bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۵۹۵۶
تاریخ انتشار: ۱۲ : ۲۳ - ۱۲ شهريور ۱۴۰۱
گفت‌وگوی بامداد جنوب با نویسنده رمان «بی‌پدر»
نازنین فروغی:به بهانه‌‌ چاپ رمان «بی‌پدر» اثر مژده سالارکیا منتشر شده در نشر چشمه با او به گفتگو پرداختیم و به ریشه‌یابی و اثرات بعضی از کلمه‌هایی که در این رمان نقش اساسی ایفا می‌کنند، می‌پردازیم.

گفت‌وگوی بامداد جنوب با نویسنده رمان «بی‌پدر»

نامها در خدمت داستان

نازنین فروغی

نامها و ریشه معنایی آنها و پیوندشان با خط سِیر داستان (حال هر داستانی) میتواند مانند یک کلید ارزشمند برای قفل موجود در داستان باشد. در رمان کوتاه «بیپدر» اسامی نقش تعیینکنندهای بازی میکنند و بهتر است گفته شود بار اصلی رمان بر عهده‌‌ نامهاست. مژده سالارکیا در ابتدا با نقل قسمتی از شاهنامه مرگ فرود فرزند جَریره و سیاوش- گویی قرار است بگوید در این داستان خونها ریخته شده و با خودکشی جَریره نشان میدهد خونها ریخته میشود.

ادامه‌‌ این خونریزی و خونخواهی سرآغاز رمان «بیپدر» است. به باور سالارکیا وقتی مقدسترین بخش زندگی به معنای آن چیزی که برایش جان فدا میشود- مورد تهدید قرار میگیرد، واکنش به آن میتواند ترسناک باشد. این دارایی مقدس میتواند خاک و خون باشد و یا فرزند. او عقیده دارد زمانی که انسانها به انتقام روی میآورند ترسناکترین وجه وجودی خودشان را به نمایش میگذارند.

در ادامه به بهانه‌‌ چاپ رمان «بیپدر» اثر مژده سالارکیا منتشر شده در نشر چشمه با او به گفتگو پرداختیم و به ریشهیابی و اثرات بعضی از کلمههایی که در این رمان نقش اساسی ایفا میکنند، میپردازیم.

یک داستان و چند قهرمان

شخصیت اصلی رمان سالارکیا در نگاه اول یک زن است «صهبا» اما در طول داستان با چند شخصیت دیگر طی فلشبکهای زمانی مواجه میشویم که هرکدام به نوبه‌‌ خود میتوانند بار اصلی داستان را بر دوش داشته باشند. نظر سالارکیا در مورد وجود چند شخصیت اصلی و تمایلش به قهرمانپروری و در مورد اینکه آیا یک داستان برای تاثیرگذاری نیازمند وجود شخصیتهای برجسته از جهات مختلف است، این است که با توجه به مبنای رمان «بیپدر» نیاز به تعدد شخصیت حس میشد. او از کنسلشدن طرح کلی دیگری و استفاده از چند راوی در ابتدای کار سخن میگوید و بعد از بازنگری، از یک راوی استفاده میکند که متاخر بوده و ناظر بر نسلهای پیشین و قراردادن یکی از راویانی که حذف شد و در قالب شخصیت قرار گرفت. این-گونه است که میبینیم رمان سالارکیا دارای تعدد شخصیت است.

اسطورههایی که سر از خاک بیرون آوردهاند

طبق متن آغازین رمان که برگرفته از شاهنامه است، بیدرنگ متوجه میشویم با «اسطوره» سروکار داریم و اگر نه در تمام قسمتها، بلکه وجود آنها و تاثیراتشان در دنیای واقع را به وضوح حس میکنیم. در نگاه اول و به زبان ساده و قابل فهم برای اکثریت، اسطوره از خیال میآید اما در داستان سالارکیا میبینیم اساطیر راه خود را به دنیای واقع و در اصل دنیای زندگان باز کردهاند. نویسنده در مورد هدف خاصی که پشت این ایده بوده یا نه از داستان «فرود» فرزند سیاوش در شاهنامه میگوید. او دلیل این ایدهگرفتن را در میان ایرانیها و بحثهایی که در مورد اسطورههای آنها وجود دارد بغیر از بحث خیر و شر- خاک و خون میداند. او عقیده دارد ایرانیها جزو اولین ملتهایی هستند که برای خاک و خون اسطوره دارند و اینجا از «آرش کمانگیر» مثال میآورد.

او از زیرساخت کلی داستانش و ربط آن به حضور کوتاه «فرود» در شاهنامه و نحوه‌‌ مرگ او به دست یک ایرانی میگوید و اینکه هیچ خونخواهیای اتفاق نمیافتد، برایش دغدغه‌‌ اصلی بوده.

