صادق راستگو
امریکا نزدیک به یک قرن است که بهصورت فیزیکی در آسیای غربی حضور دارد، این حضور از جنگ جهانی دوم به شکل نظامی شروع شد و امروز مجموع نیرو و تجهیزاتی که امریکا در منطقه آسیای غربی، شبهقاره و محیط پیرامونی دارند، از دارایی نظامی برخی از قدرتهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه هم بیشتر است. با این حال از سال 2001 و حمله به افغانستان این حضور نظامی چنان تشدید شده که هر تلاشی برای خارج کردن نیروهای امریکایی از این منطقه با شکست روبهرو شده است.
پس از اوباما، دونالد ترامپ هم با شعار برگرداندن نظامیان امریکایی موفق شد آرای مردمی را کسب کند. با این حال در طول سه سال گذشته او هیچ توفیقی در این مساله نداشته و تا جایی که آمارها نشان میدهند، این حضور تشدید شده و تعداد نظامیان امریکایی بیشتر هم شده است.
رئیسجمهوری امریکا ۱۷ مهرماه امسال با دفاع از تصمیم خود برای خروج نیروهای امریکایی از شمال سوریه، گفت که امریکا نباید اصلا در خاورمیانه حضور میداشت. او در رشته توئیتی به انتقادهای شدید از تصمیمش واکنش نشان داده و گفته که تمرکز وی بر روی یک چشمانداز گسترده است که شامل درگیر شدن نیروهای امریکایی در جنگهای بیپایان احمقانه در خاورمیانه نمیشود. او تاکید کرد که جنگهای احمقانه بیپایان دیگر برای ما تمام شد.
البته سیاست خاورمیانهای ترامپ در اساس با رویکردهای باراک اوباما تفاوت دارد. رئیسجمهوری امریکا بهدنبال تقویت جایگاه عربستان سعودی و اسرائیل و منزوی کردن ایران است. که آن هم در راستای حمایت از کشور اسرائیل تفسیر میشود.
ترامپ در سه سال گذشته نتوانسته راهبرد مشخصی را در مورد خاورمیانه و تحولات آن دنبال کند. اقدامات و سیاست بدون اصول دونالد ترامپ در دوران ریاست جمهوری پیشبینی اهداف او را دشوار می کند اما بهنظر میرسد استراتژی ترامپ در خاورمیانه بر دو اصل اساسی استوار است. نخست حمایت همهجانبه از رژیم صهیونیستی و دوم فشار حداکثری بر ایران که البته این فشار هم در راستای حمایت از رژیم صهیونیستی قابل تفسیر است.
در حال حاضر شرایط بهگونهای پیش رفته است که کشورهای قدرتمندی مانند عراق و سوریه و لیبی و مصر در شمال آفریقا به شدت بیثبات و تضعیف شدهاند و نه تنها توان بازیگری در فراسوی مرزهای خود را از دست داده اند بلکه تنها درگیر بیثباتیهای داخلی هستند. اینگونه مساله فلسطین در میان کشورهای مسلمان به حاشیه رانده شده است و توازن قوا بهشدت بهنفع رژیم صهیونیستی شده است.
ایالات متحده از این وضعیت بیشترین بهره را برد ترامپ با به رسمیت شناختن بلندیهای جولان بهعنوان مناطق تحت حاکمیت رژیم صهیونیستی و نیز شناسایی قدس بهعنوان پایتخت این رژیم غاصب در سایه سکوت و بیعملی مسلمانان طرح یکجانبه معامله قرن را در حضور برخی نمایندگان کشورهای اسلامی اعلام کرد و برای فلسطینیان یک اردوگاه بزرگ در داخل سرزمینهای اشغالی ایجاد کرد. خدمتی که ترامپ به رژیم صهیونیستی کرد از زمان تاسیس این رژیم تا کنون سابقه نداشته است. این بازی یکسر برد فقط رژیم صهیونیستی را خوشحال کرد.
ترامپ از ابتدا در دوران مبارزات انتخاباتی خود اعلام کرد که برجام معاهدهای به سود ایران است او تاکید داشت که باید موافقتنامه دیگری به امضا برسد که نه تنها مسائل هستهای بلکه توان موشکی و فعالیتهای منطقهای ایران را نیز دربرگیرد و ایران را کنترل کند.
خروج ترامپ از برجام و یکجانبهگرایی او حتی از سوی هم حزبیهایش نیز تائید نشد اما با اراده شخص ترامپ و تعدادی از اطرافیان تندرو او تحقق یافت اکنون با گذشت سه سال از ریاست جمهوری ترامپ، خاورمیانه با دولتهای ضعیف شده، اختلافهای داخلی، سرزمینهایی واگذار شده به سود اسرائیل و ایران تقریبا محاصره شده روبهروست.
نگاهی دقیق به رفتارهای امریکا نشان میدهد که او سیاست خارجی متمرکزی در خاورمیانه ندارد. تنها سیاست مشخص او حمایت همهجانبه از اسرائیل و فشار حداکثری بر ایران است و برای رسیدن به آن از هیچ اقدامی کوتاهی نمیکند تا جایی که حتی اگر ناگزیر به تروریسم دولتی شود، به شهادت رساندن سردار سلیمانی نمونه بارز این تروریسم دولتی است.
عزم دولت ترامپ برای فشار حداکثری اکنون به مرحله حساس تقابل آشکار و مستقیم رسیده است. روند افزایش تنشها و تحریمهایی که نمادین هستند و درهای مذاکره را میبندد. یکجانبهگرایی، جنگطلبی و انزواطلبی ترامپ وضعیت منطقه خاورمیانه را شکنندهتر از پیش کرده است. واقعیتهای جاری در منطقه، به سرعت خود را بر دولت ترامپ تحمیل خواهند کرد و در آن صورت، آسیبها و تبعات آن برای آینده امریکا به مراتب زیانبارتر خواهد بود. آنگونه که ترامپ ادعا میکند بهدنبال جنگ نیست اما اوضاع و احوال آنچنان شکننده و بیثبات شده است که این احتمال وجود دارد که نتوان از وقوع جنگ اجتناب کرد.