بامداد جنوب- کریم جعفری:
حکایت این روزهای ایران و عربستان، حکایت روابط ایران و مصر در دوره ناصر و محمدرضا پهلوی است، با این تفاوت که دقیقا جایگاه دو کشور در روابط بینالمللی و منطقهای تغییر کرده است. نه مصر دوره ناصر استقلال امروز ایران را داشت و حتی به اندازه آن تحت فشار بود و نه ایران عصر پهلوی دوم به اندازه امروز عربستان به همسایگان حمله میکرد و سعی در انتقامگیری و خونریزی داشت. تحلیل جایگاهی این دو کشور دقیقا به این منظور برمیگردد که ایران امروز در راس کشورهای اسلامی در مبارزه با رژیم صهیونیستی و امریکا قرار گرفته و عربستان نیز جایگاه ایران پهلوی را در خرید سلاح از امریکا و نزدیکی به رژیم صهیونیستی اشغال کرده است.
با این حال، تهران و ریاض امروز نسبت به تهران و ریاض 5 دهه پیش تفاوتهای بسیاری با هم دارند، نه عربستان جایگاه، مشروعیت و منطقِ ایرانِ دوره پهلوی را داشت و نه این کشور میتواند جای ایران پیش از انقلاب را در تعیین ژاندارمی منطقه بگیرد. در واقع آنچه امروز سعودیها در تلاش برای رسیدن به آن هستند اشغال جایگاه ایران پیش از انقلاب بهعنوان ژاندارم منطقه در سیاست خارجی غرب به ویژه امریکا هستند. این نوع نگاه را میتوان در رفتارها و اقدامات دولتمردان امریکایی و غربی نیز به خوبی مشاهده کرد و به باور سرکردهها تازهبه دوران رسیده سعودی، برای ژاندارمی منطقه اخذ رضایت تلآویو نیز لازم است و این هم دلایلی دارد.
همین چند روز پیش بود که رئیسجمهور امریکا در سخنانی گفت که بر آن است تا خاک سوریه را ترک کند. پس از آن کاخ سفید بیانیهای داد و گفت که پس از ترک سوریه، موقعیت را به دست متحدان منطقهای خود خواهیم داد تا مانع از قدرتگیری ایران شوند! سیاست امریکا در واگذاری پروندههای منطقهای به دست متحدان خود موضوع این سالها نیست و از ابتدای بحران سوریه امریکاییها تلاش کردند که پرونده سوریه زمین تمرینی برای متحدانشان باشد که در آینده نخواهند بیش از پیش هزینه متحمل شوند. ابتدا پرونده به دست قطر افتاد و پس از ناتوانی دوحه، سعودیها به این موضوع ورود کردند که هر دو کشور شکست سختی خوردند.
در مورد یمن، بحرین و لیبی نیز چنین تلاشی توسط امریکاییها صورت گرفت. ورود مصر و امارات در لیبی و کمک به ژنرال خلیفه حفتر در واقع در همین چارچوب میگنجد، حتی در یمن نیز اوضاع بر همین منوال بود، امریکاییها با ورود سعودیها موافقت کرده و خود مدیریت میدان را در دست گرفتند. در سوریه پس از ناکامی در حوزه سیاسی و در پیش گرفتن رویکرد نظامی، ائتلافی مبارزه با داعش شکل گرفت که تقریبا بیشتر کشورهای عربی در آن مشارکت داشتند و این ائتلاف سپس تا عراق نیز دامنه خود را گسترده کرد، هر چند عراقیها به شدت با پرواز جنگندههای سعودی بر فراز خاک خود مخالف بودند.
همه این اقدامات توسط امریکاییها تقریبا یک زمین تمرین برای متحدان منطقهایشان برای بازی در تحولات آینده بود. اگر شما ملاحظه میکنید که عربستان ائتلاف نظامی با حضور کشورهای اسلامی تشکیل میدهد، در واقع تلاشی برای تکمیل این روند و بازی است. اینکه متحدان منطقهای امریکا تا چه اندازه در این زمینه توفیق داشته و دارند قابل تحدید نیست، اما این روزها اصلیترین متحدان امریکا در آسیای جنوب غربی دچار اختلافات ریشهای و عمیق شدهاند و حتی تعیین ضربالاجل ترامپ به قطر برای حل و فصل اختلافات با سعودی و امارات نیز نمیتواند این بحران را به پایان ببرد، چرا که مساله فقط قطر نیست، بلکه کویت و عمان نیز در برابر سیاست تهاجمی سعودیها گوشه چشمی به قطر دارند.
اگر ایرانِ پیش از انقلاب بهعنوان ژاندارم انتصابی امریکا بر آن بود تا نظم مدنظر کاخ سفید را اجرایی کرده و با نفوذ کمونیسم (شما بخوانید شوروی) مقابله کند، حالا سعودیها دقیقا میخواهند همین کار را کنند، با این تفاوت که نظم مدنظر کاخ سفید را اجرا کرده و با نفوذ هلال شیعی (شما بخوانید ایران) مقابله کنند. در دوره ناصر، مصریها هیچوقت نتوانستند آنگونه که باید و شاید در منطقه به ایفای نقش بپردازند. ائتلاف قومی آنها با عراق و سوریه به شکست منجر شد، حتی دخالت آنها در یمن نیز راه به جایی نبرد، ولی سیاست نبرد آنها با رژیم صهیونیستی باعث شد تا مصر در جهان اسلام بهویژه در دنیای عرب جایگاه مناسبی کسب کند. این جایگاه امروز در معامله قرن و در ائتلاف با سعودیها که دنبال تعامل با تلآویو هستند در کوتاه مدت دچار ریزش شده و خواهد شد.
