کریم جعفری:
جامعه ایرانی متاسفانه دچار هیجانات کاذب شده است، هیجاناتی که نشان دهنده آن است که جامعه سر طبیعی خود را پشت سر نگذاشته و از اینرو، دچار بحران شده و هر روز یک بحران جدید از یک گوشه آن سر درمیآورد. از زمانی که دولتهای مدرن از دوره رضاشاه تا امروز تلاش کردند در ساخت، بافت و هدفگذاری اجتماعی جامعه دخالت کرده، ارزشها و هنجارهای مدنظر خود را در سطح جامعه پیاده کنند، جامعه ایرانی دستخوش بحران شد، چه به شکل ماهیتی و چه به شکل هویتی.
ماهیتها به دلیل تغییر حکومتها از نگاه ایرانی تا اسلامی عاملی شد تا دچار نوعی افراط و تفریط شویم. پیش از انقلاب تاکید بیش از اندازه بر ماهیت ایرانی عاملی شد تا پس از پیروزی انقلاب، عامل اسلامیت در دستور کار قرار بگیرد، عاملی که حتی در ابتدای انقلاب برخی را به این فراست انداخت که حتی نام خلیج فارس را هم به خلیج اسلامی تغییر دهند و این اشتباه تا امروز هم ادامه یافته و عدهای بیسواد بگویند که تاریخ ایران 1400 سال بیشتر نیست.
افراط و تفریط در حوزه ماهیتی باعث شده تا جامعه ایرانی دچار نوعی بیهویتی نیز گردد. این بیهویتی را امروز بهخوبی میتوان در نوع پوشش، رفتار، گفتار و عقاید و باورها دید. جامعه امروز ایرانی یک جامعه متحد، همگن و با آرمانهای همراه نیست، بلکه اختلافات تا جایی پیش رفته که در خانوادهها نیز عوامل جدید که هیچ دخلی هم به زندگی روزمره ندارند، باعث بروز شکاف در میان بافت خانواده گردد. بهعنوان مثال، این روزها گرایش سیاسی هم به بخشی از ملاکهای ازدواج تبدیل شده است و این نشان میدهد ما در این حوزه هم دچار شکافهای عمیقی شویم.
اختلاف در ماهیت و هویت، را امروز میتوان در مخالفت با عضویت سپنتا نیکنام در شورای شهر یزد مشاهده کرد. این همان افراط در حوزه اسلامگرایی است که باعث بروز اختلافات در میان جامعهای گردد که انتظاراتش از شعارهای 40 سال گذشته برآورده نشده باشد. بر اساس قانون اساسی، هر شهروند ایرانی میتواند به جز رهبری و رئیس جمهوری، به سایر مقامات برسد و این منع قانونی ندارد. سپنتا نیکنام شهروند زردشتی ایران است، اگر آنها مزاحم هستند که پس از کشور اخراج شده، در مجلس نماینده نداشته باشند، آتشکدههایشان هم تعطیل شود تا بیشتر و بیشتر بهانه دست دشمنان کشور بدهیم که فشار را زیاد کنند. برای نگارنده هنوز سوال است که این همه تدبیر و درایت از کجا آمده که یک مساله ساده مانند حضور یک شهروند ایرانی در شورای شهری کوچک، مساله نخست کشور شود. این یعنی ما در حوزه ماهیتی و شکلی هنوز هم دچار بحران هستیم.
این مساله را در کنار روزی که اسمش را گذاشتهاند، «روز کوروش» قرار دهید. اینجا دیگر مساله هویتی میشود. ما نتوانستهایم میان هویت ایرانی و اسلامی خودمان پیوند برقرار کنیم. در حالی که هنوز دعوا بر سر این است که ما اول ایرانی هستیم یا مسلمان، یا الگوی توسعه باید اسلامی- ایرانی باشد، یا ایرانی-اسلامی، بهنظر میرسد در مورد کوروش هم دچار همین تضادهای وحشتناک شویم. همان کسانی که انتظاراتشان از اسلامیت انقلاب بر آورده نشده و احساس میکنند هویتی ایرانی آنها دچار خدشه شده، میخواهند اینجا خودشان را بروز دهند، بروزی که به شدت اشتباه است، چرا که این هم باعث خواهد شد شکافها در جامعه عمیقتر شود.
آنچه ما بهعنوان یک ایرانیِ مسلمان باید داشته باشیم، جمع میان هر دو است. ما اگر مسلمان هستیم، پس چرا هشت سال با عراقِ مسلمان جنگیدیم، چرا با عربستان، امارات، پاکستان، ترکیه و اردن و مصرِ مسلمان دچار اختلاف هستیم؟ البته اگر کسی مدعی شود که ما با دولتهای آنها مشکل داریم که دیگر مصیبت است، ما با تفکر حاضر در این کشورها دچار مشکل هستیم. به همین دلیل باید بر این موضوع تاکید کرد که دست بردن در ساختارهای جامعه آن را دچار بحران میکند و ترمیم آن نیز مشخص نیست به چه شکلی صورت بگیرد.