بامداد جنوب- مسعود هوشیار:
پروین پورجوادی متولد اسفند ۱۳۴۵ در شهر شیراز است. رشته تحصیلی وی کتابداری بوده و سالهاست که بهصورت جسته وگریخته مینویسد. نخستین داستان بلند پورجوادی به نام «صدای سخن عشق» در سال 81 راهی بازار نشر شد. داستانی که خودش معتقد است: «کاری است بر اساس قریحه». داستان دومش با نام «بهار خاکستری» است که بهصورت مشترک با زهره ابوقداره در 88 نوشته است. سرانجام، پروین پورجوادی، رمان «دیوار به دیوار شهر پریان» را پس از دو بار بازنویسی به انتشارات «ماهباران» میدهد. خودش میگوید: «برای کار سوم از تمام عشق و دانستهها استفاده کردم و روایتی از ساکنان بخش اعصاب را نوشتم تا که قبول افتد و که در نظر آید». نخستین چاپ این رمان را انتشارات ماهباران در ۱۳۲ صفحه در ۱۳۹۶ منتشر کرده است.
داستان رمان درباره زنی است که در بخش اعصاب و روان بیمارستان دی بستری شده است و پیش از بستری شدن یکبار رگ خود را با تیغ زده است. خواننده تا پایان داستان نام این زن را نمیفهمد. گویی روایت داستان، روایت زنی است بینام و نشان که سرنوشتی بهجز زجرکشیدن و فراموششدن ندارد. زن، دختری به نام «بهار» دارد و خالهاش (مریم) از او نگهداری میکند. زاویه دید رمان بهشیوه تکگوییِ نمایشی است. در این شیوه راوی مخاطبی فرضی را در نظر میگیرد و با او صحبت میکند؛ بدون اینکه آن شخص فرضی سخنی بگوید. در این رمان شخصیت نخست داستان هر روز به خواهرش مریم نامه مینویسد و از رویدادهایی که در بیمارستان دی میگذرد، با او سخن میگوید. خواننده از خلال همین یادداشتهاست که از حال و هوای بخش اعصاب و روان بیمارستان دی آگاه میشود و قصه را پیش میبرد. خواهر روای (مریم) در داستان حضور ندارد و خواننده بهطور مستقیم هیچ واکنشی از او نمیبیند.
مریم زنی است که شوهرش مرده است. در اداره کار میکند. پسری دارد. کمرش درد میکند. لطف اینگونه از روایتگری آن است که خواننده فقط از چشمانداز روایت راوی است که واکنشهای مریم را میفهمد و این نکته، نوع روایتگری را دلچسب کرده است: «چرا میخندی مریمجان؟ ها نمیخندی. اشتباهی خیال کردم. لابد تویِ بخش اعصاب، چشم آدم پر از خیالهای اشتباهی میشود» (پورجوادی، ص ۱۹). شخصیتهای دیگری نیز در رمان حضور دارند که خواننده روایت جور واجور زندگی شکستخورده آنان را از زبان راوی میشنود: طوبی، زنی که همسر شاطری به نام غلامرضاست. غلامرضا عاشق زن شوهرداری میشود. زن از همسرش جدا میشود و با غلامرضا ازدواج میکند ولی غلامرضا نمیتواند از پس هزینههای همسر دوم برآید. در نتیجه، او را پیش همسر نخستش طوبی میآورد. زن، هووی طوبی میشود و با هم در یک خانه زندگی میکنند. شخصیت دیگر، خانمی است که راوی او را حنابندان مینامند، حنابندان زنی است اهل جنوب که در بچگی به او تجاوز شده است و اکنون به بیماری پیدوفیلیا دچار است. همچنین، بانو از دیگر شخصیتهای داستان است که بیماری دوقطبی دارد و بههمین علت در بخش اعصاب و روان بستری میشود. ثریا نیز زن شکستخوردهای است. او به عقد جوانی به نام شاپور درمیآید ولی شاپور عاشق کشور فرانسه است و ثریا را ترک میکند و به فرانسه میرود. از این دید، پروین پورجوادی در این رمان از زنهای زجرکشیدهای سخن میگوید که در زندگی و جامعه مردسالار جایگاهی نداشته و محکوم به شکست بودهاند. با این رویکرد، موضع نویسنده بسیار روشن است: مردان ارزش زنان را نمیدانند و برای کامیابیهای خود زنان را قربانی میکنند. در واقع، همه زنهایی که در این رمان پرورده شدهاند، قربانیاند. قربانی خواستههای مشروع یا نامشروع مردان. زنانِ قربانی، محکوم به رنج هستند. به خاک بیمارستان نشستهاند و کسی ارزش آنها را نمیداند. تا زمانی که کارایی دارند ابزار کامجویی مردانند اما هنگامی که تاریخ مصرفشان تمام میشود، پرت میشوند به تنهایی.
