هر کس که چیزی می‌نویسد، نویسنده نیست!
کد خبر: ۹۵۹۷
تاریخ انتشار: ۵۶ : ۱۹ - ۱۷ مهر ۱۳۹۶
مرجان محمدی در گفت‎وگو با بامداد جنوب:

هر کس که چیزی می‌نویسد، نویسنده نیست!

مرجان (زهرا) محمدی، متولد آذر 1348، مترجم و مدرس زبان انگلیسی است. وی دانش‌آموخته رشته‌ مترجمی زبان انگلیسی (مقطع کارشناسی) و رشته‌ زبان‌شناسی همگانی (کارشناسی ارشد) است و در این مقطع پایان‌نامه‌ خود را با عنوان «بررسی سبک‌شناختی اشعار فروغ فرخزاد» زیر نظر دکتر کوروش صفوی به انجام رسانده است.
هر کس که چیزی می‌نویسد، نویسنده نیست!بامدادجنوب- وندیداد امین:
مرجان (زهرا) محمدی، متولد آذر 1348، مترجم و مدرس زبان انگلیسی است. وی دانش‌آموخته رشته‌ مترجمی زبان انگلیسی (مقطع کارشناسی) و رشته‌ زبان‌شناسی همگانی (کارشناسی ارشد) است و در این مقطع پایان‌نامه‌ خود را با عنوان «بررسی سبک‌شناختی اشعار فروغ فرخزاد» زیر نظر دکتر کوروش صفوی به انجام رسانده است. محمدی تدریس را از سال 1370 و ترجمه را از سال 1372 آغاز کرد. کتاب‌هایی که با ترجمه‌ وی چاپ شده یا در حال انتشار هستند، عبارتند از: «خانه» «گیلیاد»، «خانه‌داری» و «لی‌لا» اثر مریلین رابینسون، «فقط یک بار به دنیا می‌آییم» نوشته داون برسلین، «به سوی تندرستی» نوشته جیلیان مک کیت، «همسر مسافر زمان» اثر آدری نیفنگر، «ارواح پیر» مجموعه داستانی از 9 نویسنده‌ دنیا، «بزرگ‌ترین بازاریاب شبکه‌ای دنیا» نوشته جان میلتون فاگ، «تالی» اثر پولینا سایمونز، «استونر» اثر جان ویلیامز، «همهمه‌ زمان» نوشته جولین بارنز، «دره میلر» اثر آنا کوئیندلِن، «هتلی در کنج تلخ و شیرین» اثر جیمی فورد. در این زمینه گفت‏وگویی را با مرجان محمدی انجام داده‎ایم که شما را به خواندن آن دعوت می‎کنم.

پروسه ترجمه در ایران یک جریان قوت گرفته فرهنگی است که با سایر نظام‌های اجتماع پیوند خورده است. تعاملات عرصه ترجمه با نظام ادبی کنونی چگونه است؟
بد نیست در ابتدا به تعریفی کلی از ترجمه اشاره کنم، هر چند که بدیهی به‌نظر آید. ترجمه برگردان متنی است از زبان مبدا به زبان مقصد؛ به‌طوری که کمترین تغییر در صورت و معنا ایجاد شود که البته این تعریف جنبه نظری دارد. پس آنچه ترجمه با آن سر و کار دارد، زبان است و نظام زبانی که همان دستور زبان نام دارد. نظام ادبی را که شکل بازسازی شده‌اش را فنون ادبی می‌گوییم با اصطلاحاتی از قبیل عروض، قافیه، معانی، بیان و غیره می‌شناسیم. هدف هر دو نظام زبانی (در شکل ترجمه) و ادبی (در گونه‌های مختلف نثر و نظم) به موضوع یگانه هستی می‌رسد. ترجمه برخوردی برونگرایانه و نظام ادبی برخوردی درونگرایانه با هستی دارند.
 بعد از این تعریف مختصر به نقشی می‌رسیم که ترجمه بر ادبیات و ادبیات بر ترجمه دارد. می‌توان گفت که ترجمه شکاف بین فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف را پر می‌کند و به حدی در زبان مقصد تاثیرگذار است که به الگویی برای نویسندگان تبدیل می‌شود. ادبیات کنونی بیشتر به نقد وضعیت فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جامعه می‌پردازد. از آنجایی که نظام اجتماعی داخلی با نظام خارجی تفاوت دارد، ترجمه متون مدرن دغدغه‌های کنونی افراد جوامع مختلف را آشکار می‌کند و ابزاری است برای عبور از مرز ادبیات یک سرزمین و ورود به قلمرو ادبیات سرزمینی دیگر؛ از این رو می‌توان گفت که ترجمه ادبیات را از انزوا بیرون می‌آورد و در شکل‌گیری روابط ادبیات ملل و انتقال آنها نقش مهمی ایفا می‌کند. همچنین سبب گسترش میدان دید و توجه نویسندگان به آثار ملل دیگر می‌شود.

آیا ترجمه به‌خصوص ترجمه ادبی را نیازمند یک متولی (افراد یا نهاد) در راستای امر پژوهش در این حوزه می‌دانید؟
بله. حتما. افراد متخصص و آگاه در زمینه ادبیات و ترجمه که با فنون هر دو مقوله آشنایی داشته باشند و الفبای نقد را در هر دو زمینه بدانند، به مشکلات موجود در زمینه ترجمه ادبی در جامعه اشراف داشته و قادر باشند راهی برای آسان‌تر کردن آن نشان دهند و گامی بردارند. ادبیات، خود شاخه‌ای از هنر است. بنابراین ترجمه متون ادبی هم به مترجمی حساس و هنرمند احتیاج دارد.

عده‌ای بر این عقیده‌اند که مشروطیت، ثمره نوع خاصی از ترجمه است و برای ترجمه، نقش‌های ویژه و تعیین کننده‌ای در نظر گرفته‌اند، شما با این نظر موافقید؟
البته که ترجمه در خلق و ارائه الگوهای سبکی و نمونه‌وار تاثیر بسزایی داشته و دارد. مترجمان آن دوره بیشتر وابسته به دربار یا طبقات بالای مذهبی بودند و بخش زیادی از علوم و هنرهای اروپایی از طریق ترجمه این افراد در دسترس ایرانیان قرار گرفت و مردم تشنه بازسازی نظام حکومت، اجتماع و فرهنگ طبق الگوهای اروپایی بودند. انقلاب فرانسه به فارسی ترجمه شد و ترجمه قانون اساسی بلژیک در پیش‌نویس قانون اساسی ایران به کار رفت. بنابراین ترجمه منبع بسیاری از تحقیقات فلسفی، فرهنگی و سیاسی ایران شد.

دار الترجمه ظاهرا در دوره ناصری شکل گرفته و اهداف اولیه‌اش، ترویج زبان‌های خارجی در جامعه و ایجاد امکان برای پرورش مترجم از میان مردم بود. از آن زمان تا به امروز، سیر تطور نهضت ترجمه از منظر شما چگونه بوده است؟
زمزمه‌های تجددخواهی و در نتیجه پدید آمدن مترجم‌های دگراندیش از آن زمان آغاز شد. ترجمه بیشتر رو به سوی ترجمه رمان و ادبیات نمایشی گذاشت. زبان مبدا در آن زمان بیشتر زبان انگلیسی و فرانسه بود. اعزام دانشجو به اروپا، احداث دارالفنون و دارالترجمه ناصری باعث رشد ترجمه شد. امروزه هم بیشتر ترجمه‌ها از زبان انگلیسی است و گویا ترجمه امروزی هم ادامه راه دوره ناصری است. بعد از آن دوره پهلوی اول است که همزمان با فاصله جنگ جهانی اول و دوم بود و جنبش‌های سیاسی و اجتماعی بعد از انقلاب کبیر روسیه که همه اینها هم به لزوم ترجمه در آن زمان اشاره می‌کند. در دوره حال با وجود پیشرفتی که ترجمه داشته اما دقت نظر در انتخاب آثار وجود ندارد و ترجمه‌های سفارشی معمولا هدفی جز پرفروش بودن ندارند.

