کریم جعفری:
امروز اولین دوشنبهای است که پس از 15 سال دیگر روزنامه السفیر لبنان را نخواهم خواهند، روزنامهای که از زمان دسترسی به اینترنت در دانشگاه شیراز تا به امروز که دهکده جهانی در خواب هم ما را رها نمیکند، همراهم بوده و همواره آن را خواندهام. السفیر سال گذشته هم ندای رفتن سر داد، ندایی که البته به گوش چند نفر رسید و دوباره ادامه داد تا همین دیروز که تعطیلات رسمی بود و همه رفتند، از جمله 120 نیروی کاری در تحریریه و بخشهای فنی و اداری این روزنامه پرقدرت لبنانی.
اعتراف میکنم که السفیر و الاخبار لبنان در باسواد شدنم نقش بیبدیلی ایفا کردند. شاید در طول سالهای گذشته بهصورت گذرا روزنامههای کشور را میخواندم، اما السفیر و الاخبار را همیشه پیگیری میکردم. السفیر بهدلیل بیپولی و روزگاری که دیگر برای روزنامههای کاغذی جایی نیست، تعطیل شد. پولی که این روزها بهسختی در اقتصاد بیمار منطقه و جهان به سمت رسانهها میآید و وای به حال روزنامهای که حامی مالی قوی نداشته باشد و دشمنانش هم زیاد باشند. السفیر نشانه کامل همین مثال بود، حامی مالیاش مردم بودند و دشمنانش هم بسیار. تمام کسانی که مخالف جریانهای فکری چپگرای عدالتخواه بودند، دشمن السفیر به شمار میرفتند.
این روزنامه در خط مقاومت قرار داشت، در روزهایی که منطقه دچار بحران شده بود، خوب را از بد و سره را از ناسره تشخیص داد و با وجود تطمیع قطریها و سعودیها از واقعیت منحرف نشد و آنچه حقیقت بود را نوشت. من از امروز نمیداند که نوشتههای محمد بلوط، سلیمان تقیالدین، خلیل حرب، محمد بدرالدین، ایلی فرزلی، علاء حلی، حلمی موسی و... که هر کدام دنیایی از ادب و گفتار و تحقیق و تدقیق را باید کجا بخوانم. به قول دوستی لبنانی، رسانههای محور مقاومت با کمترین هزینهها منتشر میَشدند اما بیشترین تاثیر را داشتند، در چرایی آن هم باید گفت چون عدالتمحور بودند و واقعیتها را مینوشتند.
در همین لبنان نیموجبی روزنامههای المستقل، النهار، الجمهوریه و ... با دلارهای سعودی و با حقوقهای آنچنانی و تیراژهای چند دههزارتایی چاپ و منتشر شدند اما زودتر از السفیر به چالش برخوردند، السفیر با تیراژ 15هزار نسخهای روزی 10هزار نسخه میفروخت و مَنِ مدیرمسوول میدانم که با 10هزار نسخه فروش نمیشود حقوق 120 کارمند را داد و هزینه چاپ روزی 15هزار روزنامه را. السفیر با انتشارات خود، با داشتن دغدغه واقعی در مشکلات منطقه الگوی واقعی یک روزنامه بود.
فردا هم 14 دیماه سالروز انتشار روزنامه بامداد جنوب است، میدانم که السفیر و مدیران آن چه کشیدهاند، در روزگاری که تحریم به بدترین شکل ممکن خودش جریان داشته باشد و عدهای بدذات هم در محیط پیرامونیات بچرخند و فعلا زور هم دستشان باشد.
هر چند امیدوار نیستم اما انسان با امید زنده است، اما امیدوارم که دولت لبنان و آنهایی که دستشتان به جیبشان میرسد از مرگ یک رسانه جلوگیری کنند و لااقل ما را از خواندن روزنامهای خواندنی محروم نکنند. السفیر و السفیرها نیاز به حمایت دارد، باید نویسندهها را درک کرد، باید پذیرفت دنیایی شده که خبر در آنی به دست خواننده میرسد اما هیچکس نمیداند که تحلیل این خبر چقدر سخت است و باید نوشتههای محمد بلوط را بخوانی تا اندکی به واقعیتها نزدیک شوید. باز هم از اینکه برای یک رسانه مرثیه نوشتم، دلگیرم...