از دید ساختاری، نکته بسیار برجسته رمان «دیوار به دیوار شهر پریان» شخصیتپردازی است. نویسنده درباره چندین شخصیت روانپریش سخن میگوید و تمام رفتارها و واکنشهای روانی آنان را ریزبهریز توصیف میکند. از این دید، خواننده با جزئیات حالتهای شخصیتها آشنا میشود و از آن مهمتر، دلیلهای بروز چنین واکنشهای روانی را میفهمد. همچنین نویسنده، خواننده را از علتهای واکنشهای روانی زنان آگاه میکند تا خواننده بداند که چرا سر و کار این زنان به بیمارستان اعصاب و روان افتاده است. دیگر وجه برجسته این رمان، آن بخشهایی است که نثرش بهسمت بداههنویسی میرود. بداههنویسی به این معناست که نویسنده در وضعیتی قرار میگیرد که نثرش رنگ و بوی شاعرانگی میگیرد.
از این دید، هر نویسندهای برای جذب خواننده میتواند در بخشهایی از روایتش، نثرش را بهسمت بداههگویی بکشاند. بیگمان در همین بخشهاست که خواننده بسیار برانگیخته میشود و احساس شاعرانه بر او کارگر میافتد. بنابراین اگر قرار باشد بخشی از کتاب در ذهن خواننده جا بیفتد، همین بخشهاست. از این چشمانداز، پورجوادی نیز در بخشهایی از رمانش این شاعرانگی را حفظ کرده است و در میان روایت خشک و سیاه داستان، بخشهای شاعرانهای را گنجانده است تا هم خواننده را جذب کند و هم از سیاهی قصه بکاهد: «بگذریم امیدوارم خوب باشید. من هم خوبم. احوال روشنایی صبحگاه هم خوب است. وقتی که نرمنرمک از پنجره آمد توی اتاق، از گوشه چشم نگاهش میکردم. چرخی دور تخت آذر زد. چرخی دور تخت من. بعد انگشتش را مثل چوب جادو رو به سقف چرخاند و چراغ خواب را از سکه انداخت. آفتاب اما انگار لرزش گرفته بود. دلش نمیآمد دست و پایش را درست و حسابی دراز کند.
درخت چنار بهنظرم از همه بهتر بود. میدانی مریمجان. استادِ خوب وانمودکردن است. باد دمِ غروب هم که میافتد لای شاخ و برگهایش، باز میخندد. من اگر جای او بودم، طاقت نمیآوردم. برگهام مثل لامپهای سوخته یکییکی تار شوند و بیفتند کف پای پیادهرو زیر پای مردم» (همان، ص ۷۱و۷۲). با وجود این، کتاب از نظر دستورخط (رسمالخط) و رعایت نکتههای ویرایشی، نثری بسیار ناویراسته دارد. ناویراستگی نثر بهاندازهای است که خواننده را خسته میکند و دلچسبی داستان را از او میگیرد. از این دید، در متن واژههای بههم چسبیده بسیاری را میبینیم که بدون دقت حروفچینی شدهاند. این یکدست نبودن سبب چندین غلط املایی آشکار شده است: نویسنده در صفحه ۹۶ «غلتید» را بهاشتباه، «غلطید» و همین واژه را در صفحههای ۱۰۰ و ۱۰۷ و ۱۱۰ غلتید نوشته است. در صفحه ۱۰۰، دو «را» پشت سر هم آورده است و از آن ناپسندتر، آوردن «را»ی بعد از فعل در صفحههای ۲۶ و ۷۲ و ۹۹ است: «آنچه توی دستش بود «را» پرت کرد» (همان: ۷۲). «وقتی رفتم توی دستشویی، زنی که هنوز ساکن اتاق ایزوله است «را» دیدم» (همان: ۹۹). همچنین، «هِ کسره»، غلط بسیار آشکار این روزهای دنیای مجازی را در نثر این کتاب میبینیم: «اون ابره شکله خرسه» (همان: ۱۱۴) که باید به این شیوه باشد: «اون ابره شکلِ خرسه». برعکس، نویسنده در جایی که باید «ه» را به واژه بچسباند تا معنای فعل «است» را برساند، کسره آورده است: «تا چشم کار میکنه گل نرگسِ» (همان: ۹۲) که باید «تا چشم کار میکنه گل نرگسه» باشد.
حضور «ه کسرهها» در دنیای مجازی برای خط فارسی خطرناک است؛ چراکه خط را از یکدستی خارج میکند. چنانکه دیدیم این خطر به نثر داستانی کشیده شده است. این نکتهها بیانگر آن است که کتاب ویراستار نداشته است و گواه ما بهجز این خطاهای ویرایشی، شناسه کتاب است که در آنجا نامی از ویراستار بهمیان نیامده است. از اساس، ویژگیِ داشتن ویراستار همین نکته است که اگر کتابی بدون خطای ویرایشی چاپ شود، خیرش به نویسنده میرسد؛ اما اگر کتابی ویراستار نداشته باشد همه اشتباهها بهپای نویسنده تمام میشود. به هر روی، این رمان نخستین اثر جدی خانم پروین پورجوادی است. برای ایشان آرزوی مانایی قلمش را دارم و امیدوارم که در کتابهای بعدی ویرایش کتابش را جدیتر دنبال کنند.