چندی پیش روزنامه مشهور غربی گزارشی منتشر کرد که پرده از ماهیت واقعی آل سعود برمیداشت، این گزارش با اعتراض شدید دربار سعودی مواجه شد، در حالی که نویسنده این مطلب تحت فشار به هیچ وجه حاضر به پذیرفتن اشتباه خود نشد. البته به نظر میرسد این گزارش برای باجخواهی از سعودیها نوشته شده باشد، چراکه همین روزنامه دو هفته پیشتر گزارشی سفارشی از سعودیها را منتشر کرد.
ما یک داعش سیاه داریم و یک داعش سفید، اولی دست به کشتار میزند، گلوی افراد بیگناه را میبرد، سنگسار میکند، دستها را قطع میکند و با میراث فرهنگی، زنان و غیر مسلمانان دشمنی دارد و آنها را از بین میبرد اما داعش سفید لباسی تر و تمیز پوشیده و ظاهری آراسته دارد، در حالی که همان کارها را انجام میدهد. داعش سفید کسی نیست جز عربستان سعودی.
نشریه نیویورک تایمز در تحلیلی درباره اینکه ریشه گروه تروریستی داعش در عربستان سعودی و فرقه وهابیت است، مینویسد: جهان غرب در جنگ خود با تروریسم علیه داعش سیاه اعلان جنگ میکند اما با داعش دیگر دست میدهد، این چیزی نیست جز مکانیسم انکار و انکار چیزی است که قیمت دارد، حفظ شراکت راهبردی شناخته شده با عربستان به قیمت فراموش کردن اتکای این کشور به شراکتش با روحانیون تندرویی که وهابیت را تولید کرده، مشروع ساخته و آن را ترویج میکنند. وهابیت همان فرقهای است که داعش را تغذیه میکند. این فرقه که در قرن هجدهم سربرآو، امید دارد به اینکه یک خلافت موهوم را با محوریت یک بیابان و همچنین کتاب مقدس مسلمانان و مساجد مقدس آنها در مکه و مدینه به وجود بیاورد. وهابیت که زاده کشتار و خونریزی است در درون خود رابطهای غیر واقعی در خصوص زنان و همچنین نفرت از هنر و آزادی دارد. عربستان سعودی داعشی است که این فرقه را ساخته است.
انکار غرب در خصوص حکومت عربستان شگفتآور است، زیرا غرب با حکومت تندروی عربستان بهعنوان همپیمانش برخورد میکند اما وانمود میکند که نفهمیده این کشور حامی ایدئولوژیک اصلی فرهنگ افراطگری است. مسلما نسلهای جوان به افراط کشیده شده در جهان عرب افراطگر به دنیا نمیآیند، آنها از صنعت فتوای وهابیت که به تولید کتابها، ایدئولوژیها و قوانین و محتواهای رسانهای و مطبوعاتی برای افراطگری میپردازد، تغذیه میشوند.
ممکن است کسی بگوید که آیا خود عربستان هدف حملات داعش قرار نمیگیرد؟ این درست است اما تمرکز بر این مساله منجر به نادیده گرفتن قدرت فراوان روابط میان خاندان عربستان و روحانیونی که ثبات آن را حفظ میکنند، میشود. روحانیون عربستان قوانین مذهبی را تولید میکنند که هم این کشور را تهدید میکند و به حکومت آن مشروعیت میدهد و شما در صورتی که میان ساکنان این کشور زندگی کنید، تاثیر فراوان شبکههای تلویزیونی مذهبی بر جامعه آن را که بر نقاط ضعیف در جامعه تمرکز دارند، درک خواهید کرد، مثلا نقاطی شامل زنان، مناطق روستایی و خانوادهها. فرهنگ افراطگری در کشورهای زیادی شامل الجزایر، مراکش، تونس، لیبی، مصر، مالی و موریتانی ترویج میشود. در این کشورها هزاران نشریه و روحانی هستند که چنین دیدگاههایی را بههمراه سنتها و پوششهای مخصوص بر طبق لحن قوانین دولت و عرف جامعه به عموم مردم تحمیل میکنند. برخی از این نشریات اعلام کردند که حملات هفته گذشته در شهر پاریس در نتیجه کشتار مسلمانان از سوی غرب بوده و غربیها را کافر خواندند. چنین گفتمانی در میان فضاهای عمومی به عنوان لایه زیرین جامعه رواج یافته و در سطح رهبران سیاسی آنها به فرانسه تسلیت گفته و این حوادث را بهعنوان جرم علیه بشریت محکوم میکند. این وضعیت شیزوفرنیک مواضعی با انکار غرب در مقابل عربستان است.
جنگ کشورهای غربی علیه تروریسم جنگی همراه با کوتاهنظری است، زیرا به جای علت، معلول را هدف قرار میدهد. داعش بیشتر از هر چیز در درجه اول یکفرهنگ است. شما چطور قرار است زمانی که همچنان تاثیر صنعت فتوای وهابیت و روحانیون و فرهنگ آن دستنخورده باقی میماند، جلوی کشیده شدن نسلهای آینده به افراطگری را بگیرد؟ آیا درمان این بیماری کاری ساده است؟ عربستان سعودی به هیچ وجه همپیمان غرب در بسیاری از بازیهای شطرنج سیاسی در خاورمیانه است.
غرب این کشور را به ایران ترجیح میدهد اما در یک تله میافتد و این انکار غرب باعث توهم توازن میشود، در حالی که افراطگری بهعنوان بلای قرن محکوم میشود اما هیچ ملاحظهای به چیزی که آن را خلق کرده و حمایت، نمیشود. این رویکرد باعث حفظ وجهه میشود اما جهان انسانها را نجات نمیدهد. اگر مادر داعش حمله امریکا به عراق باشد، پدر آن عربستان سعودی و مجموعه مذهبی آن هستند. تا زمانی که این نکته درک نشود، هر جنگی علیه داعش حتی در صورت پیروزی نیز محکوم به شکست است. افراطگران هرچقدر کشته شوند، در نسلهای آینده زاده شده و بر طبق همان کتابها تربیت خواهند شد. حملات پاریس بار دیگر این تناقض را آشکار کردند اما این خطر وجود دارد که در تحلیلها و وجدانهای ما این مساله پاک شود.