
کریم جعفری
روابط میان کشورهای عربی همانگونه که پیش از این هم در همین ستون تاکید شد، رابطهای بر اساس اصول تعریف شده بینالمللی نیست. این روابط به شکلی نامتعارف جریان دارد و به نظر هم نمیرسد که بخواهد در جایی درست شود. دوستیها و دشمنیهایی که هیچگاه پایانی ندارد و انگار روح جاهلی همچنان در کالبد اعراب جریان دارد.
بزرگترین برنده این روابط شکننده، کشورهایی هستند که در یارگیری این کشورها قرار میگیرند، کشورهایی که فکر میکنند میتوانند بهصورت مقطعی با متمایل شدن به سمت این یا آن، منافع کوتاه مدتی را تامین و دلارهای مفت و مجانی نهایت بهره را ببرند. کشوری مانند مصر یا اردن، سودان، جیبوتی و مجمعالجزایر مالدیو در این راسته میگنجند. اما علاوه بر این کشورها، یک بهرهبردار بزرگتر هم در این وسط وجود دارد که حکم پدرخوانده همه کشورهای عربی، بهخصوص در حوزه خلیجفارس را دارد. این پدرخواند با آمد و رفت افراد مختلف در کاخ سفید تغییر میکند و گرمی و سردی مستاجران کاخ سفید تاثیر شگرفی بر کشورهای عرب حوزه خلیجفارس دارد.
در حالی که در طول دوران هشت ساله ریاستجمهوری اوباما، وی سعی کرد بهصورت نرم سیاست امریکا در برابر کشورهای عربی، به ویژه عربستان را تعریف کند. این سیاست، البته با روی کار آمدن دونالد ترامپ به شکل غیرقابل وصفی تغییر کرد. سرمایهگذاری سعودیها روی هیلاری کلینتون و هزینه چند میلیوندلاری برای کمپین وی باعث آزردگی خاطر ترامپ نشد، بلکه از آنجایی که هر دو پولدار بودند و راه معامله را خیلی خوب تشخیص میدادند، خیلی زود به نتیجه رسیدند. اما مشکل و مساله اساسی در این زمینه، بهرهبرداری ترامپ از هر کشوری که پول داشت، بود و این سیاست را پس از هزینه چند صد میلیارد دلاری سعودیها، تازه متوجه شدند. این در حالی بود که ترامپ جمهوریخواه در روابطش با کشورهای عربی دنبال منافعی است که قصد دارد آن را از طریق یکجانبهگرایی به دست بیاورد.
البته یکجانبهگرایی دوره ترامپ کمی با یکجانبهگرایی دوره بوش متفاوت است. در دوره ترامپ بیش از آنکه سایه مسایل سیاسی بر رفتار خارجی آمریکا سایه اندازد، بیشتر مسایل اقتصادی و منافع اقتصادی طیف و گروهی خاص، سیاست خارجی را زیر تاثیر قرار داده است. بعد از فرونشستن گرد و خاک تبلیغات انتخاباتی و شوی تبلیغاتی ترامپ در مورد بازبینی رابطه با روسیه، اروپا، ایران و ...، شاهد به تحقق پیوستن ایدهای هستیم که معتقد بود رویکرد تاجرمآبانه ترامپ به سیاست خارجی آمریکا سمت و سو خواهد داد.
نمود عینی این مساله را در سفر اخیر ترامپ به خاورمیانه و ریاض شاهد بودیم. انتقادهای تند ترامپ در مورد رابطه دولت اوباما با پایتختهای عربی، رهبران عرب را در مورد تداوم ارتباط خود با دولت ترامپ بیمناک کرده بود، اما رییسجمهوری آمریکا در حال بازتعریف و بازتنظیم رابطه واشنگتن با اعراب بر اساس منطق اقتصادی تاجرمآبانه خود است. چنانکه امضای قراردادهای چند صد میلیارد دلاری میان دو طرف، از سویی منافع دولت تازه تاسیس واشنگتن را تامین کرده و از سویی ترامپ را به نقطهای قابل اتکا برای رهبران سعودی تبدیل کرده است.
نمونه دیگر این رفتار اقتصاد محور ترامپ را میتوان در بحران اخیر کشورهای عربی جستجو کرد. از سویی ترامپ خواهان پایانبخشی آنچه «حمایت تاریخی قطر از تروریسم» میخواند، میشود و از سویی دیگر برای حفظ منافع اقتصادی خود در دوحه تلاش میکند قطر را به تعامل با دیگر کشورهای عرب دعوت کند چرا که میخواهد منافع اقتصادی خود را در قطر از دست ندهد.
با این اوصاف، ترامپ از حرکتهای زیگزاگی خود دنبال یک هدف بلند دیگر است، هدفی که با دمیدن به آن میتواند کشورهای ثروتمند عرب را بدوشد، بدون آنکه آنها از این دوشیدن احساس خستگی کنند. ترامپ در این مسیر، علاوه بر آنکه ابرقدرتی امریکا را به شکل ناشیانهای تا اندازه کاسبکاری پایین آورده، میخواهد تهران را هم منزوی کند. ایران هراسی بر مبنای تفکرات ترامپ هم میتواند باعث تولید شیر بیشتر از اعراب شود و هم اینکه صهیونیستها را راضی کند. متاسفانه در این مسیر، اعراب دچار نوعی توهم شده و فکر میکنند ترامپ بهعنوان یک شریک راهبردی از آنها یاد میکند.