اسماعیل مسیحگل
«میشود یک نفر از دست نگاهت در خواب/ یکشبه قدر تمامی زمین پیر شود/ ولی آن
فرد محال است بشر باشد و بعد/ بتواند کمی از دیدن تو سیر شود/ آی بانو چقدر خاطرهات
خوبتر است/ از تمام بت و تندیس خدایان قدیم/ زود برگرد نخواه این سر بیسامانم/ مهره
سوخته بازی تقدیر شود/ تو از آن دسته خدایان دروغین هستی/ که کسی مثل مرا عاشق
خود خواهد کرد.../ بیپدر! چند نفر کشته چشمت باشند/ چند عزت به جفای تو زمینگیر
شود/ تیر هستی به درک! عشق قرارش این بود؟!/ ما بمیریم که تو تیر معظم بشوی؟/ تا کی
این قصه قرار است همانند قدیم/ محض خشنودی تو ختم به تکبیر شود...» (رضا شالبافان)
رضا شالبافان، شاعر، ناشر و متولد آذر 54 در اهواز است. وی سرودن غزل را از
سال۷۴ با حضور در جلساتی که بهروز یاسمی و رحیم سعیدیراد در دانشکده کشاورزی
دانشگاه شهید چمران برگزار میکردند، آغاز کرد. حاصل سالها شاعری وی انتشار آثاری
به نامهای «در آینهه» (۷۶)، «پنجمین روز سال ساعت بیست» (۸۹)، «زندگینامه مهرداد
ششم« (۹۵)، «تاریخ تغزل باستان» (۹۶) بوده است. تازهترین مجموعه شعر وی به نام «عیلام
بعد از حمله آشوربانیپال» در مرحله دریافت مجوز چاپ است. او افزون بر شاعری از سال
پیش با تاسیس نشر «مهر و دل» به جرگه ناشران پیوسته و تاکنون ۷۰ عنوان کتاب را در
انتشارات خود راهی بازار کتاب کرده است. در ادامه گفتوگویی را با رضا شالبافان در
خصوص حوزه نشر و غزل امروز صورت دادیم که خواندن آن خالی از لطف نیست.
آقای شالبافان بهعنوان یک ناشر بگویید چطور کتابهایی امثال موراکامی به فروش
میرود اما از نویسندگان داخلی کمتر استقبال میشود؟
خوب ببینید
کلا این بحث در ادبیات هست که ادبیات ترجمه بیشتر مورد قبول خواننده قرار میگیرد؛
شاید شاید شاید علتش این باشد که کتابهایی که ترجمه میشوند از اقبال نسبی در
زبان خودشان برخوردار بودهاند و بعد به زبان مقصد رسیدهاند؛ یعنی اینکه قبل از
رسیدن به زبان فارسی از فیلترهای مخاطب گذشتهاند، در نتیجه طبیعی است که مخاطب
فارسی بیشتر به آنها اعتماد میکند تا کتابهای ادبیات فارسی که دارد مستقیماً به
خواننده عرضه میشود بدون هیچ فیلتری!
با توجه به وضعیت کرونا فروش کتاب و وضعیت ادبیات در این چند ماه چگونه بوده
است؟
متاسفانه
کرونا تمام اقتصاد جهان را تحت تاثیر قرار داده و اثر سوئی بر آن گذاشته است.
طبیعتا حوزه نشر هم بسیار آسیب دیده است.
از دید شما آیا به کسی که تنها یک یا دو کتاب منتشر کرده میتوان گف چهره ادبی
گفت؟
به نظر من
کتاب تنها و تنها یعنی اینکه من میخواهم ادبیات را جدی کار بکنم تنها همین تا شعر
یک نفر حرفی برای گفتن نداشته باشد چاپ کردن یا نکردن کتاب آن فرد هیچ تاثیری
ندارد.
