
الهام بهروزی :
انارهای خندان
و قاچهای سرخ هندوانه و آجیل و دیوان حافظ و چای دشلمه و تنقلات خوشطعم همه و
همه دست به دست هم دادهاند تا سازنده شبی پرخاطره در یلدا باشند؛ آیینی که از عهد
باستان تاکنون بهانهای برای دورهمیهای خانوادگی و دوستانه بوده و هست.
شب یلدا یکی
از آیینهای باستانی ایرانی است که از ارج و قرب والایی نزد ایرانیها برخوردار
است و یکی از موتیفهایی است که بهوفور از سوی شاعران پارسی چه در گذشته و چه
امروز مورد توجه و استفاده قرار گرفته است. البته یلدا در سرودههای این شاعران به
اشکال مختلف نمود پیدا کرده است که در این باره با رشید علوی، نویسنده، پژوهشگر و
استاد دانشگاه به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میآید.
از دید شما وجود
آیینهایی چون یلدا، ماندگاری خود را چقدر مدیون شعر و در کل ادبیات هستند؟
بهیقین همه
آیینها اگر از جرگه ادبیات حذف میشدند و اگر ادبیات با آنها پیمان دوستی و
همسویی نمیبست، یا ماندگاری کمسویی داشتند یا کاملا در گذر امور سیاسی و نظامی و
فرهنگی حذف شده بودند. البته ادبیات نیز با حضور دادن آیینها در بطن و بیان خود
به قلههایی نظیر حرکت سالم و پر نفوذ در محورهای فرهنگی دست یافت و لذت ادبی
بیشتری به خواننده اهدا کرد. من فکر میکنم رابطه خدمت ادبیات با آیینها یک رابطه
دوسویه است.
سعدی از جمله شاعرانی
بوده که از یلدا در شعرهایش به خوبی وام گرفته است و بیشتر شبهای فراق را به این شب
توصیف کرده؛ از دید شما دلیل این کار وی چه بوده و آیا از دیگر مولفههای این شب در
شعرش وام گرفته است؟
همین نکته خوب
در سوال شما (وام گرفتن از یلدا برای شبهای فراق) گویای ادعای ماست که سعدی نیز
صرفا دید مثبتی در تصویرسازی از شب یلدا نداشته است و از سیاهی و درازی این شب،
رفتارهای نادلپذیری مانند شبهای سخت فراق داشته است. بله؛ شیخ شیراز علاوه بر
اینکه از این شب در تولید و تعریف زلف زیبا و سیاه و دراز معشوق استفاده کرده در موارد
متعددی دیگری نیز از این ایماژ بهره گرفته است که عموما در جایگاه وجه شبههای
ناخوش قرار میگیرد. منظورم از «ناخوش»، تصویری است که سعدی از آن گریزان است و آن
حالت را اکراه میدارد. حالتهایی مانند در تضاد با صبح صادق و راستین، تشبیه فردی
سیاه و زشت به یلدا، در سختی روز قیامت، در مترادف با ناامیدی و... در شعر سعدی
وجود پربسامد دارد.
«نظر به روی تو
هر بامداد نوروزیست/ شب فراق تو هر شب که هست یلداییست» (سعدی)، «باد آسایش گیتی
نزند بر دل ریش/ صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود» (سعدی)، «که در هند رفتم به کنجی
فراز/ چه دیدم چو یلدا
سیاهی دراز» (سعدی)، روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف/ گفتی از روز
قیامت شب یلدا برخاست» (سعدی)، برآی ای صبح مشتاقان اگر
نزدیک روز آمد/ که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم» (سعدی)، «هنوز با همه
دردم امید درمان است/ که آخری بود آخر شبان یلدا را» (سعدی).
