بامداد24: کتاب «بهشت شور» مشتمل بر مجموعه عکسی از کوه نمک واقع در استان بوشهر به چاپ دوم رسید.
عکسهای این کتاب حاصل طبیعتنگاری «آریادخت جهانبخشان»، عکاس جوان بوشهری است. او در سال 1389 به همراه هیات بزرگ کوهنوردی رهسپار این منطقه میشود و از میان صدها عکس ثبتشده از طبیعت بکر و شگفتانگیز کوه نمک بوشهر، در نهایت تصمیم به انتشار مجموعهای مشتمل بر 68 عکس که در قطع 135 میلیمتری عکاسی شده است، میکند.
به بهانه موفقیت آریادخت با او به گفتوگویی صمیمانه نشستیم که در ادامه میخوانید:
گاهی گمان نمیکنی و میشود، گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود.
این شعری است که آریادخت در ابتدای گفتوگویمان، زمزمه میکند. برای او کار نشد ندارد. بهقول خودش بسیار پرجنب و جوش و فعال است و موانع سخت را از سر راهش برمیدارد.
آریادخت جهانبخشان: از فروردين ٩٠ عكاسي حرفهاي را آغاز كردم. ليسانس زبان انگليسي هستم و علاقه شديدي به گردش و عكاسي دارم. عكاسي بهترين رشتهاي بود كه ميتوانست مرا به گردش و ديدن دنیا نزديك كند. بهدليل علاقه زيادم به گردش، اوايل كوهنوردي هم ميكردم، اما علاقهام به عكاسي بیشتر بود. به اعتقاد خودم از وقتي عكاس شدم، متولد شدم و فهميدم چیست و چه میخواهد، بهگونهای میشود گفت که با عكاسي خودم را پيدا كردم و فهميدم به چه دلیل بهدنيا آمدم، رسالتم چیست و چطور ميتوانم به مردم جامعهام و جهانم كمك كنم. اوايل، خيلي تند جلو رفتم. بهطوري كه از ٢٤ ساعت، ١٨ ساعت يا مشغول عكس گرفتن بودم يا عكسديدن حتی خواب عکاسی هم میدیدم، دنيايي پر شور و نشاط و پر انرژي و مملو از رنگ.
بامداد24: چه ویژگیهایی در شخصیت آریادخت وجود داشت که در عکاسی کمکش میکرد؟
آریادخت جهانبخشان: من خيلي بيشفعالم و اين بیشفعالی در عکاسی كمك شاياني به من ميكرد با بچههاي عكاسي كه صبح، ظهر، عصر و شب بيرون ميرفتم، متعجب ميشدند كه چرا انرژيام تمام نمیشود .
نشستن در خانه و پشت میز اداره اینها چیزهایی است که مرا اذیت میکند، با توجه به موقعيتي كه داشتم، هميشه پيشنهاد كار در اداره میگرفتم، اما نمیتوانستم قبول کنم. يعني انرژيام نميگذاشت كه قبول كنم. بچگيام هم به همين صورت بود، هميشه صبح زود بیدار میشدم و با پدرم به نانوايي ميرفتيم، بعد با او سركار ميرفتم و تا شب آرام نمیگرفتم. خانوادهام بهخوبی توانستند این بیشفعالی مرا در مسیر مثبت کنترل کنند. محال بود که ماه محرم، از ديدن مراسم دمامزنی مساجد باز بمانم. با اينكه بوشهر جاي تفريحي زیادی نداشت، پدرم اغلب بعد از ظهرها من و خواهرم را به دريا ميبرد. دوران مدرسه هم كه داستان خودش را داشت. هنوز از مدرسه به خانه نرسيده بودم که كتابها را در میآورم و كار ميكردم. بعضي وقتها هم بعد از مدرسه خودم، به مدرسهاي ميرفتم كه مادرم آنجا تدريس ميكرد و با دانشآموزان مادرم چند ساعتي سرگرم بودم. دوره راهنمايي كه بودم عصر تا شب پيست اسكيت بودم. آن زمان اسكيت ورزشي نبود كه خانمها انجام بدهند، اما با وجود اين، مادرم هميشه بهخاطر من به آنجا ميآمد. آنقدر به دنياي بيرون از خانه علاقه داشتم كه هميشه در خانهمان بهخاطر من قفل بود. هميشه دوست داشتم كشف كنم، مردم را ببينم و با مردم دوست شوم. پدرم به شوخي ميگفت: برايت سر خيابان دكهاي ميزنيم و همانجا مشقهايت را بنويس. هنوز هم گاهي اوقات آنقدر جوش و خروش دارم كه كنترلش از دست خودم هم خارج است. خيلي جاهايي كه عجله دارم، ميدوم چون احساس ميكنم بعضی مسيرها را بايد جهشي رفت و اگر آرام بروم، وقتكشي ميشود. هميشه، خيلي عجله دارم، شايدم دليل اينكه تا اينجا رسيدهام همين عجول بودنم باشد. زياد نميخوابم. فقط جهت رفع نياز میخوابم چون اعتقادم این است که مگر قرار است چقدر زنده بمانیم كه نصف زندگيمان را هم خواب باشيم. گاهي اوقات از ترس اينكه چقدر زندهام كارهایم را ضرباللجلی انجام ميدهم.
