bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۳۸۳۵
تاریخ انتشار: ۲۳ : ۱۷ - ۰۲ خرداد ۱۳۹۵
در این وادی که هستیم خیلی اتفاق‌ها می‌افتد، از اون دست اتفاقاتی که فقط خاص بوشهر است و بس. یعنی اگه شما از شمال تا جنوب این استان و گز کنید و چوب بندازید، متوجه خواهید شد که از همیشه تا همیشه هر وجبش یه مساله‌ای هست که باید بهش بخندیم.
امین بندری: در این وادی که هستیم خیلی اتفاق‌ها می‌افتد، از اون دست اتفاقاتی که فقط خاص بوشهر است و بس.
یعنی اگه شما از شمال تا جنوب این استان و گز کنید و چوب بندازید، متوجه خواهید شد که از همیشه تا همیشه هر وجبش یه مساله‌ای هست که باید بهش بخندیم.
به‌عنوان مثال، اگه به شما بگویند که اوضاع و احوال این روزها چطوره؟ می‌گی چی؟
دیروز خان عمو بعد از چند هفته قهر تماس گرفته و طبق معمول بدون هیچ مقدمه‌ای می‌گه: خبری هست؟
گفتم: در مورد چی؟
گفت: می‌خواد بره؟
گفتم: کی؟
گفت: خودت و نزن به اون راه؛
گفتم: کدوم راه؛
گفت: خریت؛ مشخصه دیگه، داری من و مسخره می‌کنی؟
گفتم: جان خان دایی من اهل این حرف‌ها نیستم، قلبا و قبلا ارادت ویژه خدمت شما داشته و دارم اما نمی‌دونم مبحث چیه و از چه سخن می‌گوئید؟
گفت: منظورم این‌که که اون آقایی که فکر می‌کنی الان رفیق منه، قراره پاشه بره دنبال کار دیگه‌ای یا نه؟

من که خیلی دیر می‌گرفتم و آدرس‌هایی که خان عمو می‌داد زیاد با اسناد و مدارک و شواهد موجود مطابقت نداشت، در پاسخ مونده بودم و عاجزانه تقاضا کردم: اگه خاطر ملوکانه اجازه می‌ده، لطف کنید و اندکی شفاف بگید.
گفت: نمی‌خواد من و خر فرض کنی، دیروز رفتم پیش این دوستم که پیمان‌کار هست. گفته یه پروژه‌ای اجرا کردم 15 میلیارد تومن، یه خورده‌ایش رو دادن، بیشترش رو ندادن. می‌ترسم که پولم گیرم نیاد. تجربه نشون داده تا زمانی که سفارش دهنده بزرگ تو استان هست، این احوال قابل گفتنه، به‌محض رفتن او دیگه باید دور پول رو هم خط بکشی. بدبخت رنگش شده بود عینه عنبیه چشم خاله خاتون خدابیامرز، سفید سفید. داشت می‌مرد.
منم نه گذاشتم و نه برداشتم و گفتم: کسی که این همه پول داره که بتونه یه پروژه رو با جیب شخصی تموم کنه بهتره هیچی گیرش نیاد. دندش نرم، تا اون باشه دیگه اعتماد بی‌جا نکنه.
گفت: تو که نمی‌دونستی منظورم کیه، چرا حالا می‌گی اینجوریه؟
گفتم: فقط پیش تو ناله نکرده، تو نفر دهمی هستی که داری بهم می‌گی، به‌خاطر همین هم فهمیدم که منظور مبارک چیه. 
گفت: حالا بهم بگو، خبر مبر چی داری، من یه دو سه هفته‌ای مریض بودم و تهران نرفتم و پیگیری نکردم، اگه بندازنش بیرون و بره، این بنده خدا لِه می‌شه.
گفتم: والله اگه با رفتن او یه نفر له می‌شه، بزار بشه. یک میلیون آدم از زیر فشار بدبختی بیرون میان. همیشه نیمه پر لیوان رو درنظر بگیر جناب خان عمو. 
طبق معمول خبری هم نشد و تلفن با بوق ممتد، قطع شد و فهمیدم که حرفم تا چه اندازه درست بوده.


برچسب ها: بامدادیه ، طنز ، استان
نام:
ایمیل:
* نظر: