فرزین پورمحبی:
گویا کمکم باید به ضربالمثل «خدا خر رو شناخت و شاخش نداد» شک کرد. حالا «خر» پیشکش، این آخریها «فیل» هم شاخدار شده و کلی واسه همه شاخ شده، به هر حال، کاری است که شده و پای اونهایی که نباید، به قدرت وا شده. با این اوصاف، قوت قلب دادن و دلداری، شده اولویت هر کاری. همه می گن: «دنیا اینجور نمیمونه. الکی که نیست، قانون هست، کنگره و سنا هست تا مبادا سر کسی بیکلاه بمونه. گذشت اون زمونی که یکی خودشو خدا بدونه. آره عزیز، نه «برجامی» با قمپز میشه پاره، نه حقمون با «وتو» میشه ضایع؛ اینا رو «بانکی مون» هم میدونه!»
راستی کی میخواد مسوولیت این حماقت رو به گردن بگیره؟ اصلا کی میتونه بگه رای دادم تا یه احمق، دنیا رو تو مشتش بگیره؟ اصولا با چه فکری یه«خر پول»روی«خر مراد»سواری میگیره؟ پس همون بهتر که دلیل این مصیبت؛ یقه چیزهای دیگه رو بگیره. چرا رایها از نظرسنجیها فراتر قرار میگیره؟ چه باید کرد مردم رو جو نگیره و تجربه جای احساسات رو بگیره؟ چه می شه کرد تا همه چیز در حالت غیر قابل پیشبینی، فاز نگیره؟ چه خاکی باید بر سر کرد تا آدم شر آروم و قرار بگیره و دلمون اینهمه آتیش نگیره؟
یکی میگه بهخاطر سیاستهای غلط خارجی و تبعیضهای داخلی بوده،یکی میگه بخاطر مریضی هیلاری و ویروسی شدن ایمیل هاش بوده، یکی میگه بخاطر تاثیرجنبش های کاریزماتیک در به کار اومدن قدرت های پوپولیستی بوده، خلاصه هر چی بوده تقصیر حماقت مردم آمریکا با این رای دادنشون نبوده! خب،آدمیزاد به امید زنده است اما واقعیت اینه که الان یه شومن، برجساز، شده همه کاره بزرگترین کشور هستهای اسلحهساز! یعنی گوشت افتاده دست گربهای که شاخ میزنه و شده دردسر ساز.
خب؛ چیزی که عوض داره گله نداره، دنیا دار مکافاته اینهمه افراطگری از نوع داعش و طالبان و بوکو حرام... حالا این یکی هم روش! درسته این خطرناکتره، این درست که بجای جلیقه انتحاری، بمب اتمی خاردارتره، اما دیگه عادت کردیم، ما در قحطی چیزهای خوب، به کم شدن چیزهای بد دل خوش کردیم.
به هر حال یه آدم با حال اومده راس کار... یا مردم آمریکا زیادی اهل حالند یا براشون حالی نمونده که حالبهحالیها رو به دیوار بمالند. کسی چه میدونه شاید هم حق با ترامپه که فقط به چیزی عمل کرده که ما بهش فکر کردیم. شاید دست همچین آدمی رو باید بوسید که از سخن های نغزش اینه که: «عمرا بشه، زنهای زیبا رو نبوسید؟!» شاید داریم تاوان بوسه های نکرده رو میدیم شاید هم داریم سزای تعارفات کرده رو میدیم. کشیدیم کنار و رعایت حق تقدم کردیم اما در اصل به لاییکشها خدمت و به متجاوزها احترام کردیم. تعارف که نداریم، ما داریم به دیوانهها باج میدیم اگه اینه؛ پس داریم تقاصمون رو پس میدیم.
حالا با این حساب، شبها تو کاخ سفید بساط عیش و نوش روبراست، بیرونش هم سر یک انقلاب سفید پیداست که واسه ما اون سرش ناپیداست.
ما که نفهمیدیم تو این بگیر و ببند، به کجا میریم و از اون بدتر اینکه: کجا باید بریم.