امین بندری:
«گازرین» از راسته عنکبوتیان، مهاجر و در هنگام برداشت گندم – ماههای فروردین و اردیبهشت- در استان ما ظاهر میشود. دارای دو رنگ طلایی و سربی رنگ است، کودکان در هنگام دروی محصول گندم و چیدن کنگر، به شدت دنبال گرفتن این حشره زیبا، آرام و دوستداشتنی هستند. بابای ما از همان روزها به شدت مخالف گرفتن گازرین و بهعبارتی آزار و اذیت حیوانات بود. اما بیخبر پدر، وسط گندمزار را میگشتیم تا گازرینی پیدا کنیم و برایمان «گازه» بدهد.
خوشحال و شادمان میخواندیم: «گازرین گازه بده تا نون و خرمایت بدم، چاس ملایت بدم» و هر کس گازرین سرحالتری گرفته بود، موفقیت بیشتری کسب کرده و از اینرو، آنهایی که طلاییرنگش را گرفته بودند پز بیشتری میدادند. جریان گازه دادن گازرین را همه میدانند که چه بود و چه بلایی سر این حشره بدبخت در میآوردند تا «گازه» بدهد و اندکی لبخند بر لبان ما بنشاند.
نشان به این نشانی که گازرین تا میتوانست گازه میداد، اما هیچ وقت نون و خرما و چاس ملا رو نخورد، بلکه بیچاره میخواست از دست ما در برود، اما چوب، مانعش بود. بال بال میزد و نمیتوانست فرار کند. بعد از آنکه کاملا از پا میافتاد ما به حساب خودمان آزادش میکردیم که برود پی زندگیاش، اما دل و رودهای برایش نمانده بود که زندگی کند، او بدون شک خوراک مورچهها میشد و از بین میرفت.
حالا جریان عدهای توی این استان ما است، مثل گازرین هستند، برای نون و خرما و چاس ملا گازه میدهند، اما نه نون گیرشون میاد، نه خرما و نه چاس ملا، فقط برای دلخوشی و چاپلوسی یه عدهای فقط گازه میدهند و داستان چوب را یادشان نیست که چه بلایی سرشان آورده و پس از آنکه از پا افتادند، رهایشان میکنند تا بروند پی کارشان، هر چند چون به هیبت انسان هستند، نمیمیرند، اما مرگشان به شکل دیگری است، به شکلی که خاص خودشان است و تاریخ مصرفشان تمام میشود.
گازرین، حکایت همان دیگون و نخودی است که در هفتههای گذشته در موردشان نوشتم، برای لقمه نانی قلمفروشی میکنند، اما نمیدانند که کارهای زشتتری هم میکنند و حواسشان نیست. البته آن روزها کسی بود که در مورد گازرین به ما بگوید که گناه دارد، اما این گازرینها آنقدر مثل خودشان وجود دارد، که نمیدانند چه باید کنند و در رقابت برای زیر پا گذاشتن هم هستند.
دیگون گفته بود که وقتی حاکم رفت، قرار شده که اون رو هم با خودش ببره، حالا یکی بره بهش بگه فعلا حواست باشه بیشتر قیقه ندی که سرت رو میبرن، از ما گفتن بود خلاصه و از شما هم نشنیدن.