ما این روزها کلا اوضامون قاطی پاتی هست. یعنی هر کاری میکنیم که جفت و جورش کنیم، اصلا نمیشه. دست خودمون هم نیست. بخوای نخوای، فکر کردن هم بهش سخته.
امین بندری: ما این روزها کلا اوضامون قاطی پاتی هست. یعنی هر کاری میکنیم که جفت و جورش کنیم، اصلا نمیشه. دست خودمون هم نیست. بخوای نخوای، فکر کردن هم بهش سخته. این روزا که باد گرم میاد و قراره تا یکی دو ماه دیگه خارک و دنباز و رطب و خرما درست بشه و به قول یه رفیقی، بهار بوشهر تو تابستون برسه، یه بنده خدایی که هشتش گروی دوازدهش هست زنگ زده و میگه: 1000تن رطب درجه یک میخوام! احساس کن برق شش فاز، نه هم سه فاز من و گرفته باشه. طرف تا دیروز کتوک میخورد و کنگه زیر مخ جمع میکه سی سال بعدش، الان زنگ زده: برادر جان من الان تهران هستم، در خدمت یکی از تجار معروف و خوشنام کشور. ایشون در حال تجارت با تجار عراقی، عمانی و روس هستند. یکی از تجار درخواست خرید 1000 تن رطب درجه یک رو داشتند، میخواستم ببینم کسی رو سراغ نداری که تو سردخونه داشته باشه!
میخوای باور کنی یا نکنی، من اصلا دیگه روحیهام رو از دست داده بودم، نه اینکه ناراحت بودم که بعد از آرزوی کنگه، الان دنبال رطب درجه یک خشت و کنارتخته میگرده، بلکه این لهجه تهرونیش مونه کشت. جوری آخر این کلمات و میکشید که پاش میشد رستوران شناور رو از تو جو محمدآباد برازجون بیاری بزاری تو خیابون بیمارستان!!! بعد از کلی هن و هن، گفتم بزار بهت خبر میدم. زنگ زدم به خان عموی گرامی که مدتهاست که در بلاد فرنگ بوده و از همه رنگ رو دیده و میدونه که کی به کیه. تلفنش که زنگ خورد، نذاشت سلام کنم، گفت: چه عجب، چی شده، بالاخره این برادرزاده بزرگورار یادی هم از عموشون کردند؟ گفتم: اینا رو بزار برای بعد. 1000 تن رطب درجه یک سراغ داری؟ فکر کنم اون هم رو برق هشت فاز گرفت، چون هیچی نگفت و بعد از چند بار الو الو کردن موفق شدن یه رگه نازکی از تو گلوش بیارم بیرون که میگفت: کمو خر دنبال 1000 تن رطب تو این فصل ساله؟ گفتم: عامو حواست نیستا. بعد از اونی که رفتی با این دشمنای ما بستی، یادت رفته که 10 روز دیگه هم ماه رمضونه و مردم بهشدت محتاج رطب درجه یک هستن. گفت: آخه مگه تو روسیه چند نفر روزه میگیرن که بخوان 1000 تن رطب هم براشون ببرن؟ میدونم اما اینکه بخواد بره روسیه، عجیبه. گفتم: تو کاری به کارش نداشته باش. سراغ داری بگو تا به این بیچاره خبر بدم. گفت: سی کی میخوای؟ تا که اسم این بیچاره رفیقمون رو آوردم گفت: اگه داشتم هم نمیدادم. بره همون کتوگ بخره بعضه. رفته تهرون سی مو کلاس میزاره. بهش بگو نگرد، نیست، یعنی واقعا نیست.