننشین شهرهای ما خلاصه شده و همه فکر میکنند مطهری، بهشتی، باهنر، چمران و ... آدمهای پولداری بودهاند که نامشان بر این خیابانهای عریض و طویل مانده است. شاید هم آنها از یک انقلاب انتظار ندارند این همه پرونده اختلاس و دزدی و رانتخواری و فامیلبازی داشته باشد.. .
شاید هم تقصیر صدا و سیمای انحصاری و ملی است که انقلاب را به همین دهه خلاصه کرده و البته در این چند سال چنان ریزش مخاطبی داشته که بهجز چند سریال و شاید هم مسابقات فوتبال کسی به آن اهمیت نمیدهد. هر چه هست، این خطری است که یک انقلاب را تهدید میکند، فراموشی بزرگترین درد انقلاب است. هر چند معتقد هستم عمر انقلابها بیش از چهار دهه نیست، اما انقلابهای ایدئولوژیکی مانند انقلاب بهمن 1357 ایران توانایی ماندگاری بسیاری دارند، بهجز آنکه ما از ایدئولوژی به عرف گام گذاشته و ناچار باشیم با آن زندگی کنیم.