شعر امروز تئوری‌زده است!
کد خبر: ۹۴۱۵
تاریخ انتشار: ۱۴ : ۱۴ - ۰۱ مهر ۱۳۹۶
سعید اسکندری در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

شعر امروز تئوری‌زده است!

سعید اسکندری متولد ۱۳۶۰ هجری شمسی در اهواز است. وی دانشگاه را در مقطع کارشناسی ارشد در رشته علوم سیاسی در این شهر گذراند و برای تحصیل در مقطع دکتری تخصصی دو سالی در تاجیکستان زندگی کرده است.
بامدادجنوب- وندیداد امین:
سعید اسکندری متولد ۱۳۶۰ هجری شمسی در اهواز است. وی دانشگاه را در مقطع کارشناسی ارشد در رشته علوم سیاسی در این شهر گذراند و برای تحصیل در مقطع دکتری تخصصی دو سالی در تاجیکستان زندگی کرده است. خودش می‌گوید: «از نوجوانی به شعر علاقه‌مند شدم؛ اشعاری از من در مجلاتی همچون ‌«کلک»،‌ «نافه»، «عصر پنجشنبه»، «بایا»، «آزما»، «گوهران»، «نوشتا»، «رهاورد»، «گیل»، «چیستا»، «پاپریک»، «رودکی»، «فردوسی» و... منتشر شده است. دو کتاب شعر هم به‎نام‏های «صفحاتی از تو در کتاب خانه من نفس می‌کشند» (تهران نشر بن ۱۳۸۷) و «دستم ستاره دریایی ا‌ست» (تهران انتشارات آهنگ دیگر ۱۳۸۹) و یک دفتر شعر به نام «ممنوعه‌ها» (ناشر مولف در سال ۱۳۹۱) راهی بازار نشر کردم، همچنین با‌ کتابخانه‌ خلیل‌الله خلیلی در تاجیکستان در چاپ گزیده اشعار میرزا تورسون‌زاده نیز همکاری داشتم».

همچنین دو شماره نشریه آماتوری هاگ و یک شماره (از جنگی) به نام «‌بیگاه» (هر سه ویژه‌ شعر) تاکنون زیر نظر سعید اسکندری منتشر شده است. همچمنین حمزه کوتی و حسین طرفی‌علیوی اشعاری از او را به عربی ترجمه کرده‌اند که در روزنامه «العربی الجدید» و کتاب «هذه المره سجاده الفارسیه» به چاپ رسیده‌اند.
اسکندری هم‌اکنون در کار آماده‌سازی «بیگاه 2» به همراه دوستش محسن توحیدیان است و یک مجموعه شعر هم با همکاری نشر «هشت» به نام «جنایت» (جلد دوم) در دست چاپ دارد. او می‌گوید: «اشعاری از کوتی جمال نصاری، نزار قبانی، هانری لانگ فلو و ... به فارسی ترجمه کرده‌ام به تفنن و آماتوری که برخی منتشر شده‌اند». با سعید اسکندری پیرامون ادبیات و زندگی گفت‌وگو را صورت داده‏ایم که در ادامه می‎آید.

از زبان شعر چه تعریفی دارید؟
من تعریف اسماعیل خویی در مورد شعر را قبول دارم؛ وقتی می‌گوید: «شعر گره‌خوردگی عاطفی اندیشه و خیال است در زبانی فشرده و آهنگین». البته هیچ تعریفی کامل نیست اما آنچه خویی می‌گوید به‌نظرم از همه جامع و مانع‌تر است، در تعریف آنچه من شعر می‌دانم. پس زبان شعر را زبانی فشرده و آهنگین می‌دانم زبانی که اگرچه وسیله بیان است اما خود نیز یکی از اهداف آن است. من از شعر زبان و این بی‌مزگی‌ها بیزارم اما از شعری که به زبان توجهی ندارد، هم چندان لذت نمی‌برم. زبان شعر را بافتاری از حرف‌ها، واژگان و سطرهای همخوان و ریتمیک می‌خواهم که در کل با موضوع و مضمون شعر نیز همخوان باشد. اگر زبان شعری این‌گونه نبود آنگاه باید باقی عناصر شعر بار این ضعف را بر دوش کشند؛ مثلا اندیشه با تخیل آنقدر عظیم یا اعجاب‌آور باشد که تا حدی ضعف شعر را در زبان جبران کند. در باب زبان شعر می‌توان مطالب دیگری هم گفت، به‎عنوان مثال، اقناعی بودن زبان شعر در برابر اثباتی بودن زبان علم می‌توان از رستاخیز کلمات گفت، از آشنایی‌زدایی و ایجاد تغییرات نحوی از ایهام و لایه‌لایه بودنش در معنا؛ یعنی برای یک دال چند مدلول بتوان تصور کرد و... که برخی را من می‌دانم و احتمالا مسائلی هم هست که از حیطه‌ محدود دانش اندک من فراتر هستند و من چیزی در موردشان نمی‌دانم.