با این اوصاف، خریدهای نظامی سرسامآور ریاض از غرب بهخصوص امریکا هر چند نوعی باج سیاسی به این کشورهای فروشنده سلاح به شمار میرود، اما در پشت پرده خود میتواند تضمینهای جدی برای خانواده حاکم بهویژه ولیعهد جوان آن داشته باشد که میخواهد پای خود را در قدرت مستحکم کند. در مقابل این سیاست اما تهران بدون آنکه بخواهد از واشنگتن یا هر جای دیگری اجازه بگیرد، در حال توسعه نفوذ و نظم مدنظر خود در منطقه است. اگر تا همین یک سال پیش قضیه فلسطین در زیر بحرانهای منطقهای به فراموشی سپرده شده بود، اما این مساله در حال زنده شدن است. نامه رهبر انقلاب به رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس در واقع تاکیدی بر این مهم به شمار میرود قضیه فلسطین با زنده شدن خود، تاثیر شگرف بر موقعیت ایران خواهد داشت.
بهنظر نگارنده، در حالی که سعودیها میخواهند با مجوز امریکا به ژاندارم منطقه تبدیل شوند، ایران این کار را بدون مجوز انجام داده و میدهد و در این مورد از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. اینجا لازم به توضیح است که در مورد دلایل شکست سعودیها و پیروزی ایران در این مدت باوجود نامتوازن بودن میزان قدرت، ثروت و نفوذ بینالمللی، یک اصل مهم وجود دارد. حرکت نفوذ تهران در دنیای عرب مردممحور و قضیه محور است، یعنی ایران با دست گذاشتن بر نقطه ضعف اعراب که همان مساله فلسطین باشد و همچنین ضرورت مبارزه با امریکا (همان چیزی که القاعده بینالملل نیز در سر داشت و امریکاییها میخواستند شعار مبارزه با امپریالیسم را با استفاده از این جریان از چنگ ایران خارج کنند) توانسته با حضور میدانی قدرت خود را بسط دهد.
اما در مقابل سعودیها هر چه زمان میگذرد، جای قضایا را عوض میکنند. آنها در حالی ایران را بهعنوان دشمن درجه یک خود و اعراب به جای رژیم صهیونیستی معرفی میکنند که این دشمنی به تاکتیکهایی که ایران بهکار بسته و میبندد نمیتواند عمیق و تاریخی شود. یعنی سعودیها هر چه هم بخواهند تلاش کنند نمیتوانند مانند رژیم پهلوی که ایران روابط بسیار نزدیکی با اسرائیل داشت و از سوی دیگر دشمن نمره یک مصر بهشمار میرفت، ایران را در مقابل اعراب قرار دهند. عدم حضور سعودیها در میدان و حرکت چهره محور آنها (یعنی خریدن شیوخ، بزرگان، افراد نامآشنا و پول دادن به هر گروهی که حتی 10درصد ابراز ارادت کند) شکستهای پیاپی را برای آنها به ارمغان آورده است.
هدف از نگارش این متن، در واقع توضیحی در مورد شرایط تقابلی ایران و عربستان بود. در آسیای جنوب غربی در حال حاضر جریانها و ائتلافهای جدیدی در حال شکلگیری است. سعودیها درست است که روابط نزدیکی با چین دارند و چینیها نیز در ارتباط راهبردی با پاکستان که متحد سنتی ریاض بهشمار میروند، هستند اما یک سری واقعیتهایی در عرصه سیاست وجود دارد که در تهران متاسفانه بسیاری از آن یا غافل هستند یا خود را به غفلت زدهاند. ضرورت نزدیک شدن بیش از پیش به چین و استفاده بهینه از داشتههای تکنولوژیک و دانش فنی آنها برای توسعه کشور (بهجای واردات جنسهای بنجل و اشغال که جز ضرر چیزی ندارند) میتواند موقعیت تهران را در منطقه تقویت کند.
همین رویکرد را با نگاه منفعتطلبانه باید با روسها داشته باشیم. در شرایطی که روسها در تلاش هستند تا آنکارا را از واشنگتن جدا کرده و حتی اردوغان را هم راضی کردند که در فرودگاه شخصا از بشار اسد استقبال کند و با حضور ایران یک ائتلاف جدید در مرزهای خود با ناتو و متحدان امریکا شکل دهد، بهنظر میرسد ما میتوانیم با یک مدیریت صحیح، کارآمد و برنامهمحور حتی از فرصتهای پیش آمده در روابط با روسیه نیز نهایت بهرهبرداری را هم داشته باشیم.
در پایان باید تاکید کنم که این نوشته حاصل برداشتها و تحلیلهای شخصی نگارنده است و ممکن است برخی با آن موافق و عدهای نیز این دیدگاه را نپسندند. به هر حال در دل هر تحلیل ممکن است نگاه جدیدی باز شود.