کریم جعفری:
شامگاه یکی از شبهای هفته گذشته دوستی برای تبریک هزارمین شماره بامداد جنوب به دفتر روزنامه آمد و گپ و گفتی با هم داشتیم، ابرام داشت که خاطراتت را بنویس، اینها بخشی از تاریخ شفاهی این استان در حوزه مطبوعات، سیاست و فرهنگ هستند که اصولا تعلقی به خودت ندارد و به تاریخ این استان متعلق است. این را هم که امروز میخوانید، دقیقا مربوط به همان شبی است که «م.س» در تلاشی مزبوحانه و بچهگانه تلاش کرد شاید نویسنده این خطوط را ساعاتی بازداشت کند و به دلیل حضور ماموران انتظامی تمام نشد تا منتشر شود:
واقعیتش از همان روزی که سنگ بنای بامداد جنوب را گذاشتیم، به ذهنم خطور کرد که روزانه بنویسم، اما هر چه زمان میگذشت این خطور خود را شامل خطراتی میدید که ننوشتنش بهتر بود، چرا که در این میان روزانه صدها مورد خبر، گزارش و تحلیل در مورد مسائل استان و کشور، زد و بندها و رانتهای پشت پرده، بیقانونیها و مشکلاتی که وجود داشت و دارد به دستم میرسید که نوشتنش خود یک روزنامه بود و ثبت کردنش ممکن بود گاهی اوقات آبروی انسانی را ببرد. هر چند برخی مسائل را در مورد برخی از افراد معلومالحال نوشتهام و به امانت جایی گذاشتهام، اما در کلیت این موضوع سعی در سپردن حوادث به ذهن پر مشغلهام دارم که آن نیز خود حکایت دیگری است. با این حال به این دوست گفتم که از کجا بنویسم و بنالم؟ از این بنالم که به جرم «حیوان آزاری» توسط قضاتی که حتی اجازه مطالعه پرونده را به خود هم ندادهاند، به دو سال حبس محکوم شدهام؟ من کدام حیوان و یا جانور را مورد اذیت و آزار قرار دادهام؟ لایحه دفاعیهام را دادم که بخواند، با هر سطر خواندنش، سری تکان میداد و افسوس میخورد! گفتم:
بخوان و ببین!! حالا در این گیر و دار، بهنظر آیا من باید از قضاتی که چنین حکم ظالمانهای دادهاند شکایت کنم؟ پروندهای که برای بنده درست کرده بودند، یک بیآبرویی بزرگ است و متاسفانه در استان هم مسوولان قضایی گوششان خواب است و باید به تهران و مراجع عالی پناه ببرم و چارهای جز این نیست. در بخشی از دفاعیهام در مورد اشکالات ماهوی پرونده آمده است: «همچنانکه ذکر آن رفت در مرحله تفهیم اتهام به موکل در شعبه اول دادیاری دادسرای دششتستان صرفا بزه موضوع ماده 746 قانون مجازات اسلامی (ماده 18 قانون جرایم رایانهای) به موکل تفهیم شده که عبارت است از «هر کس به قصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی یا مقامات رسمی به وسیله سامانه رایانهای یا مخابراتی اکاذیبی را منتشر نمایند، یا در دست دیگران قرار دهد... ».
