بامداد جنوب: پس از ترور فرمانده بزرگ ایرانی در
اقدامی بزدلانه بهدست سازمان جاسوسی امریکا، بسیاری این اقدام کاخ سفید را
«تروریستی» ارزیابی کردند اما اندیشمند امریکایی آن را اقدامی «جنگی» میداند.
نوام چامسکی در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه به مسائل متعددی اشاره کرد که بخشهایی
از آن را با هم میخوانیم.
چامسکی با اشاره
به رویداد هولناک ترور سپهبد سلیمانی و دلالتها و پیامدهای آن گفت: این؛ یک عمل جنگی
است؟ چه بسا بتوانیم در مورد این عمل امریکا دچار ترِدید شویم که آیا با یک تروریسم
بینالمللی از سر بیدقتی مواجهیم یا نه. بهنظر میرسد که تصمیم ترامپ؛ مقامات بلندپایه
پنتاگون را که دستور گرفته بودند تا گزینهها و زمینههای عملی این برنامه را بررسی
کنند، وحشتزده کرد. اگر بخواهیم شرایط را بهتر درک کنیم باید از خود بپرسیم که ما
در وضعیتی مشابه و قابل قیاس چه عکسالعملی از خود نشان میدادیم. تصور کنید که ایران
دومین مقام لشگری ایالات متحده امریکا را در جایی نزدیک فرودگاه مکزیکوسیتی همراه با
بسیاری دیگر از فرماندهان امریکایی و فرماندهان نظامی متحدان امریکا با موشک ترور میکرد.
فکر میکنید واکنش ما در برابر این اقدام چه میبود؟ اینکه دریابیم که وضعیت خیالی
تصویر شده و همچنین بهانه امریکا برای ترور وحشیانهای که میخواست از رهگذر آنها از
تبعات آن دربرود، به مجرد اینکه تحت بررسی و معاینه دقیق قرار بگیرد، فرو میریزد،
برای ما کافی است.
(سپهبد) سلیمانی
نه تنها در ایران بلکه در سراسر منطقه چهرهای شاخص و محبوب بود. کارشناسان سیاسی امریکاییِ
حوزه ایران هم بهخوبی به این معنا واقف هستند. یکی از برجستهترین ِاین کارشناسان
یعنی «ولی نصر» که بیهیچ شکی از (سپهبد) سلیمانی بیزار بود، در جایی میگوید که عراقیها
که شامل کردهای عراق هم میشود، او را نه شخصیت نفرتانگیزی که غرب سعی میکرد از او
در اذهان مردم منطقه بسازد بلکه برای مردم رنجدیده منطقه غرب آسیا؛ قهرمان مبارزه
با داعش است. آنها هرگز فراموش نکردهاند و فراموش هم نمیکنند وقتی ارتش یال و کوپالدار
عراق که تحت نظر امریکاییها تعلیم دیده بود، در برابر داعش یکی پس از دیگری شهرها
را تسلیم آنها کرد و اربیل پایتخت اقلیم کردستان در آستانه سقوط بود این (سپهبد) سلیمانی
و نظامیان شیعه تحتامرش بودند که کشور عراق را از شر داعش نجات دادند. این اصلا مساله
کوچکی نیست.
وی در ادامه با اشاره به برخی از مهمترین ریشههای تاریخی
نزاع ایران و امریکا، افزود: اینکه در پسزمینه این نزاع چه میگذرد و دلایل بروز آن
چیست، چندان پنهان نیست. کنترل و تصاحب منابع عظیم انرژی در خاورمیانه مدتهای زیادی
است که به اصل اولیه سیاست خارجی ایالات متحده در قبال کشورهای منطقه بدل شده است:
دقت کنید که مساله ضرورتا استفاده از این منایع نیست بلکه دعوا بر سر کنترل آنهاست.
