امین بندری: دیروز رفتیم سینما، جاتون خالی. همه اومده بودند، قرار بود «وعدههای یک مرد راستگو» را با هم تماشا کنیم. فیلمی که فقط قابلیت ساخت و پخش در محدوده جغرافیایی خاصی را داشته و نمیتوان نمونه آن را در جای دیگری یافت.
فیلم با پخش آهنگ بسیار شادی شروع شد با نام «بچه محله خومون»
پس از شروع آهنگ که با صدای رسای یکی از خوانندگان هماستانی بود، بدون آنکه بازیگر یا کارگردان فیلم مشخص باشد – اینجاش مثل فیلمهای امریکایی شد- صحنههایی که بهنظر میرسد تنها از بدلکاران حرفهای ساخته است، شروع به پخش شدن کرد که کل سالن را هیجان خاصی فرا گرفت، جاتون خالی، باورتون نمیشه. هر که کارگردان این فیلم بود، من بودم نخل طلای کبکاب را حتما بهش میدادم.
فیلم با اعلام حمایتهای گسترده، اعلام طرحهای مختلف توسط قهرمان فیلم و اینکه میخواست دنیا را گلستان کند، ادامه یافت. هر چه که به ادامه فیلم نزدیکتر میشدیم، از هیجان آن کاسته میشد.
مثلا در یه جایی از این فیلم بلند که در تاریخ کمتر سابقه دارد، مردم به تفریح میروند و صدای دالبی خاصی هم روی اثر است که موج دریا را در رستوران شناورِ کنارِ هتلِ شناور به شکلی کاملا واضح پخش میکند. در این سکانش که با مهارت خواصی طراحی و اجرا شده و به نظر میرسد کارگردان برای آن دستکم کلی وقت گذاشته، روی ماهی بهشدت زوم میکنند، یعنی جوری زوم میکنند که بوی ماهی!! از توی فیلم بلند میشود – اَرّه چه خوره!!!
یعنی مونده بودم که که چرا این ماهی رو پخش میکنند و این همه روش زوم میکنند، که نگو این ربع ساعت تبلیغاتی است که این شبکههای خارجکی پخش میکنند و کلا داستان ماهی در قفس است! یعنی ماهی در قفس که قرار بود در رستوران شناور سرو شود و کسی هم غیر از کارکنانِ منطقه ویژه اقتصادی بوشهر پولِ حضور در آن را نداشتند.
فیلم یه مرتبه کسل کننده شد، به نظر میرسید اینجاش دیگه تهیه کننده، کارگردان، صحنهآرا و بازیگران همه و همه زده بودند به تیپ و تاپ هم. هر کس برای خودش یه سازی رو کوک کرده بود. یکی نیانبون میزد، یکی فلوت، یکی خیام خونی میکرد، یکی یزله میرفت، یکی تنبک میزد و اونایی هم که خیلی باکلاس بودند، ساز دهنی و گیتار برقی.
یه نگاهی به دور و برم کردم دیدم خودم نشستم و یه چندتای دیگه. اعضای شورا، رئیس شورا و یه چندایی هم مسوولان امر که فکر کنم بندگان خدا مجبور بودند که بمونند.
فیلم البته به پایان خوش خود نرسیده بود اما از همه چی مشخص بود که آخر و عاقبتی نداره. منم پاشدم برم که دیدم بارون داره میاد و اعضای شورا هم فلنگ و بستن و رفتن.
بله دوستان، ما در سینمای روباز در حال تماشای فیلمی بودیم که همزمان در 34 سینمای دیگر هم به نمایش درآمده بود!!!