در کیفرخواست صادره، نیز همین عنوان اتهامی ذکر شده اما جالب توجه آنکه در مرحله دادرسی بدوی، قاضی دادگاه کیفری دو دشتستان با افزودن عناوین اتهامی دیگری همچون افترا، توهین ... (که البته بعدا در مرحله تجدیدنظر رد میشوند) اساساً در مورد عنصر قانونی بزه انتسابی دچار اشتباه شده و اعلام داشته است مستند به مواد 608، 679 و 746 ق.م.ا حکم به محکومیت دو سال حبس موکل داده است. حال آنکه مجازات بزه موضوع ماده 608 «توهین به اشخاص عادی» جزای نقدی یا حداکثر 74 ضربه شلاق و جرم مندرج در ماده 679 در باب شکار غیرمجاز و آزار حیوانات متعلق به غیر!!! است که مجازات آن حبس از نود و یک روز تا شش ماه یا جزای نقدی است. جالب توجه آنکه همین استدلال در دادگاه تجدیدنظر نیز پذیرفته شده و حتی آقایان قضات محترم از توجه به محتوای مواد انتسابی و اشتباهات بیّن و آشکار اینچنینی بنا به دلایل نامعلوم درگذشتهاند و بهنظر میرسد موضوع از مواردی است که مرجع عالی نظارت بر عملکرد قضات بایستی بدان ورود کنند. چرا که حتی فرض سهو قلم و اشتباه نیز منتفی است. چرا که مرجع مربوطه یک بار نیز اقدام به اصلاح دادنامه خود میکند و در مقام اصلاح اشارهای در این خصوص ندارد. علی ایحال سطح استدلال حقوقی مراجع رسیدگی کننده به اتهام موکل همین مقدار بوده و بر اساس چنین حکمی در صورت عدم تجویز اعاده دادرسی بایستی شاهد حبس یک روزنامهنگار مسوول، خوشنام و خوش سابقه باشیم.»
من شرمم میآید سایر موارد این پرونده را جایی بازگو کنم، آیا عقل سلیم قبول میکند که در این پرونده دستهایی پشت پرده نبودهاند؟ آیا رئیس کل دادگستری استان بوشهر بر عملکرد قضات نظارت دارد یا آنکه نیاز است در این مورد توضیحات بیشتری ارائه کرد؟ این همه ظلم را باید به چه کسی گفت؟ این است معنی انقلاب و قانون و آزادی بیان و دمکراسی و عدل علی (ع) که برخی به آن دم میزنند؟ آیا نباید حفاظت قوه در استان در این مورد ورود کند و این قضات را راسا مورد پیگرد قرار دهد تا نیازی به پیگیری اینجانب در تهران نباشد که ممکن است اتفاقات ناگواری روی دهد؟
حالا کریم جعفری دسترسی به دیوانعالی کشور و مسوولان ارشد قضایی داشت و توانست این رای ظالمانه را فعلا نقض کند، باید دید چند نفر دیگر که دستشان به جایی بند نیست توسط قضاتی اینچنین راهی زندان شده، شلاق خورده و یا جریمه نقدی شوند؟ مسائلی در این زمینه وجود دارد که به عنوان یک شهروند ناچار به انتقال آن به مراجع ذیصلاح در کشور هستم. در ضمن شکایت از این قضات را در هر سطحی برای خودم محفوظ داشته و اگر تاکنون نیز دست نگه داشتهام، صرفا به این دلیل بوده که نخواستهام جو استان را به هم بریزم.
شما در نظر داشته باشید، نقض رای را در 27 خردادماه گرفتهاید، دقیقا یک ماه بعد دادگاه تجدیدنظر به برازجان نامه داده است، 13 روز بعد پرونده به برازجان رفته و یک هفته بعد حکم بازداشت من صادر شده است، درست 50 روز پس از صدور رای دیوان!! اگر من یک ساعت هم به بازداشت رفته بودم، آن موقع برای احقاق حقوق خودم از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکردم، هر چند باز هم ناچارم این مساله را مورد اشاره قرار دهم که دستهایی میخواهند آبروی دستگاه قضایی را ببرند.
از مراجع عالی قضایی عاجزانه و بهعنوان یک شهروند و روزنامهنگار تقاضا دارم با قضات فاسد برخورد جدی داشته باشند، به آنها بگویند که چیزی به اسم دادگاه ویژه مطبوعات داریم، به آنها یادآوری کنند که رسانهها اگر ننویسند، فساد کشور را در خود فرو میبرد، به آنها یادآور شوند که به اهل قدرت باج ندهند، چرا که روزی دستشان رو خواهد شد.