اساسا چه چیزی به شعر «شعریت» می‌بخشد؟
اول از همه باید خیلی چیزها را بدانیم؛ در تعریف منطقی، شعر کلام مخیل است؛ یعنی تنها عنصر ذاتی یا گوهر شعر «خیال» است. قدما وزن را هم از آن نظر «که وزن به‌نحوی اقتضا خیال کند» ذاتی شعر می‌دانسته‌اند اما خیال انواع مختلف دارد و با وسایل مختلف ساخته و بیان می‌شود که مهم‌ترین‌شان بلاغت یا ریتوریک است. همان آرایه‌های ادبی معانی و بیان و بدیع برخی شعر‌ها خیال را با تصویر می‌سازند یا نشان می‌دهند تصویر انواع مختلف دارد؛ تصویر بلاغی، تصویر عاطفی، تصویر صوتی و برخی شعرها به‌جای تصویری و بلاغی بودن ایده‌پردازانه یا گزاره‌ای هستند. نباید خیال‌سازی و تصویرسازی را تنها از یک نوع پنداشت.

عناصر ساختاری در اثر ادبی و کارکردهای هنری آن کدام هستند؟
عناصر ساختاری اگر ساختار را پیوند عناصر شعر یا اثر با هم بدانیم، ارتباط صوری و معنوی آنها با هم در واقع حفظ محور عمودی و افقی خیال روایت، تداعی، تکرار، همخوان بودن و ... هستند. منظور شما از ساختار اگر فرم باشد که آنجا بحث فرم و محتوا پیش می‌آید که من معتقدم فرم را محتوا می‌سازد، چراکه محتوا عینی و فرم ذهنی است اما فرم هم بر محتوا بی‌تاثیر نیست و اثر خود را بر آن در رابطه‌ای دیالکتیکی می‌گذارد.

پست مدرنیسم، ساختارگرایی، پساختارگرایی و... امروزه در گفتمان ادبی سرزمین ما مشتاقان بسیاری دارد. با توجه به ترجمه‌ای بودن این مفاهیم، آیا خطر «بدفهمی» این نظریات احساس نمی‌شود؟
اینها نظریاتی در فلسفه و نقد ادبی هستند، پست‌مدرنیسم البته اگر درست هم فهمیده شده باشد، دستگاه فرهنگی نئولیبرالیسم است؛ ضد موضع‌گیری، ضد قطعیت، ضد تاریخی‌گری، ضد آرمان‌خواهی و ضد کلان روایت‌ها و برخلاف تصور خود آوانگارد‌پندارها اندیشه‌ای مترقی نیست. نئوکنسرواتیستی یا نومحافظه‌کارانه است. البته ساختارشکنی و ساختارگرایی بیشتر در نقد ادبی به کار می‌روند اما در ایران شعر موسوم به ساخت‌شکن با ساختارشکن هم داریم که بیشتر به ریش خود خندیدن است تا شعر سرودن. می‌دانیم که امروزه شعر‌های اجرائی و شعر‌های تکنولوژیک مثل هایپرلینک پوئتری یا ویدئو‌شعر هم وجود دارد که اینها بازی است، چیزی مثل هنر مفهومی که استاکیست‌ها آن را هنر نمی‌دانند، بلکه زرنگ بازی می‌دانند. استاکیست‌ها مکتبی در نقاشی را بنیان گذاشتند که هدفش بازگشت به هنر مدرن بود و در واقع ضد هنر بودند، الان هم هستند آنها گفتند نقاش کسی است که نقاشی می‌کند نه کسی که با نام هنر مفهومی مخاطب را با زرنگ‌بازی فریب دهد و بی‌هنری و بی‌استعدادی خود را در چشم او هنر جلوه دهد. من دلم برای کسی چون فلاح می‌سوزد که خواندیدنی می‌نویسد نوار قلبش را آورده جای شعر به ما قالب کند. در حالی که ما می‌دانیم در غرب از این کارها بسیار شده و موشح و شجره و... هم در ایران و جهان اسلام زیاد داشته‌ایم و اینها تفنن است و گاه خیلی خنک. در تُرکی مثلی است همردیف زیره به کرمان بردن می‌گویند: «طرف شعر به ایران می‌برد».

