بامداد جنوی - وندیداد امین:
یاسمن خلیلیفرد متولد تهران، ۲۷ ساله و دانشآموخته کارگردانی سینما (در مقطع کارشناسی ارشد) از دانشگاه هنر تهران است. وی از سالهای نوجوانی در مطبوعات سینمایی قلم میزند و از سال ۹۳ به عضویت انجمن منتقدان و نویسندگان درآمده است. نخستین رمان خلیلیفرد «یادت نرود که ...» آذر ۹۴ از نشر چشمه منتشر شد. کتاب دومش هم «نقش جنگ بر سینمای غیرجنگی ایران» در خرداد ۹۵ و کتاب سومش به نام «انگار خودم نیستم» را انتشارات ققنوس دیماه سال ۹۶ منتشر کرد که در حال حاضر به چاپ چهارم رسیده است. البته نخستین اثر وی که «یادت نرود که..» است نیز بهزودی به چاپ هفتم میرسد. خلیلیفرد سابقه ساخت چند قیلم کوتاه و مستند را هم در کارنامهاش دارد. گفتوگویی را با این نویسنده و بازیگر انجام دادهایم که در ادامه میآید.
خانم خلیلیفرد، نخست به این موضوع بپردازیم که چه شد وارد وادی هنر و ادبیات شدید؟
علاقه من به این عرصه چیزی نبود که یکشبه اتفاق بیفتد. از سالهای دور، از زمانی که به یاد میآورم عاشق قصه و داستان بودم، همیشه برایم کتاب میخواندند، دوست داشتم نمایش اجرا کنم، موسیقی را دوست داشتم. درکل از دوران کودکی بهشدت علاقهمند به هنر بودم و این علاقه بهمرور پررنگتر شد و در گذر زمان به پختگی رسید. یادم میآید در سالهای دبستان داستانهایی مینوشتم و برای مجله «سروش کودکان» میفرستادم. آن زمان فکر نمیکردم چاپش کنند و دنبال خریدن مجله نمیرفتم اما چند سال بعد بهصورت اتفاقی و از طریق جستوجو در اینترنت متوجه شدم همه داستانهایم چاپ شده بود! از سن کم خواندن مجلات و نشریات سینمایی را آغاز کردم و در دوازدهسالگی اولین نقدم در هفتهنامه «سروش» منتشر شد. دبیرستانی بودم که بهطور جدی در روزنامه «بانی فیلم» مشغول به نوشتن نقد فیلم شدم. با اینکه دیپلمم را آن هم با معدل بالا در رشته ریاضی گرفتم، برای ادامه تحصیل بهسراغ هنر رفتم و درنتیجه در دوره پیشدانشگاهی تغییر رشته دادم و با اینکه فقط یک سال هنر خواندم با رتبه 112 در رشته سینما- دانشگاه هنر تهران قبول شدم و اینگونه بود که به شکل آکادمیک وارد این عرصه شدم و تا مقطع کارشناسی ارشد کارگردانی سینما به تحصیل ادامه دادم.
پیروی از مناسبات دانشگاهی و آکادمیک تا چه اندازه برای یک هنرمند یا نویسنده راهگشا خواهد بود؟
دانشگاه شاید از همه دانشجویانش هنرمند نسازد اما بهطور قطع در هدایت آنها به مسیر درست نقش موثری دارد. بههرحال دانشگاه شما را با کتابهای خوبی آشنا میکند، بسیاری از واحدهای درسی دانشگاه واقعا برای هنرجو مفیدند، دغدغههای شما میتوانند در دانشگاه و محیط آکادمیک جدیتر دنبال شوند و جهت پیدا کنند، برخی از روابط و مناسبات حرفهای در این محیط میتوانند شکل گیرند. با این حال خیلیها هم بدون داشتن تحصیلات دانشگاهی یا تحصیلات مرتبط با رشتهشان بسیار موفق میشوند و میتوانند راه درست خود را پیدا کنند. بههرحال شخصی که وارد این حرفه میشود، باید آگاه باشد و از سواد کافی برخوردار باشد؛ این آگاهی و مطالعه میتواند بهصورت آکادمیک شکل بگیرد یا حاصل مطالعات شخصی باشد.
