bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۳۹۸۹
تاریخ انتشار: ۱۸ : ۲۰ - ۱۲ خرداد ۱۳۹۵
این خان عموی ما مثل بارون بهاری می‌مونه. یه چند روزی پیداش می‌َشه و یهویی غیبش می‌زنه. یه چند دقیقه‌ای مانند رگبار می‌باره و یه مدتی می‌ره تا تجدیدقوا کنه و برگرده.
امین بندری: این خان عموی ما مثل بارون بهاری می‌مونه. یه چند روزی پیداش می‌َشه و یهویی غیبش می‌زنه. یه چند دقیقه‌ای مانند رگبار می‌باره و یه مدتی می‌ره تا تجدیدقوا کنه و برگرده.
دیروز بعد از چند روزی دوباره زنگ زده و احوال پرسی گرم و نرمی که تو ای چند وقت سابقه نداشت. بعد از چاق سلامتی گفت: چه خبر مرد روزنامه‌نگار؟
گفتم: والله سلامتی وجود ذی‌جود شما، خبر خاصی نیست. می‌گذرونیم.
گفت: من رو یابو فرض کردی یا این‌که خودت هستی و به کسی نگفتی بهت بگه. 
این‌ و که گفت، فهمیدم که یه چیزی تو چنته داره و می‌خواد لیچار و متلک بارم کنه. گفتم: شما با خبر باشید، ما که یه گوشه دنیا افتادیم و هر روز برامون یه چیزی می‌تراشند که البته امیدوارم بخوره به‌خودشون. 
گفت: خودت رو زدی به اون راه، دیدی که چطوری مجلس رو به دست گرفتیم و دوستات رو که تو لیست امید بود بردیم سمت خودمون.
گفتم: والله من دوستی ندارم که بخواد بره سمت این یا اون. دوم هم هر کی به هر کی دوس داشت رای داده، خودش می‌دونه. 
گفت: بایدم این‌ و بگی، البته دوستات که خیلی خوشحال بودن. شنیدم به‌شدت رایزنی می‌کردن که سی عارف رای ندن!
گفتم: خبر ندارم. حتما نفعی تو این مساله بوده. به من ربطی نداره. هر کی رای آورده، مبارکش باشه.

گفت: نگو، خیلی هم بهت ربط داره. خلاصه ما فعلا پیروز شدیم و از چهار نماینده استان سه نفر هم تو تیم ما هستن. برو حالش رو ببر که چطوری مدیریتتون کردیم. در یک کلام، به تیم ما رای دادین و فکر می‌کنید که ما رو شکست دادین.
گفتم: نوش جانتون. حتما لیاقتش رو داشتین. ما هم کار خودمون رو می‌کنیم. فعلا من درگیری دیگه‌ای دارم، دارم فکر می‌کنم که چرا استان ما تو این دو سال به قهقرا رفته، چرا به این مساله اشاره نمی‌‌کنی؟ چرا نمیری بپرسی که چه خبر شده که از آخر اول و دوم و سوم شدیم. چرا نمی‌رید بپرسید که چرا همه استان‌ها باید از ما جلو بزنند و اون رفیق شفیقت فقط و فقط دنبال زدن زیرآب روزنامه بدبخت ما و گذاشتن دوس رفیقاش این ور و اون‌وره؟
خان عمو جان، هر کی می‌خواد تو مجلس بره و رئیس و معاون بشه. اینا سی مردم بوشهر دردی رو دوا نمی‌کنه. ما درد بزرگ‌تری داریم که برو سیشون یه فکری من و بعد بیو سرکوفتش رو به ما بزن. بره سی همینایی که اومدن تو تیمتون بگو که یه فکری کنن شاید یه آدم درست و درمونی بیارن تو بوشهر تا از گشنگی نمردیم. ما که صدامون به جایی نمی‌رسه...
حدستون کاملا درسته. خان عمو تلفن رو قطع کرده بود و من داشتم باد هوا درو می‌کردم، درست مثل اوضاع فلاکت‌بار این روزهای استان!

برچسب ها: بامدادیه ، طنز ، خان عمو
نام:
ایمیل:
* نظر: