هر کسی از چیزهایی خوشش میآید و از چیزهایی هم خوشش نمی آید. یک پلیس هم از این قاعده خارج نیست. مثلا ممکن است یکی از دزد خوشش بیاید و دیگری هم، خیلی با آن حال نکند. با این اوصاف، عجیب نیست که پلیس کشور ما هم روحیات خاص خودش را داشته باشد. مثلا نتواند به مردم بالاتر از گل بگوید، چه رسد به اینکه آنها را بزند.
خوب کجای این ماجرا ایراد دارد؟ زدنش یا نزدنش؟ اصلا گیریم که زدن خوب باشد و پلیس هم نمیزند. شما را نمیدانم اما همچین وقتهایی، «ما میگیم زده، شما هم بهتره بگید زده!» ما کلی جراح هم داریم که با دیدن سه قطره خون، کف اتاق عمل غش میکند. خوب احساساتشان لطیف است و داشتن احساسات لطیف نه جرم است و نه بیماری! این را داشته باشید، حالا شاید یک موقعی هم بشنوید، سه روز بعد از وقوع یک حادثه، تازه به آن حادثه مشکوک می شوند؟!
بله، خود ما هم می دانیم که حادثه بدون هیچ شکی اتفاق افتاده و اصولا باید دنبال افراد مشکوک بود و نه حادثه مشکوک!؟ خب؛ شاید شگرد پلیسی آنها اینجوری است. مگر کسی از شما میپرسد، چرا دماغ دارید؟! عزیزان؛ چرا آستانه تحمل ما تا این حد پایین آمده است؟ بیایید همدیگر را تحمل کنیم و کسی را بهخاطر داشتن روحیات خاصش شماتت نکنیم. بهتر است برای حل مسائل، از راهش وارد شویم. چطوری؟ مثلا اینطوری...
همه میدانیم که پلیس ما به «بوت» و «چکمه» حساسیت بهخصوصی دارد. خوب همین حساسیت را میشود یکجورهایی در جهت حساسیت هایی که باید باشد و انگار نیست، منحرف کرد. یعنی میتوان دور و بر وزارتخانهها، بانکها، سفارتها و هر جایی که به حفاظت و امنیت نیاز دارد، تعدادی بوت پوش و چکمه پوش رها کرد و از بیرون زدن رگ غیرت پلیس در جهت منافع ملی استفاده کرد! .. هموطنان؛ تبدیل تهدید به فرصت، به همین چیزها میگویند. فقط حواستان باشد که این حساسیت، فصلی است. یعنی اینکه تابستان و زمستان نمیشناسد اما به جایش پاییز و بهار را مثل کف دست میشناسد! پس ترجیحا اگر میخواهید از این روش استفاده کنید، بر اساس فصل مورد نظر اقدام کنید و حالشو ببرید!