محافل و نشستهای خصوصی ادبی و هنری امروز خاصه تهران را چطور ارزیابی میکنید؟
هیچوقت نگاه عمومی و کلی به مسائل ندارم. این نشستها و گردهماییها اشکال و انواع مختلفی دارند؛ بعضی وقتها خیلی خوب و بهدردبخورند و بعضی وقتها خیر. بعضی وقتها میتوانی ازشان چیزهای جدیدی یاد بگیری و بر تجربیاتت افزوده میشود، برخی اوقات در حد و اندازه یک مهمانی با حواشی ناخوشایندش باقی میمانند تا جایی که با خودت فکر میکنی بهتر است دیگر در آنها شرکت نکنی. اگر اینگونه محافل بتوانند نقشی در پیشرفت ادبیات و کتاب داشته باشند بهطور قطع عالی هستند و اگر نه حضور در آنها تنها وقت تلف کردن است. این را هم اضافه کنم که بهتازگی برخی جهتگیریها در خصوص مراسم جشن امضا و رونمایی کتاب در حال شکلگیری است که بنده با آن مخالفم چراکه به گمان من هر اتفاق مثبتی که بتواند افراد را به سمت و سوی آشتی با فرهنگ و مباحث مرتبط با آن بکشاند، قابلتقدیر است و نباید با سختگیری بیش از اندازه همان معدود افراد کتابخوان و کتابدوست را هم نسبت به علایقشان دلزده کرد. بهشخصه از اینکه بتوانم کتابی را با امضای نویسندهاش حتی تازهکار و نوقلم بخوانم، لذت بیشتری میبرم و احتمالا برای دیگر افراد هم بهصورت غریزی چنین خواستهای وجود دارد.
اقبال کردن یا اقبال نکردن مخاطب از یک اثر هنری یا ادبی را در چه میدانید؟
در این زمینه فاکتورهای مختلفی دخیل هستند. اجازه بدهید مشخصا درباره کتاب صحبت کنیم. یکی از اشکالات بزرگ بسیاری از نویسندگان، مترجمان و حتی ناشران ما این است که گمان میکنند نباید کتابهایشان را معرفی و تبلیغ کنند. درصورتیکه کتاب یک کالای فرهنگی است و مانند فیلم، سریال، تئاتر، نقاشی و هر محصول فرهنگی دیگر نیازمند دیده شدن است. این دیده شدن اتفاق نمیافتد مگر درصورتیکه نویسندهاش مشهور و پیشکسوت باشد و یا اینکه نویسنده و ناشر در راه معرفی آن کتاب به مخاطب تلاش کنند؛ بنابراین نویسنده بهطور قطع در دیده شدن کتاب خود نقش بسزایی دارد. کیفیت اثر هنری نیز مهم است. اگر کیفیت محصولی که ارائه میکنید، خوب نباشد هر چقدر هم که تبلیغش کنید، ضدتبلیغ مخالفان و منتقدان کار خودش را میکند و کتاب بهمرور با افت فروش مواجه شده و فید میشود. پخش کتاب هم مهم است. اگر کتاب پخش درستی نداشته باشد و در دسترس نباشد مخاطب حتی اگر بخواهد هم نمیتواند آن را بخرد و در نتیجه کتاب بهمرور فراموش میشود. بههرحال کتاب مانند یک نوزاد نیازمند رسیدگی و محافظت است و این اتفاق باید بهواسطه همکاری مشترک ناشر و نویسنده رخ دهد و مخاطب نیز آن را پس نزند. در نهایت معرفی دهانبهدهان یک کتاب بزرگترین موفقیتِ آن است.
حضور اغلبی زنان، امروزه در حوزه هنر و زنان نشان از یک همگرایی ویژه و جدید در بافت فرهنگی ما دارد. با این حضور کمی بر سر مهرید؟
اینکه زنان بتوانند در این حوزهها فعالتر از قبل باشند، بهطور قطع برایم خوشحالکننده است اما اساسا نگاه جنسیتی به مسائل ندارم و فکر میکنم این دسته از طبقهبندیها بیش از آنکه افراد را به هم نزدیک کند، آنها را از هم دور میکند. زنان بهطور قطع باید باشند، پررنگ و فعال اما این چیزی نیست که خیلی هم عجیب باشد. زنان آنقدر قدرتمند هستند که حضورشان در این عرصهها دور از ذهن نیست و اگر نباشند جای تعجب دارد.