یلدا در شعر شاعران
متاخر و امروزی آیا جایگاه بهتری نیافته است؟
خیر. همان سبک
و سو دارد. در همان صبغه تکراری و مُد معروف به کار برده شدهاست. نوگرایی خاص و
آوانگاردی در این ترکیب در شعر معاصر اتفاق نیفتاده است. حال شاید خود جنم و هسته
این ترکیب اجازه ورود در مفاهیم و تصاویر متنوع دیگری نمیدهد.
پروین اعتصامی
در به کارگیری این ترکیب همان راه سنت رفته است: «دور است کاروان سحر زینجا/ شمعی
بباید این شب یلدا را» (پروین اعتصامی) و «من از روز جزا
واقف نبودم/ شب یلدای
هجران آفریدند» (فروغی بسطامی)، «بهار خوش و خرمی شد چو طی/ رسد شام تاریک یلدای دی» (عارف قزوینی)، «سر و زلف
سیاهت شام یلداست/
طلوع صبح در جیب تو پیداست» (فایز دشتی).
سایه نیز شب یلدا را نوعی زندان دانسته: «ای سایه ! سحر
خیزان دلواپس خورشیدند/ زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم»، «کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد/ خواب خورشید به چشم شب یلدا زد
و رفت» و شاعران جوان نیز که در شعر نیمایی و سپید طبعآزمایی میکنند همین سمت و
سو را دارند. در شعر زیر در اوایل یلدا با شیرینی و هندوانه و... مطرح میشود ولی
در نهایت به تنهایی و غم سر در میآورد:
«آری
امشب شب یلداست.../ شب فال.../ شب عشق/ شب هندوانه.../ و شب آزادی و شب رهای/ چیزی
به یاد نمیآید/ جز اینکه/ امشب شب تنهایی من است» (علی عظیمی).
«شب زیبای پراز عشق مرا میخواند/ و نسیم پر
امید مرا میجوید/ دل تمنای سکوتی پر معنا دارد/ و قلم درد و دلی سیر ز دنیا دارد/
چشمها تار جهان تار ولی این دل تنگ/ به یقین حال و هوای شب یلدا دارد...» (شریعت پنهایی)، شب
یلدای غمت را به سحر نسپردم/ درسکوتی ابدی/ تا سحر دورترین/ در تکاپوی تپشهای نفسهای
حزین/ من به یلدای غمت دل بستم/ من چو پروانه آواره در این یلداها/ که زمان را به اسارت
میبرد» (محمد حسین داروینی).
بیژن ارژن، شاعر و
ترانهسرا، توجه به آیینهایی نظیر شب یلدا را یک اتفاق خوب میداند در مطلع یکی
از اشعار خود نیز در یک نگاه این چنینی یلدا را میبیند. همان نگاه سنت: «ما ایستادهایم، سپیدار بگذرد/ یلدای برفی از شب تکرار بگذرد/ ماه
سپید، چادر مه را به سر کند/ تا چشمههای برف، پریوار بگذرد».
مهمترین مولفههای یلدایی شعرهای
امروزین کدامند و کدام شاعر در کاربرد آن موفقتر ظاهر شده است؟
شاعر امروز
اگر بخواهد در مورد شب یلدا و یلدا شعر بسراید، وجوه مثبت و شبنشینیهای عاشقانه
و شیرینی و انار و هندوانه و زیبایی را بیان میکند، ولی وقتی ناخواسته از این شب
در تصویرسازیهای خود استفاده میکند، در این جایگاه، وجهشبهها در ردیف همان وجه
شبههای سنت قرار میدهد و در همان جایگاه نقش ایفا میکنند. مؤلفههایی مانند
فراق و سختی و سیاهی و غم و درازای تاریکی و ... را در ذهن مجسم میکند. البته
همین تصویرسازیها نیز ارزشمند و پویا هستند و در زمره بهترینهای ادبیات قرار میگیرند،
چیزی که ما میگوییم از جنبه روانشناسی ادبیات بررسی میشود وگرنه تصاویر همگی
جاندار و زیبا و عمیق و تأثیرگذار هستند. در ادبیات معاصر، بهره سایه و فروغ از
همه بیشتر است و اینکه شاعران نوگرا و سپیدگوی امروزی نیز به خوبی و زیبایی یلدا
را دیدهاند.