به‎تازگی عده‌ای از ناشران ادبی ترجمه ادبی را به تالیف ادبی ترجیح می‌دهند، دلیل این اقبال چیست؟
البته نمی‌دانم باید اسمش را اقبال گذاشت یا نه؟! ولی دلایلی که ابراز می‌کنند، یکی این است که خوانندگان بیشتر از ترجمه استقبال می‌کنند. دیگر این که در میان آثار تالیفی امروزی کمتر دیده می‌شود که اثری ارزشمند و منحصر‌به‌فرد از آب درآید. معمولا آثار ترجمه شده تنوع موضوعی بیشتری دارد. شاید دلیل دیگرش هم امر ممیزی باشد ولی در کل با این‌که من مترجم هستم نه نویسنده این روند را دوست ندارم.

با توجه به این‌که موضوع پایان‌نامه شما «سبک‌شناختی شعر فروغ فرخزاد» بوده، فروغ را چگونه شاعری دیده‌اید؟
ملاک و ابزار من در بررسی چند شعر فروغ ابزارهای زبان‌شناختی است. با استفاده از این ابزار ویژگی‌های سبکی اشعار او را بر اساس مکتب ساخت‌گرایی مورد بررسی قرار داده‌ام و به این ترتیب ویژگی‌های صوری مدنظر قرار گرفته‌اند. آنچه می‌توانم به‌طور خلاصه ابراز کنم، چگونگی شعرهای فروغ با توجه به مطلب مذکور است نه خود شاعر. نتیجه این بررسی نشان می‌دهد بسامد وقوع هنجارگریزی معنایی در اشعار فروغ فرخزاد بیشتر از دیگر گونه‌های هنجارگریزی است. هنجارگریزی‌های زمانی، سبکی و نحوی به ترتیب در جایگاه دوم، سوم و چهارم قرار دارند. بسامد هنجارگریزی‌های آوایی، نوشتاری و گویشی تقریبا صفر است. همچنین بسامد وقوع هنجارگریزی‌های سبکی و معنایی در دوره دوم نسبت به دوره اول شعرهای فروغ افزایش و هنجارگریزی‌های زمانی، نحوی و واژگانی کاهش یافته است.

به‌‌عقیده شما ترجمه شعر با ترجمه داستان، چه اشتراکات و افتراقاتی دارد؟
هر دو ترجمه ادبی محسوب می‌شوند و ویژگی‌های آن را دارا هستند اما به‌نظر من کسی که شعر را ترجمه می‌کند، علاوه بر این‌که باید مترجم ادبی باشد، باید از شعر آگاهی داشته باشد. اگر شاعر باشد که خیلی هم عالی است. باید شعر را درک کند و با سبک‌های مختلف آن آشنایی داشته باشد. همچنین سبک شاعری که شعرش را ترجمه می‌کند کاملا بشناسد. درست است که ترجمه شعر همیشه شعر نیست اما باید شاعرانگی آن حفظ شود.

شما چهار اثر از مریلین رابینسون و همچنین آثاری از جان ویلیامز، جولین بارنز، آدری نیفنگر و پاره‌ای دیگر از نویسندگان غربی را ترجمه کرده‌اید. در گزینش این آثار، تعمدی در کار بوده است؟
در بیشتر آنها بله. مثلاً آثار مریلین رابینسون را با توجه به اهمیتی که این نویسنده در دنیا دارد، انتخاب کردم و این که هنوز در ایران شناخته نشده بود. هر چند که هنوز هم خیلی باید تلاش کنم تا او را به جامعه ادبی ایران بشناسانم. در مورد نویسنده‌های دیگر نه تنها این مورد را مد نظر داشتم، بلکه آثاری را انتخاب کردم که به نظر خودم شایستگی خواندن دارند و خیلی از آنها کتاب‌هایی بودند که سال‌ها از نوشتن‌شان گذشته بود ولی مترجمی سراغشان نرفته بود. کتاب و نقدهایی را که برایش نوشته شده بود، می‌خواندم و تصمیم می‌گرفتم.

