bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۵۰۰۶
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۱۴ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۵
امروز سال‌روز بازگشت آزادگان به کشور است. هزاران اسیری که برای دفاع از خاک ایران در برابر متجاوزان بعثی لباس رزم پوشیدند و به جبهه‌های جنوب و غرب کشور رفتند اما ...
کریم جعفری:
امروز سال‌روز بازگشت آزادگان به کشور است. هزاران اسیری که برای دفاع از خاک ایران در برابر متجاوزان بعثی لباس رزم پوشیدند و به جبهه‌های جنوب و غرب کشور رفتند اما سرنوشت آنها اسارت در اردوگاه‌های مختلفی بود که از شمال تا جنوب عراق گسترده‌ بود. اسارت، نتیجه هر جنگی است و این مختص به هشت سال حمله عراق به ایران هم نمی‌شود. در این جنگ، بر اساس آمار منابع مستند حدود 45 هزار رزمنده ایرانی در عراق اسیر بودند و 71هزار عراقی در ایران. بسیاری از عراقی‌ها در ایران ماندگار شدند و بعدها با عضویت در سپاه بدر و مجاهدین عراقی نقش مهمی در آینده سیاسی کشورشان ایفا کردند و برخی هم امروز افراد مهمی به‌شمار می‌روند.

در چنین روزی مبادله بزرگ صورت گرفت و هزاران نفر از اسرا مبادله شدند. مَنِ نویسنده هنوز 11 ساله هم نشده بودم، صبح تا صبح کنار رادیوی پاناسونیک جلد چرمی حضرت پدر می‌نشستیم تا اسامی آزادگان را بر اساس استان بخوانند. روستای خلیفه شبانکاره سه اسیر داشت. یکی از همین روزهای مرداد بود که رادیو داشت اسامی را می‌خواند و مادر یکی از این اسرا خانه ما نشسته بود، از بس که در این چند روز اسامی را خوانده بودند و نامی از فرزندش در میان آنها نبود، دیگر امیدی نداشت، در همان حال و هوا گفتم ان‌شاءالله که بر می‌گردد و یک هفته دیگر برگشت .... 
اما مادر پیر دیگری در گوشه دیگر روستا هر روز دَمِ در خانه خشتی خود می‌نشست و جاده را می‌پائید، جاده‌ای که هنوز هم خاکی است. هر روز صبح آب و جارو می‌زد شاید حیدر بیاید. هیچ وقت قیافیه‌اش را فراموش نمی‌کنم، در حالی که از فرط انتظار چهر‌ه‌اش تکیده بود و موهایش هم سفید – دل و دماغی نداشت که دیگر مانند خیلی‌ها حنا ببندد – زانوهایش را تکیه‌گاه دستانش می‌کرد و تا زمانی که در خانه‌اش را آفتاب بگیرد، کوچه را می‌پائید. خیلی‌ها آمدند‌ اما حیدر نیامد. اول ابتدایی بودم که حیدر اسیر شده بود و آن روزها می‌گفتند که باتلاق‌های کربلای4 در شلمچه او را بلعیده است‌ اما در مورد خیلی‌های دیگر هم گفته بودند اما همه برگشته بودند. 

سال‌هاست که در میان پلاک‌ها و نام شهدا به‌دنبال حیدر نظامات می‌گردم، مادر و برادرش از دنیا رفتند و به قول پدرم که حیدر شاگردش بود، هیچ وقت چهره مظلومش را ندیدند. او حتی آن اندازه پارتی نداشت که یادواره‌ای برایش بگیرند، حتی آن اندازه غریب بود که نامی هم از او نیامد. او یکی از هزاران هزار پاک‌بازی بود که نه برای نام و نان، بلکه برای عشق به وطنش، برای دفاع از آرمان‌های کشورش، برای قطع دستان متجاوز به جبهه‌های جنگ رفت و گوشت و استخوانش با خاک یکی شد.
هزاران مادر مانند «دی حسنعلی» در ایران بزرگ هستند، هنوز هم از این مادران داریم که جوانان تازه دامادشان برای دفاع از امنیت و منافع ملی ایران راهی سوریه می‌کنند تا در برابر شقی‌ترین انسان‌ها بجنگند. این روزها نام «حیدر نظامات» با «مدافعان حرم» برایم یکی شده است. هر وقت عکس شهیدی را می‌بینم، از جنگ می‌نویسم نام این جاویدالاثر در برابرم رژه می‌رود. سال‌روز بازگشت آزاده‌های عزیز را به کشور تبریک می‌گویم. 

نام:
ایمیل:
* نظر: