داود علیزاده:
«درخت آسوریک» مناظره مفاخرهآمیزی است
میان یک «بز» و یک «نـخل» که به زبان پارتی یا پهلوی اشکانی سروده شده؛ ولی آنچه
امروز به دسـت ما رسیده به خـط پهـلویِ کتابی است. احتمالا ایرانیان این نوعِ ادبی
را که دارای خصوصیات ادبیات شفاهی است، در ادوار قدیم از بینالنهرین اقتباس کردهاند،
چنانکه نمونههایی از آن در متون سومریـ اکدی دیده میشود. این منظومه با توصیف کوتاهی
از یک درخـت، بیآنکه به صراحت از آن نام برده شود، به شکل معما یا چیستان، از زبان
شاعر آغاز میشود (بند 1) و با این توصیف خواننده یا شنونده پی میبرد که منظور نخل
است. آنگاه نخل فوائد خویش را بـرای بـز برمیشمارد (بند 1 تا 20)، مانند فوائدی که
میوه آن در بردارد یا ابزارهایی که از چوب و برگ و الیاف آن ساخته میشود. در بخش
بعدی (بند 21 تا 53) بز با او به معارضه برمیخیزد و او را تحقیر و استهزا میکند و
فوائد خـود را مـانند خوراکهایی که از شیر او درست میکنند یا کاربردی که شیر او
در مراسم دینی زردشتی دارد و نیز ابزارهایی که از اندامهای او مانند پوست و مو و روده
و غیره میسازند، برمیشمارد. سرانجام به گمان شاعر (بند 54)، بز پیـروز مـیشود
و در پایان (بند 54) به کسی که این متن را برخوانده یا نوشته باشد یا به مالکیت خویش
درآورده باشد، دعا و به دشمنانش نفرین میفرستد (تفضلی، 1393: 256 و 257).
بهنظر بـعضی ایـن مـفاخره نشاندهنده معارضه
میان دو جامعه دینی مختلف است. بـز نـماینده آیین زردشتی و نخل نماینده دین کفرآمیز
آشوری و بابلی است که در آن پرستش درخت نقش مهمی برعهده داشته است؛ اما بـرخی دیـگر
ایـن معارضه را جلوهای از تضاد میان زندگی دامداری که بز نماد آن اسـت، با زندگی
متکی بر کشاورزی که نخل نماد آن است، دانستهاند (همان: 257).
پرویز اذکایی نیز بز را نماد کوهستان زاگـرس و
نـخل را نـماد هامونه میانرودان و همان تقابل میان نظامهای دامداری و کشاورزی میداند
(اذکایی،1386، ش 1: 7).
همچنین وی اشاره میکند که این منظومه تنها
نمونه آثار مناظرهای در ادبیات پیش از اسلام ایران و آغازگر این نوعِ ادبـی در
ایـران اسـت. (سرکاراتی، 1352، ش 108: 473؛ خالقی مطلق، 1356، ش 52: 672).
«درخت آسوریک» یعنی همان درخـت بابلی
(خرما) که استرابون (سده یکم میلادی) در جغرافیای خود (کتاب 16، فصل 1، بند 14) یاد
میکند: «میگویند یک سروده پارسی هست که طی آن بیش از 360 ویژگی سودمند از برای
نخل (درخت بابلی) بـر شـمار آمده است» همچنین آسموسن میافزاید که علمای مبرزی در
باب همین قدیمترین ادب مناظره ایرانی «درخت آسوریک» پژوهش کرده و آن را مطابق با
نمونه میانرودانی باستان دانستهاند که هم به نوبه خود بـر ادب عـربی و فارسی دوره
اسلامی تاثیر گذاشته است؛ چنانکه مناظرات اسدی طوسی (سده پنجم ﻫ.ق) خود کهنترین
ادب فارسی نوین در این طرز بهشمار میآید. بیگمان قصه یـهودی ـ فـارسی گفتوگوی
«میش و مو» هم ادامـه مـستقیم همان سنت کهن ایرانی ماقبل اسلام است. (اذکایی، بهار
86، ش 1: 4)
بدین روی بخشی از ادبیات سومری که آنها
را بهعنوان تصانیف «حکیمانه» نامیدهاند شامل «مناظراتی» اسـت کـه امروز، الواح میخی
آنها در دسـت اسـت و مشهورترینشان عبارتند از:
1- گفتوگوی تابستان و زمستان یا «اِمِش
و اِنتِن»2 - گفتوگوی گلّه و غلّه3 - گفتوگوی پرنده و ماهی4 - گفتوگوی درخت و نای
5- گفتوگوی سیم و روی 6- گفتوگوی کلنگ و خیش 7 - گفتوگوی سنگ آسیا و تله سنگ.