به عنوان یک ناشر موفق با چه معضلاتی در این عرصه دست و پنجه نرم میکنید؟
اصولا
متاسفانه صنعت کتاب و چاپ آن در کشور ما صنعت ورشکسته است بهجز موارد استثنایی
مانند کتابهای کمک آموزشی بقیه شاخهای کتاب عملا ورشکسته است و رونقی ندارد و
کتابفروشیها عملا دارند درآمد خودشان را از نوشتافزار در میآورند نه از فروش
کتاب و این یک فاجعه برای فرهنگ مملکت است. این حالت فاجعهآمیز در خصوص شعر نیز
فاجعهآمیزتر هم هست. مسائل فرهنگی و همچنین لوکس، رابطه مستقیم با وضعیت اقتصادی
مردم دارند. همیشه وقتی مردم جامعه از لحاظ اقتصادی تحت فشار قرار میگیرند اولین
چیزی که از سبد کالای آنها کم میشود، کالاهای لوکس و فرهنگی است! خوراک را مردم
مجبورند تأمین کنند اما خوراک روح را فراموش میکنند و فاجعههای فرهنگی هم از
همین جا شکل میگیرد و متاسفانه کسی هم در عمل به فکر نیست. شعارهای فراوان داده
میشود ولی در عمل سهمیههای کاغذ برداشته میشود و خریدهای دولتی بسته میشود و
بستههای حمایتی از ناشران آنقدر کاهش پیدا میکند که عملا به نورچشمیها میرسد و
در این وانفسا بیشترین ضرر را هم ادبیات مستقل میکند.
روند چاپ کتاب در نشر شما چگونه است مثلا اگر کسی کتاب ضعیفی دارد میتواند با
هزینه کردن مالی در نشر شما کتاب چاپ کند؟
من پیش از این
عقیده داشتم که باید اجازه داد همه شعرها ارائه شوند و با گذشت زمان جامعه ادبی از
بین آنها انتخاب کند ولی متاسفانه آنقدر تعداد کتابهای شعر و داستان چاپ شده زیاد
شده که مخاطب و خواننده سردرگم شده و در انتخاب شعر قوی دچار سرگیجه میشود چند وقت
پیش دوستان شاعر اعتراضهای زیادی کرده بودند که فلان فرد سرشناس فقط بهدلیل
سرشناس بودن نیاید اقدام به پخش دلنوشته به اسم شعر کند و متاسفانه کتاب آن هم
چاپ میکند. من همانجا با دوستان شاعر بحث داشتم که از آن فرد نمیشود انتظار
داشت که دلنوشتههایش را پخش نکند اما از انتشارات شناختهشده میشود انتظار
داشت که هر چیزی را به اسم شعر به خورد مخاطب ندهند.
نمیشود گفت
که فلان فرد دلنوشتههایش را پخش نکند اما میشود از انتشارات شناخته شده خواست
که آنها را چاپ نکنند. متاسفانه نظارتی بر کیفیت شعرهای چاپ شده وجود ندارد. من با
گزینش موافق نیستم چون سلیقه باعث مشکلاتی خواهد شد؛ اما باید کمیتهای وجود داشته
باشد که شعرها از سطحی به پایینتر چاپ نشوند که امروز متاسفانه وجود ندارد.
تا امروز چند عنوان کتاب چاپ نکردید و چه خاطره تلخ یا شیرینی دارید؟
انتشارات «مهر
و دل» از شهریور سال گذشته فعالیت خودش را آغاز کرده، در این مدتِ کم با لطف خدا و
اعتماد دوستان و تلاش همکاران توانستیم بیش از هفتاد عنوان کتاب در زمینه ادبیات
چاپ کنیم، از شعر و داستان تا ترجمه... و به جرأت میتوانم بگویم که بیش از ۷۰ تا
۸۰ درصد کتابهایی که چاپ کردیم؛ کتابهای قابل دفاع و بااهمیتی در ادبیات امروز
بودهاند، با توجه به اینکه انتشارات ما، انتشاراتی مستقل و نوپا و بدون پشتوانه
مالی محکم بود است. درباره خاطرات بد و خوب هم باید بگویم که بدترین خاطره امسال،
داستان کرونا و بهتبع آن برگزار نشدن نمایشگاه بود، چون شاید بیش از ۷۰ یا ۸۰
درصد فروش انتشارات نوپا در نمایشگاه اتفاق میافتد و این ضربه بدی به ما زد. یکی
دیگر از خاطرات بد، کتابی بود از میلاد روشن با نام «سردسیر»؛ کتابی که انصافا
بسیار قوی بود ولی از همان اول میدانستیم که مجوز نخواهد گرفت و در نهایت هم
آنقدر اصلاحیه خورد که از چاپش صرفنظر کردیم. خاطرات خوب هم نظر لطف و اعتماد
دوستان به ما و همچنین همکاری با پخشهای قدرتمندی مانند چشمه و صدای معاصر بود که
برای یک انتشارات نوپا بسیار غیرقابل پیشبینی بود.