بامداد 24: ایده چاپ کتاب از کجا و چطور به ذهنت خطور کرد؟
آریادخت جهانبخشان: پدرم از طرفداران شديد محيط زيست است و هر از گاهي كه به خانه ميآمد، با خودش بستههاي فرهنگي و آموزشي به خانه ميآورد. يك روز كه كتاب كوه نمك را با خودش از اداره محيط زيست آورده بود، آن را ديدم و عاشق فضاي بكر و رويايي آن شدم.
كتاب بهشت شور، مجموعه عكسهاي كوه نمك استان بوشهر است كه پایيز ٩١ به چاپ رسيد.
براي اسم كتابم مدام مورد سوال قرار ميگرفتم، میشود گفت: اسم كتاب، به من الهام شد.
سال ٨٩ كه برای اولينبار با يك گروه كوهنوردي كه از سرتاسر ايران آمده بودند، به كوه نمك رفتم، گفتم من وارد بهشت شدم. باورم نميشد كه من در ايران هستم. طبيعتي بكر و بس باورنكردني بود. دوربين كامپكتی هم داشتم كه مدام با آن از كوه عكس ميگرفتم. اشتياقم دور از انتظار نبود، ديدن چنين كوه رنگارنگي براي من كه عاشق رنگها هستم، متحيركننده بود و فكر ميكردم آخر دنيا آنجاست و ميگفتم اگر امروز آخرين روز زندگي من باشد، ميخواهم كه بهشتم اينجا باشد. با كوه نمك عكاسي را ياد گرفتم، دوربين خريدم و تجهيزاتم را تكميل كردم. دوست داشتم خيلي سريع اين پدیده شگرف زمینشناسی را به مردم شهر و بعد استانم معرفي كنم تا همه ببینند و لذت ببرند. وقتي ميديدم همشهريهایم اطلاعي از كوه نمك ندارند، خيلي ناراحت ميشدم، چراكه در اولين سفرم به كوه نمك از تبريز، مشهد، تهران، اصفهان، شیراز و ... گردشگر آمده بودند، بنابراين با كمك استادم، كيارنگ علايي و مشورت با اسماعيل جاشويي به فكر چاپ كتاب افتادم و شروع به طرحريزيهاي آن كردم. در اولين قدم قبل از تشكيل كتاب، اسم بهشت نمكي به من الهام شد و با كمي تمركز بيشتر، بهشت شور را تصور كردم و بعد از مشورت با چند شاعر و نویسنده اسم «بهشت شور» تائيد شد.
كتابي را که چاپ كردم براي مسوولان، دانشگاههاي زمينشناسي كتابخانههاي ملي و براي هرچه بهتر معرفيشدن استانم فرستادم و اعتقادم بر اين است كه استان ما ظرفيت اين را دارد كه محل رفت و آمد توريست بشود و خوشبختانه بيتاثير هم نبود. مدتي بعد از نمايشگاه و چاپ كتابم، تابلو جادهاي كوه نمك در مسير جادهاي افزوده شد.
يک روز كه مشغول كار بودم، يكي از دوستانم گفت که آقاي همايون شهنواز كارگردان دليران تنگستان، كتاب تو را ديده و از آن خيلي خوشش آمده و قصد دارد که آن را براي دوستش كه در دانشگاه زمينشناسي فرانسه تدريس میكند بفرستد، البته او خيلي مشتاق به ساخت يک فيلم تخيلي بود و من هم كه عاشق تخيل بودم و هميشه ميگفتم كه كوه نمك ارزش بالايي دارد و بايد فيلمي مثل هري پاتر در آنجا ساخته شود .
آقاي شهنواز كه شخصيت مرا از نزدیک ديد و داستان افسانهاي را كه مردم روستایی که در قديم بر اثر غضب خداوند به سنگ نمك تبديل شده بودند، در كتاب من خواندند، براساس آنها فيلمنامهاي، در مورد شخصيت آريادخت عكاس نوشت. خردادماه سال گذشته ساخت این فیلم به پایان رسید و در چندین جشنواره نیز شرکت کرده است.
بامداد 24: نقش هنر عکاسی در جامعه چیست؟
آریادخت جهابخشان: با هنر عكاسي ميتوان به شكار لحظات زيباي آهو رفت. بايد بتوانيم راه را پيدا كنيم. براي معرفي نابساماني محيط زيستي شهر با عكاسي هم ميتوان به نتيجه رسيد.
مثلا از دو سال پيش، قصد داشتم كه مجموعه عكسي از آسيبهاي اجتماعي و صنعتي شهر عسلويه فراهم كنم و با چند نفر در آنجا مشورت كردم و تصميم به شروع داشتم كه مشكلي برايم پيش آمد، اما با وجود این، طرحم را در اختيار چند تن از دوستداران محيط زيست قرار دادم و گفتم برای حل مشكل شما با فلرهاي (مشعل) عسلويه علاوه بر مقالات، نوشتن طومارها و جمعآوري امضاها لازم است که از عكاسي هم كمك بگيريد. هنوز هم بعد از اين همه مدت يك مجموعه عكس كامل از عسلويه نديدم كه توپنده و شكننده باشد تا بتواند مشكلات مردم عسلويه را حل كند.