از دید شما ادبیات
چه خدمتی به آیینهای باستانی کرده است؟
همه آیینهای
ملی با ادبیات، رفتاری توامان دارند. هر دو به هم خدمت کردهاند. ادبیات با درایت
تمام، وجوه فرهنگی و ملی و تاریخی و اسطورهای خود را غنا بخشیده است و از سوی
دیگر، در اصرار بر ماندن و ماندگاری این عناصر بومی و فرهنگی تأکید و الزام داشته
است. در تمامِ ادبیاتِ دنیا این حکایت و این قصه، همیشگی است. مثلا اگر هومر و
ژانر حماسی نبود، شاید ردی هم از باورها و آیین یونانیان بهویژه آشیل نمانده بود.
این خدمت ادبیات به اسطورهها و آیینهای ملی است.
در حوالی
خودمان نیز همین اتفاق ساری و جاری است، آیین زیادی مانند شب یلدا ماندگاری خودشان
را مدیون ادبیات میدانند. ادبیاتی که به روشهای مختلف، در حضور و ورود آنها به
شعر و متن و داستان اهتمام کامل داشته و از ترکیب آنها در یک رویداد بیانی تا وجود
تلمیحات و ... همه و همه خدمتی است که ادبیات برای رسوم ملی و بومی داشته است.
همین شب یلدا فارغ از نوع و نحوه حضور و ورودش در ادبیات، اگر با ادبیات عجین و همراه
و همسو نمیشد، شاید و البته شاید به مرز فراموشی رفته بود. ادبیات، تکرارِ مکررات
همیشه تاریخ را به ما بارها گوشزد میکند تا در این مسیر هم خود به هدفی دست یابد
و هم لذت ادبی به خواننده دهد و هم ماندگاری باورها را تضمین کند.
«یلدا» در ادبیات
نماد چیست؟
اگر در جامعه به
نماد یلدا بیندیشیم، یلدا نماد رهایی از سختی و تاریکی و نماد برکت و
تغییر فصل و بهانهای برای دورهم جمع شدن خانوادهها بوده و شب یلدا، شب تولد خورشید است.
از آنجا که روز بعد از شب یلدا، «خُر روز» یا «روز
خورشید» نامیده میشد، یلدا نماد رهایی از سیاهی و رسیدن به سپیدی است؛ ولی در
ادبیات و شعر اینچنین نیست و همه این رفتارهای مثبت در ادبیات، نمادی از یلدا
نگرفتهاند. در ادبیات، یلدا نماد سیاهی و درازی غم و غصه و پایانناپذیری آن و
استمرار دوران ظلم و جور است. تمام شدن یلدا روز نجات است و رهایی از آن، زمان
پیروزی. در ادبیات، دوران بعد از گذر یلدا وجه مثبت گرفته است، خود یلدا و ساختارش
در ادبیات بعد از اینکه در تصویرسازیهای مربوط به زیبایی زلف معشوق حضور مییابد،
در ساختارها و نمادهایی فوق جاری و ساری است.
سخن پایانی؟
جای آیینهای
ملی و بومی در ادبیات کودک و نوجوان خالی است. اگر از کتاب «شب یلدا» اثر احمدرضا
احمدی بگذریم، اثری بجد در این زمینه نمییابیم و این از موارد ضعف ادبیات کودک و
نوجوان ماست. پررنگی آیینهای ملی و بومی در ادبیات کودک و نوجوان از آنجا که مخاطب
گسترده و ماندگاری دارد، میتواند در ماندگاری این آیینها مؤثر و مفید ظاهر شود.
شعر و داستان کودک و نوجوان اگر بهره بهتری و بیشتری از این آیینها به ویژه نوروز
و متعلقاتش و یلدا و وابستههایش ببرد، حرکتی رو به جلو در ادبیات فارسی محسوب میشود.