نظرتان درباره قالبهای شعر کلاسیک چیست آیا به پایان رسیده یا هنوز هم
هواخواهان خود را دارد؟
شاید برای این
پرسش خیلی دیر شده باشد اگر ۳۰ یا ۴۰ سال پیش این را می پرسیدید، شاید محل بحث بود
ولی امروزه با جریان غزلی که با محمدسعید میرزایی از اواخر دهه هفتاد آغاز شد،
تکلیف این سوال در عمل روشن شد. امروز اگر به جریان غزل پیشروی امروز نگاه بندازید
و به اقبالی که علاقهمندان ادبیات به این جریان نشان میدهند، بهجرات میتوانم
بگویم حتی از جنبههایی غزل امروز زایاتر و جاندارتر از شعر سپید دارد پیش میرود.
حتی خیلی از دوستان سپیدسرای ما، پویایی غزل را باعث عقب افتادن سپید میدانند. بههر
حال روزهای بسیار روشنی در انتظار غزل امروز ایران است.
بهنظر میآید اکثر شاعران جوان ما قالبهای شعر کلاسیک را نمیشناسند حتی از شعر
نو و نیمایی شناخت کافی ندارند و همین باعث افت شعرشان شده، تا چه اندازه با این عقیده
موافق هستید؟
شاید به خیلیها
بربخورد ولی من بهشدت اعتقاد دارم که بیسوادی در شعر امروز دارد بیداد میکند.
متاسفانه سطح آگاهی شاعران در مقایسه با گذشته بسیار پایینتر است. خیلیها شعر
آوانگار میگویند مثلا و تصاویری خلق میکنند که فکر میکنند سقف آسمان را سوراخ
کردهاند، در حالی که بسیار زیباتر از آن تصاویر را گذشتگان بیان کرده بودند و چون
آقا و خانم شاعر ما، شعر گذشتگان را نخوندهاند فکر میکنند خودشان دردانه روزگارند.
هر دانشی در شعر به کار آید. شما حتی اگه بخواهید سپید هم بسرایید باید با وزن و
فرمهای کلاسیک آشنایی نزدیک داشته باشید، شاملو بدون زبان آرکاییک بیهقی هیچگاه
به این جایگاه نمیرسید.
اینکه میگویند یک شاعر باید متعهد و با اخلاق باشد یعنی چه؟
یک انسان باید
اخلاقمدار باشد ولی شاعر در لحظه سرایش نه. بحث کاملا درست هنر برای هنر بیانگر
این است که هنرمند در لحظه آفرینش تنها باید به هنر متعهد باشد، آزاد و رها و حتی
با تعهد به اخلاق هم خودش را سانسور نکند. البته این بحث به اشتباه اینگونه تعبیر
شد که به بیاخلاقی متعهد باشد. در حالی که بار منفی آن تعهد بود، شاعر نباید خودش
را متعهد به فکر و اندیشه خاصی بداند.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
مجموعه غزل
تازهام «عیلام بعد از حمله آشوربانیپال» برای دریافت مجوز چاپ ارسال شده است تا
ببینیم چه بیرون بیاید! همچنین در حال ترجمه «پیرمرد و دریا»ی همینگوی هستم، ترجمه
مجموعهای از شعرهای پابلو نرودا هم در دست دارم. افزون بر آن یک کار پژوهشی در
حوزه بررسی وزنهای غزلهای فارسی هم در دست دارم.
سخن پایانی؟
آرزوی روز و
روزگاری بهتر برای کشورم. روز و روزگاری که اینگونه
نباشد که هست!