آیا شاعران در پی تبیین جهان بیرون از خود هستند؟
این سوال را نمی‌فهمم؛ هر شاعری در پی چیزی است؛ تبیین جهان بیرون از خود یا جهان درون خود یا تلفیقی از این دو. اصلا اغلب شاعران در پی چیزی نبوده‌اند آنها گمراهانند. نمی‌بینی که در هر وادی سرگردانند. هر شاعر واقعی شعر می‌گوید چون مجبور است شعر بگوید، حال اگر نظریه‌ای داشته باشد جهان‌بینی خاصی یا نگاه هنری خاصی آن چیز را در کار شعرش دخالت می‌دهد یا آن چیز به شکل ناخودآگاه داخل می‌شود در کار سرودن و حاصل سرایش او. شاعران مانند انسان‌ها انواع مختلفی دارند روحیات مختلفی و آثار متفاوتی نیز هم.

شما تجربه حضور در خارج از کشور را داشته‌اید، نظر دیگران نسبت به شعر امروز ایران چیست؟
البته آنجا که من بودم خارج از کشور است اما با آنچه ما در زبان فارسی به‌اصطلاح خارج می‌گوییم و مراد از آن گفته، اشاره به ممالک راقیه است، تفاوت دارد. با این حال، چون زبان فارسی، زبان مشترک ما و مردم تاجیکستان است و شعر فارسی آنجا خیلی حرمت دارد. اتفاقا در این مورد و برای این مبحث به‌نظرم جای خوبی محسوب می‌شود. باید گفت آنها شعر نو ما را زیاد دوست ندارند اما چرا عاشق نادرپور هستند تا اخوان و شاملو!!! نمی‏دانم. می‌توان گفت کم‌و‌بیش مثلا مرا سراینده‌ بهترین شعرهای نوترین می‌نامیدند و این تعارف بود. اگر من به تفنن چند شعر در قالب‌های کلاسیک نمی‌نوشتم که از قضا خوب هم از کار دربیایند اصلا مرا به‌عنوان شاعر نمی‌پذیرفتند اما خب، حتما پیش خود می‌گفتند این بچه که آن غزل نغز را سروده است، شاعر است. این قسمتش را لابد ما نمی‌فهمیم با کاغذ کتاب افرادی چون باباچاهی، عبدالرضایی و خواجات گمان نمی‌کنم حاضر باشند شیشه‌های خانه‌شان را پاک کنند. اصلا اینها را نمی‌شناسند که بخواهند در مورد شعرشان نظری داشته باشند. من هم اگر به شکل فیزیکی آنجا نبودم، مرا هم نمی‌شناختند، البته با کاغذ کتاب من فکر کنم حاضر بودند شیشه پنجره‌شان را پاک کنند.

با توجه به این‌که شما در شعر عربی هم جستارهایی داشته‌اید، شاعران عرب را در مقایسه با شاعران ایرانی در چه سطحی قرار می‌دهید؟
من عربی‌دان نیستم، اندکی عربی بلدم و دوستانی دارم که به من در رفع اشتباهات و فهم ریزه‌کاری‌های شعر عربی کمک می‌کنند. با این همه باید بگویم شعر عرب را کم‌‌و‌بیش می‌شناسم اما نمی‌دانم شعر عرب دقیقا در چه مقطع زمانی مد نظر شماست. من فکر می‌کنم هم شعر کلاسیک فارسی هم شعر نو فارسی برتر از شعر کلاسیک و نو عربی است اما این به معنای آن نیست که شعر عربی شعر کم‌ارزشی است. اتفاقا بسیار عظیم و بزرگ است و ارزشمند اما مساله اینجاست که شعر فارسی خیلی‌خیلی عظیم است و شعر عربی در عظمت به پای آن نمی‌رسد. عاشق شعر عربی هستم، عاشق زبان عربی هستم که این را می‌گویم و عرب و منفارس هم برایم هیچ فرقی ندارد، اگر اشتباه هم کرده باشم برای شعر فارسی ناراحت نمی‌شوم، چون عظمتش را می‌شناسم. سعی می‌کنم عربی را بهتر بیاموزم چنانکه الان هم دارم همین کار را می‌کنم.

فضای ادبی خاصه عرصه شعر در خوزستان به چه منوال پیش می‌‌رود؟
فضای ادبی سرشار از افرادی است که بی‌دلیل در این فضا ازدحام کرده‌اند. در ایران هیچ‌کس در جای اصلی خود نیست. فضای ادبی ایران پر است از افرادی که سواد ادبی ندارند. اصلا سواد ندارند یا اگر اندک سوادی دارند، اندک استعداد هنری در وجودشان نیست. خوزستان هم از این امر مستثنی نیست با این‌همه گفته‌اند زمین هیچ‌گاه از حجت خالی نمی‌ماند و نویسندگان خوب و آثار قابل قبول در همین زمانه و در این اوضاع هم در هر نسلی به‌ندرت پیدا می‌شوند.

