پیچیدگی پیشبینی شده مذاکرات هستهای سبب شد تا طرفین نتوانند در موعد از پیش تعیینشده به توافق جامع برسند اما هر دو طرف تاکید میکنند که از هم دفعات پیش حصول توافق را ممکنتر میدانند. درباره مذاکرات هستهای و چالشهای ایران با گروه موسوم به 5+1 شاید اغراق نباشد که بگوییم بیش از هر رویداد سیاسی بینالمللی طی چند دهه اخیر سخن گفته شده و تحلیل ارائه شده است به همین سبب این نوشتار به دنبال ان است که در این تولید محتوا به جنبهای از مذاکره بپردازد که کمتر از آن سخن گفته شده است. بهنظرم میرسد شما هم با من هم عقیده باشید که درباره حساسیت و اهمیت حصول یک توافق خوب برای ایران بسیار گفته شده است اما در مقابل برای افکار عموم ما کمتر گفته شده است که، عدم توافق برای گروه 5+1 چه تبعاتی دارد که آنها هم برای رسیدن به توافق پافشاری زیادی میکنند.
بهیقین برای پاسخ به این پرسش نیاز به فرصت بیشتری است اما اشارهای به دلیل اصلی این موضوع امکانپذیر است. غربیها شاید از حیث اقتصادی چندان از وضع تحریمها علیه ایران و از دستدادن این بازار بکر متضرر نشده باشند و یا اینکه روند توسعه کشورشان با حذف تحریمها گره نخورده باشد اما شکلگیری یک واقعیت در افکار عمومی جهانیان پس از بهنتیجه نرسیدن مذاکرات و تداوم تحریمها علیه ایران بزرگترین دغدغه غرب محسوب میشود.
با پذیرش این موضوع که غربیها تا بهامروز بیشترین میزان تحریمها را علیه کشورمان اعمال کردهاند و درصورت عدم دستیابی به توافق، مرحله بعدی برای اعمال محدودیت علیه ایران تنها بکارگیری گزینه نظامی خواهد بود، ابزاری که غرب اکنون بههیچ وجه شرایط بهرهگیری از آن را ندارد، آشکار میشود که غربیها در صورت عدم حصول توافق در وضعیت بینالمللی دشواری قرار میگیرند و شخصیت بینالمللی آنها به چالش جدی کشیده خواهد شد. وجه دیگر این اتفاق آن است که با تداوم مقاومت ایران و ادامه حیات با استمرار تحریمها این ایده در ذهن ملتها شکل میگیرد که میتوان بدون تن دادن به خواستههای قدرتهای غربی و همراهی با آنها و به عبارتی فنیتر ادغام در نظام بینالملل نقشآفرینی کرد و دارای نقش و شخصیت موثر بینالمللی بود.
تردید نداشته باشید که غربیها بهخوبی میدانند ایران نه بهدنبال سلاح هستهای است و نههیچ وقت درپی کشورگشایی برخواهد آمد زیرا تاریخ چند سده اخیر بهخوبی این واقعیت را آشکار میسازد. غربیها و به ویژه امریکا بیش از هر چیز از این موضوع نگران هستند که کشوری در فضای بینالمللی ظهور کند که ضمن داشتن مولفههای یک قدرت منطقهای بدون پشتیبانی و همپیمانی با غرب بتواند جریانی مستقل ایجاد کرده و در منطقه پیرامونی خود، که اتفاقا از اهمیت راهبردی هم دارد، نقش تعیین کنندهای بازی کند.
بههر روی اکنون ایران در موقعیتی قرار دارد که نظام بینالملل به خوبی میداند حذف کردن آن از معادلات منطقهای و حتی بینالمللی بهراحتی امکانپذیر نیست پس بهتر است این قدرت نوظهور را تاجایی که امکان دارد در چهارچوب و قواعد بازی موجود مهار کرده و به آن نقش بدهند زیرا در غیر اینصورت، ممکن است همه قواعد موجود را به چالش کشیده وطی دهههای بعد نظام بینالملل را دستخوش تغییراتی کند.