خانم خلیلیفرد، خود شما تا چه میزان در آثارتان به مقولات مناقشه برانگیزی مثل جنسیت، برابری و... پرداختهاید؟
زمانی فمینیست بودم و حالا نیستم. آنچه از صمیم قلب میخواهم برابری حقوق مرد و زن است. همه تلاشم این بوده که در کتابهایم دچار جنسیتگرایی و جهتگیریهای فمینیستی و ... نشوم. من چه در «انگار خودم نیستم» و چه در «یادت نرود که ...» بیش از هر چیز به مسائل انسانی پرداختهام. روابط انسانها با تمام پیچیدگیها و ظرایفش برایم مهمترین و جذابترین بخش داستاننویسی است. در مناسبات اجتماعی نیز گمان میکنم باید برابری وجود داشته باشد و چون این برابری هیچگاه وجود نداشته وقتی در عرصهای تا حدودی این موفقیت اتفاق بیفتد، همه تعجب میکنند.
بیتعارف حال اکثر نحلههای هنری- ادبی ما-همانند دیگر بخشها- از منظر اقتصادی بههیچوجه رضایتبخش نیست؛ چه پیشنهادهایی در این خصوص دارید؟
اتفاقا بهعقیده من دستکم هنرهایی که بهشخصه در آنها مشغول به فعالیت هستم؛ یعنی سینما و ادبیات به لحاظ استقبال تغییری نسبت به گذشته نکردهاند؛ بله! بیتردید در این شرایط ساختن فیلم بسیار دشوار است، چاپ کتاب با گرانی کاغذ و مشکلات مربوط به خودش ناشران را دچار دردسر کرده است اما خوشبختانه مردم به آن سطح از علاقه و پیگیری نسبت به هنر و فرهنگ رسیدهاند که در همین شرایط هم در حد توانشان میخوانند و میبینند و حمایت میکنند. من اقتصاددان نیستم که بتوانم پیشنهادی بکنم یا نظر مشخصی در اینباره ارائه بدهم و فقط امیدوارم اوضاع بدتر از این نشود.
اگر قرار باشد بیرون از خودتان بنشینید و «یاسمن خلیلیفرد» را در چند سطر معرف شوید، چه خواهید نوشت؟!
یاسمن خلیلیفرد بهشدت سختکوش و با پشتکار است. بدبین است و با وجود این همواره نهایت کوشش خود را برای به ثمر نشاندن خواستههایش انجام میدهد. برونگراست و به فعالیتهای اجتماعی علاقه دارد. سینما برایش بهاندازه ادبیات یا حتی بیشتر اهمیت دارد و بهطور قطع در این زمینه نیز فعالیتهای میدانی بیشتری انجام خواهد داد. زود عصبانی میشود و به همان اندازه خوشقلب است. به روابط انسانی اهمیت میدهد و بر جزئیات اتفاقات و روابط افراد دقیق میشود. عاشق موسیقی و در کل هنر است و از نظرش زندگی بدون هنر بیارزش و کشنده است.
سخن پایانی؟
راستش انتظار داشتم در این گفتوگو بیشتر درباره کتابهایم از من سوال کنید اما بهطور قطع همین مباحث کلی و عمومی نیز بسیار بااهمیت هستند و بدنه اصلی هر آنچه را که در این عرصه انجام میدهیم، مشخص میکند. ادبیات ما در شرایط چندان خوبی قرار ندارد. شمارگان کتابها دردآور است و روزبهروز هم پایینتر میآید. این در حالی است که جامعه کوچک کتابخوان ما واقعا باانگیزه است و حتی در سختترین شرایط پشت اهالی قلم را خالی نمیکند. شاید اگر خود ما اهالی این عرصه بیش از تمرکز بر مباحث بیهوده و جنگ و دعواهای بینتیجه به مثمر ثمر بودن کارهایمان و ارتباط برقرار کردن با مخاطبانمان تمرکز کنیم و بکوشیم هر یک بهنوبه خود در جهت ارتقای سطح مطالعه و تشویق مردم به کتاب خواندن کاری بکنیم، بهطور قطع همهچیز بهتر میشود؛ هم برای خودمان و هم برای دیگران.