عده‌ای شعر معاصر ایران را دچار بحران‌هایی از قبیل ضعف دستگاه اندیشگان، فقر تئوری، نبود استتیک و.. می‌دانند. شما چه نظری دارید؟
این عده چه کسانی هستند؟!! این حرف‌ها بی‌ربط است. شعر معاصر ایران دریایی است اینها تا کجا شنا کرده‌اند. اگر منظور شعر این روزهاست که اتفاقا تئوری زده است. نبود یک دستگاه فکری کامل یا جهان‌بینی شخصی و درست و درمان -این شخصی به معنی یک نفره بودن نیست- چرا در شعر شاعران این سال‌ها تا حدی مشاهده می‌شود‌. نبود استتیک یعنی نبود زیباشناسی نمی‌دانم منظورتان چیست؟!! اصلا درست است بگوییم نبود استتیک؟ شعر ما از نبود دانش ادبی و سلطه‌ ناآگاهی از علوم انسانی در وجود اغلب سرایندگانش آسیب دیده است. از سهل‌انگاری، باند‌بازی، سیاسی‌کاری، صادق نبودن، ریاکاری و نان قرض دادن و وسیله رسیدن به مطامع حقیر شدن آسیب دیده است و از هجوم افراد نادان و بی‌استعداد به سرزمین شعر و شاعری که در آنجا ازدحام بی‌دلیل ایجاد کرده‌اند، رنج می‌برد.

به‌نظر شما دولت دوازدهم چه ساز و کاری در خصوص سیاست‌های فرهنگی باید بچیند تا سامانی در این حوزه مشوش ایجاد شود؟
به‌نظرم دولت باید به شکل مستقیم در این مورد هیچ کاری انجام ندهد. اگر هم دولت قرار است واقعا کاری انجام دهد، بهتر است کار زیربنایی بکند کتابخانه بسازد، کتابخوانی را ترویج دهد، امکانات آموزش دیدن در سایر هنرها را فراهم کند و امکانات پرداختن به هنرهای دیگر را. دولت اگر شرایط اقتصادی را سامان دهد آزادی‌های سیاسی و مدنی را محترم بشمارد و از نظر اجتماعی-فرهنگی به کارهای زیر بنایی بپردازد، هنر هم پیشرفت می‌کند.

از شعر جوان‌ترها، کدام را دنبال می‌کنید؟
هر شعری ببینم از هر کسی می‌خوانم، جوان و پیر نمی‌کنم اما شعر کسانی که با آنها دوستی یا مراوده دارم بیشتر به دستم می‌رسد. در کل در این زمینه (خواندن شعر) پیگیر بوده و هستم.

چه توصیه ای به شاعران نوجو دارید؟
من خود شاعر نوجو هستم و روزی در مصراعی از یک قصیده که در جواب دوستی جوان‌تر سروده‌ام به تفنن نوشتم: «پند است آنچه باشد مفتش گرانیا» حالا خودم پند بدهم و توصیه بکنم جالب نیست اما اگر مجبورم توصیه‌ای بکنم، می‌گویم شاعران جوان نباشن،د اگر نمی‌توانند نباشند و مجبور هستند باشند، قدر اقل مقدمات شاعری را که عبارت است از دانش‌اندوزی، مطالعه و آموختن فنون شاعری با توجه به اقتضای زمانه فراهم کنند.

از تخصص‌تان در گستره ادبیات، چگونه سود جسته‌اید؟
تخصص در چه زمینه‌ای؟ در ادبیات تخصص ندارم، البته شاید دانش اندکی در این زمینه داشته باشم اما کلا در هیچ زمینه‌ای از ادبیات سودی نبرده‌ام. دنبال سود و زیان هم نبوده‌ام ولی اگر منظورتان رشته تحصیلی من علوم سیاسی است که بدون‌شک تاثیری در شناخت من از جهان داشته و اثری در نوع بینش من گذاشته است و حتما هم به شکل آگاهانه و هم به شکل ناخودآگاه بر شعرم تاثیر داشته اما این‌که سود برد‌ام یا زیان این را نمی‌دانم. در مجموع در شعر سود و زیان مطرح نیست، چون کار شعر برای من کار عشق است. شیخ روزبهان بقلی‌شیرازی می‌فرماید: «عشق را اصول نباشد و آن از فرط عشق است معذور دار!».

و سخن پایانی؟!
مولانا جلال‌الدین می‌فرماید: «این سخن پایان ندارد ای جواد/ ختم کن والله اعلم بالرشاد». 

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، ادب ، شعر ، فلسفه ، شاعر
نظرات بینندگان