در بسیاری از محافل ما شنیده می شود که الگوی توسعه ای که برای خاورمیانه می تواند راهگشا باشد ، شبیه همان الگویی باید باشد که توانست شرق آسیا و کشورهای سنگاپور، کره جنوبی، تایوان و مالزی را به سمت این توسعه شگفت انگیز اقتصادی سوق دهد.
توسعه این کشورها از نوع «دولت توسعهگرا» بود یعنی در این کشورها، هدایت و رهبری ارکان توسعه را دولت به عهده داشته است. دولت این کشورها ویژگیهای مهمی داشتند و برای رهیدن از سایه کمونیست ، توسعه اقتصادی را مهمترین راهکار یافتند. بر این اساس اقتدارگرا بودند و تمامی طبقات اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی را کنترل کردند و برنامه های خود را عملی ساختند.
از سویی دیگر دیوانسالاری منحصر بفرد شرق آسیا که یکی از کلاسیکترین سیستمهای دیوانسالاری در دنیا بر پایه نظم، عقلانیت و شایسته سالاری به دور از سیاستورزی است به مدد دولتهای اقتدارگرا آمد. دیوانسالاری این کشورها تحت تاثیر مسایل اجتماعی و سیاسی و آیینی درنیامد و آنچنان موفق شد که امروزه در جهان سبک مدیریتی کرهای ،ژاپنی از سبکهایی است که در محافل دانشگاهی تدریس میشود.
نکته دیگر حضور نخبگان و قهرمانان ملی توسعه خواه بود. اگر چه دولتهای این کشورها به شدت اقتدارگرا بودند اما در مقایسه با بسیاری از رهبران کشورهای توسعه نیافته خاورمیانه به ویژه حاشیه خلیج فارس و شمال آفریقا، فساد کمتری و بینش والاتری داشتند. مهاتیر محمد در مالزی، لی کوان یو در سنگاپور (اخیرا در گذشت) ژنرال پارک در کره جنوبی و چیان کای شک در تایوان امروزه قهرمان توسعه کشورهای خود هستند. این افراد ویژگیهای یک قهرمان را از جمله عدم سوءاستفاده از اموال عمومی، سلامت نفس، تواضع و خدمت به شهروندان و دانش و بینش رهبری لازم را دارا هستند. این افراد مشروعیت خود را از عملکردهای موفق اقتصادیشان یافتند.
این عوامل باعث شد که کشورهای تایوان،کره جنوبی و سنگاپور از زیر سایه سایه سنگین کمونیسم خارج شده و غرب و بویژه آمریکا نیز به مدد این کشورها آمدند تا در کنار خیمهگاه چینِ کمونیست، ارکان نظام سرمایهداری را برپا کرده و رفته رفته اژدهای زرد را نیز وادار به تغییر و عقبنشینی کنند.
اما آسیای جنوب غربی یا همان جایی که غربیها خاومیانهاش میخوانند، امروز با آن وضعیت این کشورها فاصله بسیار دارد. اگر در تایوان و کره و سنگاپور و مالزی دولتهای اقتدارگرا باعث جهش اقتصادی شدند در کشورهای خاورمیانه دولتهای مقتدر نتوانستند نقشی موثر ایفا کنند. به این دلیل که در کنار دولت مقتدر متولی توسعه، سایر عواملی که در بالا برشمرده شد مهیا نبود. نخبگان این کشورها در محیطی پرتنش این ممالک، به دنبال حفظ خود هستند نه مشارکت. در شرق آسیا اگر راندمان موفق اقتصادی و توزیع عادلانه سرانه اقتصادی میتوانست پاسخگوی سوال نخبگان درباره شدت اقتدارگرایی باشد، اما در حاشیه خلیج فارس و شمال افریقا تنها توزیع رانت نفتی است که فقدان مشروعیت دمکراتیک حاکمان این کشورها را باعث شده است.
فساد حاکمان کشورهای خاورمیانه و نبود مشروعیت و وجههی لازم برای اینکه بهعنوان یک قهرمان ملی ِ پیشتاز توسعه شناخته شوند نیز عامل دیگری است که نمیگذارد الگوی توسعه شرق آسیا در خاورمیانه امکانپذیر شود. یک سرهنگ قذافی، صدام حسین، حسنی مبارک و شیوخ حاشیه خلیج فارس کافی است تا تمامی کتاب رهبران فاسد تاریخ آکنده شود.
از سوی دیگر دیوانسالاری شرق آسیا قابل مقایسه با کشورهای آسیای جنوبی غربی نیست و یک قیاس معالفارق است. فساد وحشتناک و پایانناپذیر قوم و طایفهگرایی، عدم شایسته سالاری و وابستگی به دربارهای سلطنتی و احزاب بیمار قدرت، پایین بودن تخصص و تحصیلات و عدم توانمندی مدیران عواملی هستند که نشان میدهند دیوانسالاری در غرب آسیا دچار بیماری مهلکی است.
از سوی دیگر دولتهای توسعهگرا، نیازمند سرمایهگذاران بینالمللی هستند. ژاپن و امریکا و بریتانیا کشورهای اصلی در سرمایهگذاری در حوزه چهار ببر آسیا بودند. اما منطقه راهبردی ما، به دلیل ذخایر عظیم انرژی و وضعیت استراتژیک خاصش و وجود طوایف، مذاهب و قومیتهای متعدد، به انبار آتش و کانون دخالت قدرتهای استعماری و نزاعهای بیپایان تبدیل شده است. طالبان و داعش خود برای مرثیهسرایی درباره ظهور بدویت در عصر دانش بشر کفایت بسیار میکند. بنابراین سرمایهگذاری در خاورمیانه ریسک بالایی دارد. اگر در شرق آسیا ارتباطات برپایه معیارهای اقتصادی است اما در آسیای جنوب غربی و شمال افریقا بر پایه اختلافات مذهبی، سیاسی و امنیتی است.
از سوی دیگر، اگر ژاپن الگوی خوبی برای توسعه شرق آسیا بود در خاورمیانه شما الگویی برای اینکه نمادی موثر برای سایر کشورها باشد سراغ ندارید. بنابراین به نظر میرسد که شرق آسیا و خاورمیانه تفاوتهای بسیاری با هم دارند که این تفاوتها مانع این میشود که الگوی توسعه شرق آسیا در خاورمیانه پاسخگو باشد.