در دوران پس از جنگ جهانی دوم ایران همواره در کانون این سیاست امریکا در قبال منابع
انرژی قرار داشت ولی انقلاب اسلامی و گریز ایران از چنگ امریکا امری نبود که امریکاییها
بتوانند آن را تحمل کنند. رد پای این حرص و طمع را میتوان تا 1953 وقتی که بریتانیا
نتوانست در برابر خواست دولت وقت ایران در استفاده از منابع خودش مقاومت کند لذا از
امریکا در مقام قدرتی جهان درخواست کرد تا برای مدیریت مساله و عملیات استخراج نفت
از سوی بریتانیاییها وارد معرکه شود، دید. این بود که بریتانیا بهرغم بیمیلی پای
امریکا را به این بازی کشاند. چنین کاری به آن معنا بود که بریتانیا بخشی از منافع
مستعمرات خود را تسلیم امریکا کرده و در برابر شریک جوان خود مدیریت مناسبات جهانی
سهم خود را تقلیل داده است.
ژنرال آیزنهاور با طراحی و ترتیب دادن یک کودتای
نظامی، نظام پارلمانی ایران را ساقط و شاه مخلوع را دوباره بر سر کار گمارد و به این
ترتیب آنها ضمن برگردان وضعیت به حال سابق، 40 درصد از تولید نفت ایران را در ازای
خدمتی که به بریتانیا کرده بودند، به یغما بردند. در این وضعیت که
نارضایتی عمومی از شاه رو به تزاید بود، شاه مورد حمایت امریکا تنها راه چاره را در
تشکیل ماشینهای کشتار اهریمنی دید. او که مرتبا از سوی سازمانهای دیدهبان صلح جهانی
متهم به استفاده بیحد و حصر از خشونت میشد، دائما با پشتگرمی به امریکا که ایران
را در کنار دیکتاتوری موروثی آلسعود و اسرائیل به کانون سیاسی و امنیتی منطقه بدل
کرده بود، کمترین پاسخگوییای به این موارد نداشت. در واقع چنین وانمود میشد که ایران
و اسرائیل در جنگ تمام عیار هستند ولی در حقیقت چنانچه اسناد محرمانه پس از سقوط شاه
برملا کردند این دو همکاریهای رده بالا و گستردهای در مقام متحدان منطقهای ایالات
متحده داشتند. حتی ارتباطات میان اسرائیل و عربستان سعودی اکنون که بیش از همه و در
مقام متحدان منطقهای دولت دونالد ترامپ که کوشیده تا آنها را پایگاههای اصلی خود
در منطقه قرار دهد، فاش میشود.
دولت کارتر که قویا از شاه تا واپسین لحظه حمایت میکرد
مقامات بلندپایه امریکایی نظیر هنری کسینجر، دیک چینی و دونالد رامسفلد از بزرگترین
و معترترین دانشگاههای امریکایی فراخوانده شدند تا شاه ایران را در برنامه اتمیاش
کمک و یاری کنند.
این فیلسوف و نظریهپرداز سیاسیِ امریکایی در ادامه با
اشاره به اینکه تمام تلاش امریکا در منطقه و خاصه در تقابل با ایران بر روی حفظ مناقع
اسرائیل متمرکز است، ادامه داد: تنش و منازعه امریکا که در سالهای اخیر بر روی برنامه
هستهای ایران متمرکز شده بود بدون وقفه در این سالها ادامه پیدا کرده است. منازعات
فوق دستکم در مقام نظر و روی کاغذ با انعقاد برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال
2015 به پایان رسید. در این قرارداد بینالمللی که به تائید شورای امنیت هم رسید، ایران
بر سر کاهش برخی فعالیتهای اتمی خود در قبال تعلیق بخشی از تحریمها با شش قدرت جهانی
به توافق رسید. آژانس بینالمللی اتمی بارها تاکید کرده که ایران تمام تعهداتش را در
تمام بندهای متعهد شده انجام داده و جالب است که آژانس امنیت و اطلاعات ملی امریکا
هم این را تائید کرده است. پرسشی که اکنون در این میان مطرح است آیا همانقدر که ایران
به برجام متعهد بوده، امریکا هم نسبت به آن تعهد داشته است؟ مشخصا نه! برجام تصریح
میکند که تمام طرفهای قرارداد ملزم هستند که به هیچ روی مانع مشارکت ایران و بهرهمندی
او از منافع اقتصاد جهانی نشده و دسترسی ایران به کانالهای مالی را با مشکل روبهرو
نکنند. دونالد ترامپ مدعی است که خروج او از برجام و نقض آن کوششی است برای مذاکرات
پیشرفتهتر و جامعتر.