«بیپدر» یک رمان واقعگرایانه است که جادو و در قسمتهایی، اصولی فراتر از واقعیت به خط سِیری داستان پیوند خورده. وقایعی که اسطورهها رقم میزنند مربوط به دوران کهن است که خب طبیعی است چرا که تعریف اولیه‌‌ اسطوره این است. حوادث رمان سالارکیا طبق تعریف اولیه‌‌ اسطوره، از دوران اولیه بهاصطلاح «مبداء» آغاز میشود و ادامه پیدا میکند تا زمان حال. در این رفتوبرگشت زمانی اگر از جنبه‌‌ اصلی نگاه کنیم باید با شخصیتهایی مواجه بشویم خلاف طبیعت عادی ولی شخصیتهایی داریم که وجود خارجی دارند و واقعی هستند (انسانها) که همان بخش رئال ماجراست. سالارکیا در پرداخت داستانش از وجود شخصیتهای فرای واقعیت استفاده نکرده، با این حال رد ِ اسطوره و فضایی فرای واقعیت را حس میکنیم. او در مورد چیزی که علنا استفاده نکرده ولی ردپایش در طول داستان مشخص است (برای مثال زمان قطع درخت گوجه و ارتباط پدر با آن، پرتاب نوزاد درون برف، و...) میگوید انتظار نداشته مخاطب امروزی، توجه زیادی به داستان فرود ِ سیاوش داشته باشد و قصدش بازگویی این داستان نبوده. او از وجود سرنخهایی در داستان میگوید که مخاطب در صورت ناآشنایی با داستان شاهنامه، با در دستگرفت آنها بتواند با داستان همراه شود. سالارکیا دلیل استفادهنکردن از شخصیتهای فراواقع در داستانش را قابل باوربودن خط سِیری داستانش ذکر میکند و در عین حال میخواسته داستانش وامدار داستان فرودِ سیاوش باشد و کمی از آن تغذیه کند.

گرفتن حق از طریق خونخواهی و انتقام

«صهبا» با کمک یاد و خاطره‌‌ مردگانی که حالا در ذهن او زنده شدهاند در صدد انتقام برآمده. مشاهده می-شود او برای پایاندادن، به نقطه‌‌ آغاز برگشته. در ملک قدیمی و رو به ویرانی آباواجدادیش دنبال سرنخ ماجرا میگردد. روی زمین این ملک خون ریختهشده. در مورد اصرار سالارکیا بر وجه نمادین «مرگ» در پرداخت داستانی او پرسیدهایم، مرگی که باعث شده فضای روایت او سرد و یخزده بشود. نظر نویسنده را در این مورد جویا شدهایم آیا قصد او دنبالهرویی از این جمله‌‌ بهاصطلاح «خون بریز تا خون ریخته شده احیا گردد» بوده و او به این قسمت از رمانش اشاره میکند «بعضی از زخمها هرگز از خونریزی نمیافتند.» او از دور زدن کلیشه‌‌ بخشش چیز خوبی است سخن میگوید و عقیده دارد این نبخشیدن لزوما نباید با ریختن خون همراه باشد و از اهمیت ایستادن مقابل حقخواهی میگوید.

سوالهای بیجواب در دل داستان

مدتها قبل داستانهایی نوشته میشدند که فراز و فرود خاصی آنها را در بر نمیگرفت و روایتی سرراست و بدون پیچیدگی زبانی خاصی داشتند. نویسنده در طول داستان به تمامی چراها جواب میداد و مسئولیت این کار بر عهده‌‌ خواننده نبود و حتی در پایانبندی با سرانجامی خوش مواجه میشدیم. مدتهاست نویسندهها روی آوردهاند به پرداختی غیر خطی، طرح سوالهایی که رسیدن به جواب آنها در گرو شکافتن لایههای داستان است و امثالهم. گاهی مشاهده میکنیم شخصیتهایی در داستان وجود دارند که بودنشان در هالهای از ابهام است. شخصیت «بهار» در رمان سالارکیا معلق در هواست. نویسنده در مورد این شخصیت نظرش این است شخصیت «بهار» به کمک او می‌‌آید در راستای افشای حقیقت. او در مورد شخصیت ِ مردمگریز «صهبا» میگوید و احتیاج او به یک همراه.

سالارکیا در مورد وجود پرسشها در دل داستان میگوید که موارد مبهمی برای راوی وجود داشت که به شکل مونولوگ مطرح میشد و قصد او از این کار کاملکردن تکههای پازل در قالب داستان بوده که در انتها شخصیت اصلی بتواند جواب سوالهایش را پیدا کند.

و در پایان این قسمت از او پرسیدهایم آیا قصدش از طرح سوالهای بیجواب در دل داستانش، گمراهکردن مخاطب بوده یا مانند دیگر نویسندهها راهی متفاوت برای روایت انتخاب کرده. سالارکیا در مورد وجود پرسش-ها در دل داستان میگوید که موارد مبهمی برای راوی وجود داشت که به شکل مونولوگ مطرح میشد و قصد او از این کار کاملکردن تکههای پازل در قالب داستان بوده که در انتها شخصیت اصلی بتواند جواب سوال-هایش را پیدا کند.

جذب مخاطب با وجود سرمای غوطهور در داستان

همانطور که قبلا اشاره شد، فضای «بیپدر» فضای سردی دارد. سالارکیا در مورد پایانبندی داستانش و گرم-شدن روایت توضیح میدهد که برای داستانش یک مکان کوهستانی انتخاب کرده و در کنارش شخصیتهایی را قرار داده که بر اصولی مثل خون و حفظ نسل پافشاری میکنند و بجای اینکه به آن اعتقاد داشته باشند، آن را به ارث بردهاند و از کنار هم بودن لذت نمیبرند. بلکه یکجورهایی کنار یکدیگر بودن را تحمل میکنند.


نام:
ایمیل:
* نظر: