کریم جعفری:
وقتی روزنامه بامداد جنوب را به همراه دوست و یار همیشگیام سیدمالک حسینی طراحی و در مورد نحوه انتشار آن برنامهریزی میکردیم، در ذهنم چند نکته بسیار مهم وجود داشت که با بازگشت به بوشهر سعی در اجرائی شدن آن داشته باشم. این طرحها و ایدهها به دلیل مشکلاتی که آقایان برای روزنامه ایجاد کردند و ما سرگرم برطرف کردن دشمنیهای برخی از مسوولان استانی با خود بودیم، راه به جایی نبرد.
یکی از این طرحها مرکز مطالعات خلیج فارس بهعنوان یک مرکز مطالعات غیر انتفاعی بود که با راحتطلبی و بیخیالی مسوولان استانی با دستان مبارک وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی به هرمزگانیها هدیه شد و این ایده عملا نابود شد. دومین مسالهای که مد نظرم بود، ایجاد یک نهاد غیر انتفاعی خیریه بود که با توجه به نگاه و نیت خیرخواهانه مردم استان و کشور بر آن بودم با نام «بامداد» راهاندازی کنم که این هم البته به همان دلیل گفته شده تاکنون عملی نشده است.
روز چهارشنبه گروهی از خبرنگاران روزنامه بامداد جنوب راهی سفری به تنگ ارم در دشتستان شدند، جایی که به آب و هوای خوب معروف و ییلاق خوشنشینها است. روایتی که این خبرنگاران از سفر خود تعریف کردهاند، جای بسی تعجب داشت، گزارش خانم خرمآبادی را که خواندم اشک در چشمانم جمع شد و حرفهای بقیه بچهها تکانم داد. چند روز پیش گزارشی در مورد عقربگزیدگی رویای سهساله منتشر کردیم که برخی از نزدیکان نماینده عالی دولت در استان که این روزها کاسه کاسبی دستشان است و جیب مبارک را بر سرنوشت مردم آینده استان ترجیح داده و میدهند، ما را متهم به سیاهنمایی کرده و گفتند که هدف روزنامه تخریب دولت است. البته ما بهعنوان یک رسانه کار خودمان را میکنیم و آنها نیز به ادامه کاسبی و گدایی خودشان برسند و اصولا ما را با آنها کاری نیست.
چند روز پیش هم که آقای زنگنه به استان آمده بود، بهعنوان یک روزنامهنگار تیتر زدیم که گدا نیستیم و خدا را شکر این بار هم روزنامه را با تیتر نشان وزیر داده بودند، اما من متن را هم برای وزیر فرستادم تا سیهروی شود آنکه در او غش باشد. واقعا برایم عجیب است در استانی که به پایتخت انرژی کشور معروف است، مردمانی با این درجه فقر و نداری وجود داشته باشند که نتوانند قبر دخترک سهسالهشان را سنگی کوچک به یادگار بزنند. برایم سخت بود بپذیرم در جمهوری اسلامی ایران مسوولان اینقدر ولنگار و بیخیال شدهاند و تکبر، غرور، خودخواهی منیّت آنها را در بر گرفته که مردم را فراموش کرده باشند! نمیدانم ما را چه شده است، وقتی داستان رقیه 19 ساله را میخواندم که روزی چهار بار باید دیالیز شود... بهعنوان یک روزنامهنگار از خودم و جامعهای که در آن زندگی میکنیم و عدهای تلاش میکنند تا در نفاق و دورویی روی خرابکاریهایشان خاک بریزند و عدهای دیگر هم نقش مالهکش را ایفا کنند، بدم آمد، افرادی که میبینند همسایهشان از روی نداری شکمش را میبندد، اما خودش از ترس از دست دادن پست و مقام به خواب مرگ فرو رفته است.
لطفا نام پایتخت انرژی را از روی بوشهر بردارید، بروید دنبال همان دهکده سنگفرش و زمین والیبال و چمن مصنوعی. این روزها برای شما جز رسوایی در بر نخواهد داشت. ما در بامداد جنوب از هر کاری که برای خانواده رویا و رقیه بربیاید، کوتاهی نخواهیم کرد.