از این میان چـنین مـینماید که مناظره
پهلویِ «درخت آسوریک» (نخل و بز) در معنا متاثر از گفتوگوی میان «غلّه و گلّه» (گیاه
و چارپای) سومری باشد. (همان: 5 و 6)
واضح است شواهد متنوعی که اذکایی در اثبات
تاثیر پذیرفتن ادب ایران از مـیانرودان در پدیـد آمدن شـکل ادبی مناظره اقامه کرده
تماما قابل انطباق با نوع ادبی «فابل» است و میتوان از آن تاثیرپذیری هم زمان از فـن
«مناظره» و «فابل» از جانب غرب (میانرودان) و نه از سوی شرق (و بهطور مشخص از هـندوستان)
تـوسط ادب ایـرانی را نتیجه گرفت.
سراسر «منظومۀ آسوریک» با تعریفی که از
مناظره ذکر شده همخوانی دارد و در آن بـز و نـخل از هـیچ تلاشی برای مُحق ساختن
خـویش و مـنکوب کـردن حریف دریغ نمیورزند. در این تمثیل هر کدام از طرفین دعوا
نماینده عقیده و اندیشهای است. (سطور آغازین این نوشتار).
درخت از پادشاه تا مـردم عـادی را بـهرهمند
از مزایا و امکانات خود برمیشمرد:
8 چه شاه از من خـورد چـون نو بار آورم/
13 موزهام برزیگران (را) کفشم برهنه پایان (را)/ 18 تابستان سایهام، به سر شهریار/
19 شیرم (برای برزیگران) انگبین برای آزادمردان/ 26 آن مـردم نـیز کـشـ (ـان) نیست
می و نان/ 27 از بار من خورند تا سیر [انـباشته] شوند. (درخت آسوریک، 45، 47،
49)
اما برخلاف او، بز بیشتر از پادشاهان
و بزرگان میگوید:
61 سفره سورِ بزرگ از ... من کنند/ 62
پیش بند [مـشکیژه] از مـن کـنند برای شهریاران /65 نامه از من کنند (و) طومارِ دیوان/
66 دفتر و پادشیر [پیمان نـامه] بـر من، نویسند
(همان: 63 و 64)
با آنکه در واپسین سطرهای این مفاخره
نویسنده بز را پیروز میدان مناظره معرفی مـیکند، مـخاطب گـاه با خود میاندیشد که
چرا درخت پیروز نباشد؟! بیآنکه اندک تفاوتی در دیدگاه داشته باشند. یکی سوال
میکند و دیـگری جـواب میدهد.
افسانه درخت آسوریک در جایی دیگر و در
هنری دیگر نیز جلوه کرده است. در سال 1983 میلادی باستانشناسان ایتالیایی حاضر در
شهر سوخته به هنگام کـاوش در گوری پنج هزار ساله جامی را پیدا کردند که نقش یک بز
همراه با تصاویر یک درخت روی آن دیده مـیشد. هـنرمند نـقاشی کـه جام سفالین
را بوم نقاشی خود قرار داده است، توانسته است در پنج حرکت بزی را طراحی کند کـه
بـه سمت درخت حرکت و از برگ آن تغذیه میکند.
به عقیدهای، این سفالینه در حـقیقت
پویـانمایی داستان منظومهی کهن و معروف«درخت آسوریک و بـز» اسـت کـه در متون کهن
ایران وجود دارد. در این تصویر، بـز کـوهی که نماد زندگی، زمین و شادی است در
پنج حرکت جهشی که حرکات کلیدی اسـت بـه سمت درخت آسوریک «نخل» کـه نـماد جاودانگی،
بـردباری و آسـمان اسـت، میرود و از برگ درخت آسوریک تغذیه مـیکند.
بـا توجه به این عقیده و تفاسیر و نظریههای
رایج متعددی که درباره منظومه «درخـت آسـوریک و بز» وجود دارد، کشف این مساله
سـفالینه تعامل دو سویهای را درباره 1-ایـرانی بـودن اثر مکشوفه 2-قدمت بالغ
بـر 5000 سـاله منظومه «درخت آسوریک« رقم میزند.
«یادگار زریران» و «منظومه درخت آسوریک»،
در شمار متنهای اندک شمار غیردینی است که از زبان پهلوی بر جای مانده است. منظومه
درخت آسوریک چامهای (شعر) پیوسته با مصراعهای شش هجایی و یازده هجایی بوده و بخشهایی
از آن که باقیمانده اوزان شعرگون خود را نگاه داشته است و پساوندها/ قافیهها با «الف
و نون» و برخی با «نون و دال» بوده است.
با توجه به طولانیبودن ترجمه فارسی و شعرگونه
این منظومه، متن منثور و روان آن را برگرفته از داستانهای ایرانی نوشته احمد تمیمداری
بدین ترتیب روایت میگردد:
«در سرزمین سورستان درختی بلند رسـته بـود
کـه بـنش خـشک بـود. برگهایی سبز داشت و میوههایی شیرین میآورد. روزی آن درخت بلند
با بز نبرد کرد که: من بر پایهی داشتههای بسیاری که دارم از تو برترم؛ از جمله
آن هنگامی که میوهی نـو بر میآورد، شاه از میوههای من میخورد، از چوب من کشتی
میسازند، از برگهایم جاروب میسازند، از من طناب میسازند تا تو را ببندند، سایهام
در تابستان سایبان شهر یاران است و آشیان پرندگان هستم و اگر مـردم مـرا نیازارند
تا روز رستاخیز جاوید و سبز برجا میمانم. بز در پاسخ به او گفت: هر چند که مرا
مایهی ننگ است که به سخنان بیودهات پاسخ دهم، اما ناچار از سخن گفتنم. بـرگهای
تـو در درازی به موهای دیوان میماند که در آغاز دوران جمشید بنده مردمان بودند.
کمربندی را که مروارید در آن مینشانند از من میرسازند و نیز از پوستم مشک میسازند.
سفرههای سور را بـا گـوشت من میآرایند. پیشبند شهر یـاران را از مـن میسازند.
پیماننامهها را بر پوست من مینویسند. زه کمان را از من میسازند. من میتوانم
از کوه به کوه در کشورهای بزرگ سفر کنم و مردمانی از نژادهای دیگر را ببینم. از شیر
مـن پنـیر، حلوا و ماست میسازند و دوغـم را کـشک میکنند. حتی بهای من در بازار
بیش از بهای خرمای توست. هرچند که سخنانم درّی است که در پیش گراز انداخته باشند،
اما بدان که من در کوهستانهای خوشبو چرا میکنم و از گیاهان تازه میخورم و از چـشمههای
پاک مـینوشتم. در حالی که تو همچون میخی بر زمین کوبیده شدهای و توان رفتن نداری.
بدین ترتیب بز پیروز و سربلند از آن جا رفت و درخت خرما سرافکنده بر جای ماند».
منابع:
- آبادانی، فـرهاد، (1345)، «درخـت آسـوریک»،
دانـشکده ادبـیات و عـلوم انسانی دانشگاه اصفهان، ش 2 و 3، تابستان و پاییز، صص
207-211.
- اذکائی، پرویز، (1386)، «منشأ مناظرههای
ادبی (ایران باستان و میان رودان)»، پژوهشهای ادب عرفانی، ش 1، بهار، صص 10-1.
- تفضلی، احـمد، (1393)، تاریخ ادبیات ایران
پیش از اسلام، تهران: سخن.
- ثمینی، نغمه، (1381)، «درخت آسوریک شعری
نمایشی از دوران پیش از اسلام»، هنر، ش 53، پاییز، صص 40-53.
- خالقیمطلق، جلال، (1356)، «اسدی طـوسی»،
جـستارهای ادبی، ش 52، زمستان، صص 643 ـ 678.
- سرکاراتی، بهمن، (1352)، «مروارید پیش
خـوک افـشاندن»، دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، ش 108، زمستان، ش 108، صص
468-491.
- نجمی، شمسالدین؛ کاویانی پویا، حمید،
(1390)، انتقال و تحول میراث دینی عصر
- نوابی، ماهیار، (1363)، درخـت آسـوریگ،
تهران: فروهر.