بامداد 24: وضعیت عکاسی استان را چطور میبینید؟
آریادخت جهانبخشان: عكاسي در استان با محروميت از نمايشگاه اختصاصي عكس دچار است. برای یک هنرمند بسیار سخت است كه جايي براي نمايش عكسهايش نداشته باشد. بوشهر شهر زيبائيست با مردمي بسيار مهربان و مهماننواز .جايگاه عكاسي در بوشهر بايد والاتراز این باشد، اما بهدليل مسائل گوناگون كمرنگ شده است.
وقتي كه براي جشنواره «بيرجند در قاب ايران» به این شهر سفر كردم، افسوس خوردم كه در بوشهر اینگونه برنامهها از سوی شهرداری صورت نمیگیرد. فكر نميكنم درآمد شهرداري بوشهر كمتر از بيرجند باشد. ظرفيت شهر بوشهر خيلي بيشتر از اين جايگاه كنوني است و آرشيو عكاسان هنرمند بوشهري پر است از مجموعه عكسهايي كه تاكنون حمايت شاياني نشدهاند.
بامداد 24: حدود یکسال بود که از شما خبری نداشتیم،کجا مشغول بودید؟
آریادخت جهانبخشان: بله در آخرین سفر عکاسیام که حدود یک سال و نیم پیش بود، من به همراه یک گروه عکاسی به یکی از روستاهای استان سفر کردم. شب هنگام به آنجا رسیدیم و بعد از گذشت یک ساعت یکی از نفرات گروه، به مدت سه ساعت ناپدید شد و چون در بیابان بودیم دور از دسترس بودیم و به روستا هم راه برگشت نداشتیم، نمیتوانستیم نیروی کمکی بیاوریم و همراهمان را پیدا کنیم تا اینکه او با صورتی خونین، زبانی قفلشده و لباسی خاکی پیش ما برگشت و ما آن شب را بهسختی به صبح رساندیم و هنوز هم نمیدانم که چه اتفاقی برایش افتاده بود، اما این را میدانم که باورش برای مردم عادی بسیار سخت است. الان بعد از حدود دو سال هنوز هم وقتی اسم آن مکان میآید دست و پایم به لرزه میافتد. هنوز چیزی از آن حادثه دلخراش نگذشته بود که در یکی از کوههای اطراف که با مادر و خواهر و پسر عمویم به عکاسی رفته بودم، برایمان حادثهای پر استرستر از قبل پیش آمد. از روستای گورک به یکی از کوههای اطراف رفتیم و خواستیم که ماشینمان را در آنجا پارک کنیم تا من به عکاسی مشغول شوم، ناگهان 17 موتور سوار که از اطراف به آنجا آمده بودند، ماشین ما را محاصره کردند، اما زمانیکه مادرم را دیدند، متوجه شدند که با خانواده هستیم و رهایمان کرده و رفتند. از آن موقع به بعد شد که آریادخت، گوشهگیر و خانهنشین شد تا مدتها در خانه بودم و از ترس بیرون نمیآمدم و احساس ناامنی میکردم. مریض شدم نمیتوانستم غذا بخورم. عکاسی را برای همیشه کنار گذاشته بودم تا اینکه بعد از مدتی با کمک خواهر مهربان و دلسوز، خانوادهام و همچنین صحبتهای روانشناسم، دوباره توانستم دوربین عکاسی را در دست بگیرم و اینک بهخاطر برگشتن سلامتی جسمی و روحیام شاکر خداوندم. هنوز هم نمیتوانم به تنهایی به عکاسی بروم، البته همانطور که میدانید مدت کوتاهی است که دوباره دوربین بهدست شدم .
آریادخت در آخر اجازه میخواهد تا بخشی از مقدمه کتاب بهشت شور را که استادش، کیارنگ علایی برایش نوشته است، بخواند: «آریادخت در این عکسها بهدنبال کشف هویت پیدا و پنهان منطقهای است که بهدور از دخالت بشر، به یکی از مرموزترین چشماندازهای طبیعی بدل شده است. محدودهای که در زمانه تسخیر طبیعت بهدست انسان، هیچگونه اثر مستقیم یا غیر مستقیم از حضور آدمی در آن یافت نمیشود و بههمین دلیل این عکسها به قطعیت در دستهبندی عکس طبیعت قرار میگیرند. در رویکرد عکاس در این مجموعه، کاربرد زیباییشناختی بر وجه استنادی صحنه ارجحیت یافته، همچنین در این عکسها دلمشغولی عکاس را بیشتر متوجه زمین میدانیم تا آسمان. آسمان، بخش کمی از فضای عکسها را به خود اختصاص داده و چربدستی تکنیکی نیز برای ثبت آسمان اتفاق نیفتاده است. حتی به نظر میرسد عکاس از اوراکسپوزی آسمان بهصورت آگاهانه بهره برده تا فضای انتزاعی زمین را تقویت کند...»
سودابه زیارتی