استقبال مخاطب ایرانی به ادبیات ترجمه شده در چند دهه اخیر را چگونه توصیف می‌کنید؟
فکر می‌کنم مخاطبان ادبیات ترجمه شده بیشتر شده‌اند، البته این به معنای این نیست که کتابخوان بیشتر شده است. متاسفانه کتابخوانی در ایران هر روز پسرفت می‌کند. خیلی از آثاری که ترجمه می‌شوند هدفشان جذب مخاطب همه‌پسند است و ادبیات جدی همچنان کمتر خریدار دارد. ترجمه‌ها غیردقیق و غیر‌حرفه‌ای هستند و نقد حرفه‌ای در مورد آنها صورت نمی‌گیرد. خوانندگان غیرحرفه‌ای صرفا از روی تبلیغ سراغ کتاب می‌روند و نه نویسنده را می‌شناسند نه مترجم را. ترجمه‌های موازی زیاد هستند و حتی بعضی از ناشران نوپا دست به انتشار کتاب‌هایی می‌زنند که چند سال است ناشر دیگری آنها را ترجمه و چاپ کرده و حالا که کتاب شناخته شده، آنها هم دست به انتشارش می‌زنند. متاسفانه اخلاقیات در این حرفه روز‌به‌روز کمرنگ‌تر می‌شود. 

شما چرا به جای نوشتن (به آن معنای معهودش)، به کار ترجمه پرداخته‌اید؟
به‌نظر من نویسنده جایگاهی بسیار بلندمرتبه دارد خلق می‌کند. افکارش را روی کاغذ می‌ریزد تا دیگران بخوانند. بخواهد یا نخواهد تاثیر بسزایی روی خواننده می‌گذارد. از این رو، نویسنده باید کسی باشد که حرفی برای گفتن داشته باشد و به این مسوولیت خطیر آگاه باشد. هر کسی که چیزی می‌نویسد، نویسنده نیست. فقط کسی است که متاسفانه آنقدر اعتماد به نفس کاذب دارد که به خود اجازه می‌دهد وقت و انرژی دیگران را بگیرد و افکار خودش را به خورد آنها بدهد. من جرات و جسارت و دانش نویسندگی را ندارم. بنابراین ترجیح می‌دهم به‌جای نوشته‌های خودم نوشته‌های کسی را در اختیار خواننده بگذارم که چیزی برای گفتن دارد.

در ترجمه اصل «هنجار»، همیشه مد نظر بوده است. آیا شما در راستای رعایت هنجارها، الگویی در شیوه ترجمه‌تان داشته‌اید؟ این الگو چه کسی بوده است؟
بیشتر سعی می‌کنم مجموعه‌ای از الگوها را برای خودم داشته باشم. آثار مترجمان بزرگ، مثل دریابندی، قاضی، فرزانه، کوثری، حبیبی، دیهیم و خیلی‌های دیگر را می‌خوانم و سعی می‌کنم از هر کدام نکته‌هایی را بردارم. البته آثار نه‌چندان حرفه‌ای را هم می‌خوانم تا از اشتباهاتی که کرده‌اند، درس بگیرم. یک مترجم وقتی کتاب می‌خواند، خواهی نخواهی به چشم ویراستار آن را نگاه می‌کند. گاهی این باعث می‌شود که لذت خواندن هم کم بشود!

 سخن پایانی؟
کاش کتاب چه تألیف و چه ترجمه بیشتر خوانده شود. نگوییم قیمت کتاب بالاست. به این توجه کنیم که نویسنده یا مترجم برای تک‌تک واژه‌هایی که انتخاب می‌کند، چقدر فکر کرده است. چقدر از وقت و سلامتی خود مایه گذاشته است. کتاب بخوانیم. کتاب خوب بخوانیم. نویسنده و مترجم مسوول است که چه چیزی به خورد یک ملت می‌دهد. 

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، ترجمه ، کتاب ، نویسندگی ، شعر
نظرات بینندگان