امین بندری:
تصدقت، بر اساس فرموده شما، گزارشی تدارک دیده و به جریده فریدهای در مرکز حکمرانی فرستادیم تا ضمن دوسیههای دستوری کار شود. علم بر این داشتیم که این گزارش که سراپا دروغ بود با واکنش روبهرو شود اما نه تنها واکنشی ندیدیم، بلکه خود فعلا زیر سوال رفتهایم که آنچه روی داده راجع به دشمنِ من نبوده، بلکه مربوط به نفر قبلی بود که «دیگون» هم خبرش را کار کرد، قدر این «دیگون» را بدانید که شنیدهام «حسنو» برایش مینویسد و با کارت هدیهای 50تومانی علیه بابای خودش هم مینویسد.
حال بماند این قضیه، خبر دیگر اینکه اینجا هوا خیلی آلوده است و نفس کشیدن هم سخت، نمیدانم اخوی گزارش دادهاند یا نه، اما هر چه که هست، فحشخور شما اینجا ملس است و کسی چشم دیدنتان را ندارد، حالا خودت که بماند، آن نگهبان دم در که مصیبت است، نامش برابری میکند با فحش.
حالا که به این مبحث و مغطله وارد شدم، بگذارید نکتهای دیگر را هم عرض بدارم که فرستاده بودید برای گرفتن مجوز، شنیده بودم که «دیگون» هم به شهر ما آمده بود و با شهردار هم دیدار کرده است. چون نگهبانتان گسیلش کرده بود که درصدی گیرش بیاید، شهردار از اتاقش بیرون انداخته بودش و همه مشکلات هم از اینجا آب میخورد. به هر حال تا اطلاع بعدی کسی را نفرستید سر کار که اوضاع خیلی خیلی خراب است، همه عبدو سیاه را دوره کردهاند که یا میگویی یا شکایت میکنیم و او هم از ترس رنگ بر چهرهاش پریده و از سیاهی به زردی گرائیده است. توصیه اکید دارم حتما از ماهی در قفسی که به گفته خودتان فردا پس فردا قرار است برداشت کنید، چند عدد هم به عسلویه بفرستید شاید خورد و رنگش برگشت.
من که برای زدن شهردار از هیچ تلاشی دریغ نمیکنم اما نمیدانم چرا تا الان تویی که مدعی هستی نتوانستی از سر جایش تکانش بدهی؟ ادعا که تا کره مریخ میرود و قمپز در کردن که من فلان میکنم و بهمان... راستی این خبر مدیرکل ارشاد هم در ولایت ما غوغا به پا کرده است. من که خودم را قاطی اصلاحطلبا کردهام به آن علت که تقرب به درگاه شما دارم موجب نفرت قرار گرفته و نمیدانم چه کنم، فکر میکردم کسی خبر ندارد، اما الان متوجه شدم که فقط خواجه حافظ شیرازی نمیداند که چه خبر است.
خلاصه آنکه برای امروز کافی است، اینها را به اخوی و نگهبان دم در و بگو که حتما دو سه باره بخوانند، بهخصوص به نگهبان در بگو که زیاد فضولی نکند و موش نداوند که عدهای بهزودی موش در آستینش خواهند کرد. دیگر خود دانی.