این داستانی که رفت و شد ضربالمثل معروفی که خر ما از کرهگی دم نداشت رو همتون شنیدید، الان داستان ماست که خر ما اصلا دم نداشت، به کرهگی هم ربطی نداره. میخواید بدونید که ربطش یا بیربطش به این خبر چیه، خوب الان گوش کنید تا براتون بگم که اوضاع چه خبره.
یه شهرداری تو استان هست تقریبا تو نیمه شمالی، سه تا از اعضای شوراش میگن شهردار رو نمیخوایم و شورا به هفت هشت ماهی هم هست که رئیس نداره و اون رئیس سابق – جناب دکتر رو میگم – هم داره اسب مراد و میرونه. اینجا اصلا مشکلی نیست همه چی آرومه و بنر میزنن و از شهردار تشکر میکنن و استانداری هم که یه بند وامیسته پشتش حتی میخواد ارتقاش بده – مدلش رو نمیدونم به چی اما میدونم تا مرحله مدیرکلی میخوان به خاطر کارای قانونیاش!! ببرنش بالا!!- بعد هم چون این روزنامه فخیمه بامداد جنوب میاد و به خاطر مردم خبر میزنه، یه دهتا اشتراک داشته که قطعش میکنن و حتی پولهایی رو هم که طلب داشته نمیده. این رو هم اضافه کنم که برخیها که عزیز و سفارش شده هستن چطوری هر ماه به حسابشون واریز میَشه، حالا این روزنامه به خاطر مردم مینویسه، نباید طلبش رو بدن. تو این نقطه از کره زمین همه چی آروم و خوبه و کسی هم شاکی نیست.
اما یه جای دیگه، تو جنوب استان یه شهر پولداری هست که چهار نفر از اعضای شوراش میگن باباجون ما شهردار رو میخوایم، با همه هم مکاتبه کردن که ما همین شهردار رو میخوایم، یه عدهای تو خیابون سنگی نشستن و سنگ دستشون گرفتن از همینجا مستقیم شلیک میکنن به اونجا که نه ما بهتر میدونیم که این شهردار بهدردتون نمیخوره، شما بخونید که به درد این ناحضرات نمیخوره، و ما باید عوضش کنیم.
حالا که میگم خر ما اصلا دم نداشت به این بر میگرده که دیروز یه جلسهای تو بوشهر بوده، جلسه رو یه حزبی برگزار کرده که چون ازش بخشدار اومده بیرون، پس همه چی همه خوبه، استان هم رتبه یک کشور و همه چی عالی. البته دلم نمیخواد همه چی رو بگم اما این رو داشته باشید که این خری که از اصلا دم نداشت رو باید به جای پرتقال فروش این وسط پیدا کنید که کی راست میگه. اون اولی، دومی و یا سومی. اصلا حق با کیه. من این خر رو میخوام پیداش کنید سوارش بشم برم تهران و به روحانی بگم که به این خری که از کرهگی دم نداشت، یه فکری به حال بوشهر بکن... با این نوناشون!